درباره مهدی هاشمی که با 8 فیلم، رکورددار بازی در نقش کارمند است
کارمند بازنشسته اداره کارپردازی سازمان برنامهوبودجه سابق
علی رستگار روزنامهنگاری که بینظمی در سینما را به نظم کارمندی ترجیح میدهد
هیچ بازیگر دیگری در سینمای ایران به اندازه مهدی هاشمی، نقش کارمند بازی نکرده است؛ آن هم بهعنوان بازیگر نقش اصلی و محوری فیلم که شغل کارمندی در آن حرفهای باری بههر جهت و منباب رفع تکلیف در قصه نیست و مختصات شغلی و مناسبات اجتماعی آن با ویژگیهای شخصیت و حالوهوای کاراکتر تنیده شده است.
ریزنقشبودن هاشمی تناسب کاملی با رنجوری وضعیت کارمندی دارد و ترکیب هنر بازیگری او و درک و دریافت دقیق از نقش و متن و شخصیتپردازی و کارگردانی درست، تصاویر ملموس و ماندگاری از کارمند خلق میکند.
به طرز جالبی طیفهای مختلف کارمندی و حتی سیر و تغییر جایگاه این حرفه نیز در بازیهای هاشمی قابل ردیابی است؛ چه آن زمان که کارمندی شان و مقام و وجهه و جایگاه اجتماعی در طبقه متوسط داشت و آنها سری توی سرها داشتند و کار و مقام و منصب اداری و دولتی، نسبت به خیلی از مشاغل، شغل محترم، آبرومندانه و نان و آبداری بهحساب میآمد و چه زمانی که به دلیل شرایط دشوار اقتصادی، دیگر خبری از ارج و قرب کارمندی نبود و زور چندرغاز حقوق این حرفه، به انواع و اقسام چاله چولههای مالی و خرج و مخارج بالای زندگی نمیرسید.
نکته مهم اینکه هاشمی هیچکدام از این هشت نقش کارمند یا با عقبه کارمندی در سینما را یکجور و شبیه هم بازی نکرده و همه آنها متفاوت از یکدیگر هستند و هرکدام جذابیتهای خودشان را دارند.
«آخه با چندرغاز حقوق که پول سیگار هم نمیشه، چطور میشه زندگی کرد؟» این دیالوگ محبوبه بیات در «بگذار زندگی کنم» (شاپور قریب/ 1365) به خوبی نشانه بد زندگی کارمندی را به رخ میکشد. اشاره او به عنوان خواهر همسر، به حال و روز مالی قهرمان مرد فیلم (هاشمی) است. تازه این دیالوگ در زمانی گفته میشود که مرد، کارمند حسابداری یک شرکت بود اما حالا که چهار ماه بهدلیل انحلال شرکت بیکار شده، دیگر خبری از آن حقوق مختصر هم نیست. بحران بیکاری مرد در کنار طلاق او از همسرش، پایههای این فیلم ملودرام و عامهپسند دهه 60 را شکل میدهند.
هاشمی در فیلم بعدیاش، «خارج از محدوده» (رخشان بنیاعتماد/ 1366) هم نقش یک کارمند را بازی میکند. او در نقش یک کارمند ساده دولت به نام محمدجواد حلیمی حضور درخشانی دارد و به جز شخصیت مبادیآداب و آراستگی و خوشپوشیاش، اثرات نظم یک زندگی کارمندی را در بازیاش بروز میدهد. حلیمی که موفق شده، پس از سالها اجارهنشینی، بخشی از حقوق کارمندیاش را پسانداز کند و خانهای در حاشیه تهران بخرد، در همان اوایل فیلم و هنگام حضور در بقالی محله جدید، نشان میدهد به عنوان یک کارمند، دستش به دهانش میرسد و مثل دیگران اهل نسیه بردن نیست.
هاشمی سال 66 در فیلم «غریبه» (رحمان رضایی) هم در نقش کارمند ظاهر میشود و به عبارتی با سه نقشآفرینی پشت سرهم در نقش کارمند، هتتریک میکند! فیلم با صحبتهای بهرام پرتوی (هاشمی) آغاز میشود که بهعنوان کارمند شهرداری، به ارباب رجوعهایش رسیدگی میکند. وظیفهشناسی و تکریم ارباب رجوع او آمیخته با نوعی غرور از مقام و جایگاه اداریاش هم هست اما وقتی لحظاتی بعد خبر حکم بازنشستگیاش را به او میدهند، فرو میریزد و انگار به یکباره قلمرو و تکیهگاه هویتیاش در اجتماع را از دست میدهد. پرتوی بهقدری از بازنشستگی افسرده میشود که به همسرش چیزی نمیگوید و صبحها وانمود میکند که به اداره میرود.
