با لهجه‌ام کاسبی نکرده‌ام

گفت‌وگو با جواد خواجوی، بازیگر سریال‌های محرمانه و سرباز که بیشتر به‌خاطر فعالیت‌هایش در فضای مجازی مشهور است

با لهجه‌ام کاسبی نکرده‌ام

جواد خواجوی را ‌ بیشتر با نام جوادآقا، لهجه مشهدی و تكه‌كلام‌های خاصش در فضای مجازی می‌شناختند؛‌ كم‌كم اما پایش به تلویزیون و برنامه‌های مختلف باز شد و امروز، او بازیگری است كه سریال محرمانه با بازی‌اش در نقش شهرام دده بالا و تیتراژی كه خوانده، روی آنتن شبكه سه سیما می‌رود. جوادآقا این شب‌ها تئاتر هم روی صحنه دارد و سریال سرباز نیز با كارگردانی هادی مقدم‌دوست و با بازی او در حال تصویربرداری است. این جوانِ متولد سال 71، همیشه سودای بازیگر شدن و قدم گذاشتن به قاب جادو را داشته و حالا این آرزو برایش به حقیقتی شیرین بدل شده است. حقیقتی كه او از آن با شادی یاد می‌كند. خواجوی در نشست خبری سریال محرمانه حضور داشت و ما در حاشیه این برنامه با او به گفت‌وگو نشستیم. گفت‌وگویی مفصل كه او در آن برایمان از دیروز، امروز، كارهای تازه و فعالیتش در فضای مجازی، تلویزیون، موسیقی و تئاتر گفت.


 شما كارتان را از مشهد و با تئاتر شروع كردید.
من در واقع با علاقه‌ای كه در خانه‌مان به تلویزیون داشتم، شروع كردم. بعدتر كارم را با علاقه‌ای كه به نوشتن داشتم، شروع كردم.
 از چه سنی؟
هفت سالگی. زمانی كه پایم را برای رفتن به مدرسه از خانه بیرون گذاشتم. به خاطر شرایطی كه داشتم با وضعیتی نامتعارف وارد اجتماع شدم و این من را تنها می‌كرد.
 چه شرایطی؟
از زانو تا كمرم در آهن بود و این نگاه مردم به من را متفاوت می‌‌كرد.
 چرا چنین شریطی داشتید؟
دچار بیماری شدم. كلاس ژیمناستیك می‌رفتم، استخوان پایم ساییده شد و مجبور شدم پنج شش سال با این آهن‌ها زندگی كنم. این شرایط باعث شد من بیشتر با خودم باشم و تنهایی را حس كنم. دوست، كم داشتم چون همه یك جوری نگاهم می‌كردند. تنهایی، آدم را رویاپرداز و خیالباف می‌كند. من با لباس‌هایم، آسفالت كف خیابان و درخت‌ها دوست می‌شدم. با حیوان‌ها حرف می‌زدم. نشانه‌های آن را الان در كارم می‌توانید ببینید.
 پس ماحصل آن شرایط ناگوار امروز به كارتان آمده است.
دقیقا. هنر اولش خلاقیت است. مشكلم باعث شد چنین چیزهایی در ذهنم خلق و دنیایی تازه برایم ایجاد شود. كتاب می‌خواندم و به صورت عجیبی از كودكی ساز می‌زدم؛ تمپو، تنبك و... . كلا سازهای كوبه‌ای را بدون این‌كه كسی به من آموزش دهد، می‌زنم. تا حدی پیش رفتم كه در تالار مولوی و حافظ تهران اجرا داشتم. آهنگسازانی بودند كه از ساز زدن من فیلم گرفتند؛ با این‌كه خودم تئوری موسیقی نمی‌دانم اما با حرفه‌ای‌ترین آدم‌ها ساز زدم. به خوانندگی، نویسندگی و بازیگری علاقه‌مند بودم و هستم.