در کمدی رمانتیک «همسر» (مهدی فخیمزاده/ 1372) کارمندی هاشمی ارتقا یافته و او معاون یک شرکت دارویی است که بهدلیل سوابق درخشان، هر آن احتمال ریاستش وجود دارد، اما بعد از دستگیری رئیس شرکت بهدلیل اختلاس، هیات مدیره، همسرش با بازی فاطمه معتمدآریا را بهعنوان رئیس انتخاب میکنند و ادامه کارمندی و معاونت مرد، بر زندگی مشترک آنها هم تاثیر میگذارد و ماجراهای بامزه فیلم را شکل میدهد. بیشتر فیلم در شرکت میگذرد و فضای کارمندی بهخوبی به مخاطب منتقل میشود.
هاشمی در «دیپلمات» (داریوش فرهنگ/ 1374) هم نقش یک کارمند را بازی میکند. منتهی آنچه باعث تفاوت این کارمند با کارمندیهای معمول دیگر میشود، فضای کاری نقش است. سعید ناصری (هاشمی) کارمند سفارت ایران در ترکیه است که در اولین سفر کاری، درگیر ماجراهایی میشود و دشمنان از او بهعنوان طعمه استفاده میکنند. هرچند بدشانسی کارمندی هاشمی در نقشهایی از این دست اینجا هم درام قصه را شکل میدهد و شکلوشمایل دیپلماتیک این بازیگر هم متفاوت از دیگر نقشهای اوست، اما بهدلیل ضعف فیلمنامه و ساختار روایی، تلاش هاشمی هم به بار نمینشیند و نقش و فیلم با هم بههدر میروند.
بااینکه آقا یوسف (هاشمی) در فیلم «آقایوسف» (علی رفیعی/ 1389) را بیشتر با دستکش و سطل و تی زمینشوی و در حال نظافت و کار در خانههای مردم میبینیم، اما او درواقع کارمندی بازنشسته است که برای تامین مخارج زندگی خود، دخترش، عروس و نوهاش، ناچار به کار نظافت میشود، چرا که حقوق بازنشستگی، پاسخگوی نیازهای مالی او نیست. هاشمی بهخوبی این استیصال مالی و مسؤولیتپذیری برای حفظ خانواده و پاسخگویی به احتیاجات معیشتی و مادی آنها را در بازیاش بروز میدهد. همچنین به یمن همین بازی همدلیبرانگیز و نگاه و پرداخت خوب رفیعی، نقش آقایوسف به آینهای از انبوه جماعت کارمند، بازنشسته و کارگر تبدیل میشود که باوجود فشار سنگین زندگی، با سیلی صورت خود را سرخ نگه میدارند.
هاشمی در «قصهها» (رخشان بنیاعتماد/ 1390) ادامه و امروز نقش محمدجواد حلیمی «خارج از محدوده» را بازی میکند. کارمند دیروز ما با همان شمایل آراسته قدیمی و بهعنوان «کارمند بازنشسته اداره کارپردازی سازمان برنامه و بودجه سابق» برای تامین هزینههای درمان بیماریاش به ادارهای مراجعه میکند، اما کارمند امروزی، با ناآراستگی و بیمسؤولیتیاش، نه نسبتی با شانیت و احترام و احتمالا وظیفهشناسی حلیمی در دوران کارمندیاش دارد و نه گوش شنوایی برای شنیدن مشکلات او.
باربری و کارگری قربانعلی کیسمی (هاشمی) در «تلفن همراه رئیس جمهور» (علی عطشانی/ 1390) هم معلول بیکار شدن و بازخریدی او (درواقع اخراج) از یک اداره دولتی است. کارمندی که از سر خیرخواهی و برای کمک به یک ارباب رجوع، امضای یکی از روسا را جعل میکند و کار دست خودش میدهد.
ریزنقشبودن هاشمی تناسب کاملی با رنجوری وضعیت کارمندی دارد و ترکیب هنر بازیگری او و درک و دریافت دقیق از نقش و متن و شخصیتپردازی و کارگردانی درست، تصاویر ملموس و ماندگاری از کارمند خلق میکند.
به طرز جالبی طیفهای مختلف کارمندی و حتی سیر و تغییر جایگاه این حرفه نیز در بازیهای هاشمی قابل ردیابی است؛ چه آن زمان که کارمندی شان و مقام و وجهه و جایگاه اجتماعی در طبقه متوسط داشت و آنها سری توی سرها داشتند و کار و مقام و منصب اداری و دولتی، نسبت به خیلی از مشاغل، شغل محترم، آبرومندانه و نان و آبداری بهحساب میآمد و چه زمانی که به دلیل شرایط دشوار اقتصادی، دیگر خبری از ارج و قرب کارمندی نبود و زور چندرغاز حقوق این حرفه، به انواع و اقسام چاله چولههای مالی و خرج و مخارج بالای زندگی نمیرسید.