 چه شد بازیگر شدید؟
من قبلا كه تلویزیون می‌دیدم یك چشمم اشك ناراحتی بود و یكی خوشحالی. گریه می‌كردم و دلم می‌خواست به جای آن شخصیت‌ها باشم. سیب خنده، مجید دلبندم، قطار ابدی و... می‌دیدم و دوست داشتم جای آنها باشم. تئاتر می‌دیدم و دلم می‌خواست روی صحنه بروم. در هنرستان رشته سینما را انتخاب كردم، بخشی از تئوری سینما را آنجا آموختم؛ بخش دیگری را هم خودم دنبال كردم و خواندم چون دانشگاه به من هیچی نداد. دانشگاه آزاد شیراز رفتم اما بعد از یكی دو ترم فرار كردم.
 در دانشگاه سینما می‌خواندید؟
بازیگری تئاتر.
 چرا رها كردید؟
دانشگاه برای ما هیچ چیزی ندارد. خودم كار كردم. دستیاری و نویسندگی كردم.
 در مشهد؟
بله. دستیاری كارگردان، مدیر تولید، تدوینگری، صدابرداری، عكاسی و همه كارهایی كه به این فضا مرتبط است را انجام دادم. تا همین یكی دو سال پیش هم به هیچ نتیجه خاصی نرسیده بودم.
 سرخورده نشدید از این‌كه اتفاق خوبی برایتان نمی‌افتاد؟
نه. این كار همه زندگی من است. زندگی من هنر است. فكر نكنید دلم می‌خواهد بروم بیرون و مردم با من عكس بگیرند. من دنبال شهرت و این چیزها نیستم. این روزها آدم می‌تواند به راحتی تا ته شهرت برود. همین الان گل را بردارید، بریزید در این پارچ، به آن قهوه، نوشابه و آب اضافه كنید و سر بكشید؛ همه فالویتان می‌كنند. اسمش را هم می‌گذارند تركیبی زدن!
 پس چه برایتان مهم است؟
برایم این مهم است كه مردم به من احترام بگذارند، سطح كار را بفهمند و بدانند دارند به چه می‌خندند. دوست دارم مردم مثل یك عضو خانواده‌شان كه پیشرفت كرده به من نگاه كنند. وقتی استوری می‌گذارند و می‌گویند جواد آقایمان رفته است تلویزیون، خوشحال می‌شوم.
 جالب این است كه بازیگران خراسانی زیاد داریم. گویا تئاتر آنجا خوب كار می‌كند.
بله. می‌گویند هر چه باشگاه خفن‌تری بروی عضله‌های قوی‌تری خواهی داشت.
 یعنی محدودیت‌هایی بوده است و شما از پس آن رشد كردید؟
باور كنید محدودیت خاصی هم نیست. یك‌سری آدم غیراین‌كاره آنجا هستند كه مثلا نمایش‌شان را از روی صحنه پایین آورده‌اند. در صورتی که این گروه اگر اجرا می‌كردند هم اتفاق خاصی برایشان نمی‌افتاد. بیشتر چون كاربلد نیستند، حاشیه می‌سازند تا خودشان را معروف كنند. همین باعث می‌شود نگاه بدی به مشهد وجود داشته باشد. من در مشهد موسیقی، تئاتر و... كار كردم و هیچ‌كس نیامده است جلوی من را بگیرد. من نمی‌دانم آنهایی كه می‌آیند و جلوی آدم‌ها را می‌گیرند اصلا چه کسانی هستند!
 قصه ورودتان به تلویزیون چه بود؟
اول باید بگویم گاردهایی وجود دارد و بعضی می‌گویند چه كسی تلویزیون می‌بیند كه تو رفته‌ای تلویزیون؟! اما واقعیت این است كه من تلویزیون را دوست دارم. از بچگی علاقه‌ام بوده است. من روزهای نوجوانی به این فكر نمی‌كردم كه شاخ اینستاگرام باشم. اینستاگرامی وجود نداشت. این آرزوی من بوده است و دوست داشتم در تلویزیون باشم. با این كار حداقل دارم جواب خودم را می‌دهم. حالا مردم در خیابان من را می‌شناسند، عكس می‌گیرند، باشد، دمشان گرم اما در واقع من كاری را دارم انجام می‌دهم كه دلم می‌خواهد.
 ویدئوهای كمدی كه در فضای مجازی منتشر می‌كنید، مشكلی برای حضورتان در تلویزیون ایجاد نكرد؟
نه. چه مشكلی؟! من بارها به برنامه‌های تلویزیونی مثل حالا خوشید، عصر جدید و سلام صبح بخیر رفتم. یك برنامه‌ای مثل حالا خورشید خیلی بیننده داشت و روی صندلی مهمان آن وزیر مملكت نشسته است. مسلما من مشكلی در گذشته نداشتم كه روی آن صندلی نشستم. این ویدئوها هم عصاره‌ای است از آنچه من در مورد كارگردانی و ... می‌دانم و چندان برایم جدی نیست. خیلی وقت‌ها پشت فرمان در چراغ قرمز آنها را ضبط می‌كنم و همان موقع پست می‌گذارم.
 پیشنهادهای تلویزیونی چگونه مطرح شد؟
پیشنهاد كه خیلی بود. زمانی كه صد هزار دنبال‌کننده داشتم از همه شبكه‌های ایرانی و خارجی به من پیشنهاد می‎دادند، اما صبر كردم آن پیشنهادی كه برایم خوب است را انتخاب كنم. پیشنهادی كه اتفاق خوبی برایم رقم بزند. سریال سرباز را قبل از سریال محرمانه قرارداد بسته بودم و برایم پروژه بسیار ویژه‌ای است.
 تا به حال بازیگران خوبی با حمید نعمت‌ا... و هادی مقدم‌دوست كار كرده‌اند.
دقیقا. تیم نویسندگی، بازیگران، تهیه‌کننده و... خیلی خوب است. آقای شفیعی بهترین سریال‌ها را تولید می‌كنند و از این جهت فرصت خوبی برایم ایجاد شده است.
 نقشتان در این سریال هم كمدی است؟
این شخصیت یك مشهدی بامزه است اما مثل محرمانه، فانتزی ندارد. چون اساسا سریال رئال است. سریال سرباز یك ملودرام اجتماعی است كه به واسطه حضور من و نیما شعبان‌نژاد صحنه‌های خنده‌دار هم دارد، اما قصه‌اش خیلی جدی است. نقش اصلی را آرش مجیدی بازی می‌كند. او پزشك وظیفه‌ای است كه تازه ازدواج كرده و من، سیاوش خیرابی و نیما شعبان‌نژاد هم‌خدمتی‌هایش هستیم.
 سریال محرمانه اما همان‌طور كه گفتید، فضای متفاوتی دارد و مختص نوجوانان است. شما كه دوره نوجوانی را گذرانده‌اید...
نه. من هنوز نوجوان هستم، چون وقتی چشمانم را می‌بندم و می‌خواهم به چند خاطره فكر كنم، می‌بینم نوجوانی‌ام را خوب به یاد دارم. نوجوانی كه به همین روزها فكر می‌كردم و باخود می‌گفتم در 26 یا 27 سالگی چه جوری هستم.
 متولد 71 هستید؟
بله.
 خُب پس شما كه به قول خودتان هنوز در نوجوانی به‌سر می‌برید؛ بگویید سریال محرمانه چقدر توانسته است دغدغه‌های واقعی نوجوانان را نشان دهد؟
همیشه واقعیت یك چیز است و آن چیزی كه ما می‌بینیم، چیز دیگر. نمی‌توانیم در یك رسانه مثل تلویزیون با این طیف بیننده درباره برخی مسائل حساس دوره نوجوانی صحبت كنیم. باید كلیتی را به بهترین شكل و تا آن حدی كه نوجوان به ما نخندد را بیان كنیم. نباید كاری كنیم كه او بگوید اینها چه می‌گویند و ما كجای كاریم! نوجوانان امروز، دختر یا پسر تغییر كرده‌اند. متاسفانه ممكن است یك‌سری مواد مخدری مصرف كنند كه ما حتی اسمش را نمی‌دانیم.
 با تمام این حرف‌ها شما از نتیجه سریال محرمانه راضی هستید؟
به نظرم گفتن از مسائل نوجوانان حتی به‌صورت حداقلی هم خوب است. فكر می‌كنم سریال بد نشده است. من اگر تیتراژ محرمانه را خوانده‌ام، چون می‌دانم بچه‌های امروز دیگر سبك مجید اخشابی را گوش نمی‌دهند و باید راك برایشان بخوانی. تیتراژ قبلی كه خواندم، رپ بود اما رد شد. نوجوان امروز دیگر «گل می‌روید به باغ» گوش نمی‌دهد. ما نمی‌توانیم بگوییم چرا فلان موسیقی را گوش می‌دهی؟ می‌گوید دوست دارم. پس باید برایش موسیقی كه دوست دارد بسازیم و حرف خودمان را در قالب آن بزنیم. وقتی كسی می‌گوید چای نمی‌خواهم و قهوه می‌خورد، باید با او چه كار كرد؟ باید در قهوه، آن چیزی را كه می‌خواهیم به او بدهیم. در مورد سریال اما باید بگویم متاسفانه در زمان بدی از شبكه سه پخش می‌شود؛ هفت و نیم شب ساعت خوبی برای دیده شدن كار نیست.
 از كار جدید چه خبر؟
این شب‌ها در نمایش عشق من، حامد بهداد با ارسطو خوش رزم بازی می‌كنم. كارگردانی هم با ارسطو است كه پسر آقای بهروز خوش رزم، تهیه‌كننده سریال روزی‌روزگاری و مجموعه‌های خوب تلویزیون است.
 این نمایش اولین‌بار سال 91 با بازی افشین هاشمی اجرا رفت.
بله. اجرای خیلی خوبی بود. حالا ما از او اجازه گرفته‌ و آن را روی صحنه برده‌ایم. علاوه ‌بر این یك سریال نمایش خانگی هم دارم كه هنوز پیش‌تولیدش شروع نشده و پر از ستاره‌های تلویزیون و سینماست.
 در این سریال هم لهجه دارید؟
نه.
 ممكن است عده‌ای بگویند جواد خواجوی فقط نان لهجه‌اش را می‌خورد، فقط با لهجه بامزه است و غیر از آن نمی‌تواند خوب بازی كند.
من لهجه داشتن را دوست دارم اما این مقوله جدایی است و نمی‌خواهم در كارم چنین چیزی جا بیفتد. ممكن است دیگر در بازیگری لهجه را استفاده نكنم. نمی‌خواهم باور غلطی ایجاد شود كه دیگران فكر كنند من فقط بلدم مشهدی حرف بزنم و مدل دیگر بلد نیستم بازی كنم. نقشم در این سریالی كه گفتم بدون لهجه است و سبیلم را هم می‌خواهم برای آن بزنم.
 شما گفتید امروزتان را دیروز آرزو كرده بودید، پس یعنی به آن چیزی كه می‌خواستید رسیده‌اید.
برایم تاثیرگذاری مهم است. می‌خواهم در مدتی كه در این دنیا برای زندگی به من وقت داده شده است، خطی روی تاریخ بیندازم. یك‌سری آدم در طول تاریخ مصرف‌كننده بودند و عده‌ای تولیدكننده، یك‌سری آدم هم آن بالا بودند، همه برایشان دست تكان می‌دادند و حسرتشان را می‌خوردند. من دوست ندارم آن آدم‌ها را با انگشت نشان دهم، می‌خواهم آن آدم‌ها باشم. به دنبال قدرتش نیستم بلكه اثرگذاری‌اش را می‌خواهم. دنبال این هستم كه به آدم‌ها ثابت كنم می‌شود از پایین، بالا رفت و می‌شود هم كه از بالا محكم خورد زمین. می‌خواهم به آدم‌ها بگویم خیلی دنبال الگو و اسطوره داشتن نروند. الگوی من خودم هستم. حالا هر كه می‌‌خواهد به این حرف من بخندد و هر كه می‌خواهد قبول كند.