نکته مهم اینکه هاشمی هیچکدام از این هشت نقش کارمند یا با عقبه کارمندی در سینما را یکجور و شبیه هم بازی نکرده و همه آنها متفاوت از یکدیگر هستند و هرکدام جذابیتهای خودشان را دارند.
«آخه با چندرغاز حقوق که پول سیگار هم نمیشه، چطور میشه زندگی کرد؟» این دیالوگ محبوبه بیات در «بگذار زندگی کنم» (شاپور قریب/ 1365) به خوبی نشانه بد زندگی کارمندی را به رخ میکشد. اشاره او به عنوان خواهر همسر، به حال و روز مالی قهرمان مرد فیلم (هاشمی) است. تازه این دیالوگ در زمانی گفته میشود که مرد، کارمند حسابداری یک شرکت بود اما حالا که چهار ماه بهدلیل انحلال شرکت بیکار شده، دیگر خبری از آن حقوق مختصر هم نیست. بحران بیکاری مرد در کنار طلاق او از همسرش، پایههای این فیلم ملودرام و عامهپسند دهه 60 را شکل میدهند.
هاشمی در فیلم بعدیاش، «خارج از محدوده» (رخشان بنیاعتماد/ 1366) هم نقش یک کارمند را بازی میکند. او در نقش یک کارمند ساده دولت به نام محمدجواد حلیمی حضور درخشانی دارد و به جز شخصیت مبادیآداب و آراستگی و خوشپوشیاش، اثرات نظم یک زندگی کارمندی را در بازیاش بروز میدهد. حلیمی که موفق شده، پس از سالها اجارهنشینی، بخشی از حقوق کارمندیاش را پسانداز کند و خانهای در حاشیه تهران بخرد، در همان اوایل فیلم و هنگام حضور در بقالی محله جدید، نشان میدهد به عنوان یک کارمند، دستش به دهانش میرسد و مثل دیگران اهل نسیه بردن نیست.
هاشمی سال 66 در فیلم «غریبه» (رحمان رضایی) هم در نقش کارمند ظاهر میشود و به عبارتی با سه نقشآفرینی پشت سرهم در نقش کارمند، هتتریک میکند! فیلم با صحبتهای بهرام پرتوی (هاشمی) آغاز میشود که بهعنوان کارمند شهرداری، به ارباب رجوعهایش رسیدگی میکند. وظیفهشناسی و تکریم ارباب رجوع او آمیخته با نوعی غرور از مقام و جایگاه اداریاش هم هست اما وقتی لحظاتی بعد خبر حکم بازنشستگیاش را به او میدهند، فرو میریزد و انگار به یکباره قلمرو و تکیهگاه هویتیاش در اجتماع را از دست میدهد. پرتوی بهقدری از بازنشستگی افسرده میشود که به همسرش چیزی نمیگوید و صبحها وانمود میکند که به اداره میرود.
در کمدی رمانتیک «همسر» (مهدی فخیمزاده/ 1372) کارمندی هاشمی ارتقا یافته و او معاون یک شرکت دارویی است که بهدلیل سوابق درخشان، هر آن احتمال ریاستش وجود دارد، اما بعد از دستگیری رئیس شرکت بهدلیل اختلاس، هیات مدیره، همسرش با بازی فاطمه معتمدآریا را بهعنوان رئیس انتخاب میکنند و ادامه کارمندی و معاونت مرد، بر زندگی مشترک آنها هم تاثیر میگذارد و ماجراهای بامزه فیلم را شکل میدهد. بیشتر فیلم در شرکت میگذرد و فضای کارمندی بهخوبی به مخاطب منتقل میشود.
هاشمی در «دیپلمات» (داریوش فرهنگ/ 1374) هم نقش یک کارمند را بازی میکند. منتهی آنچه باعث تفاوت این کارمند با کارمندیهای معمول دیگر میشود، فضای کاری نقش است. سعید ناصری (هاشمی) کارمند سفارت ایران در ترکیه است که در اولین سفر کاری، درگیر ماجراهایی میشود و دشمنان از او بهعنوان طعمه استفاده میکنند. هرچند بدشانسی کارمندی هاشمی در نقشهایی از این دست اینجا هم درام قصه را شکل میدهد و شکلوشمایل دیپلماتیک این بازیگر هم متفاوت از دیگر نقشهای اوست، اما بهدلیل ضعف فیلمنامه و ساختار روایی، تلاش هاشمی هم به بار نمینشیند و نقش و فیلم با هم بههدر میروند.
بااینکه آقا یوسف (هاشمی) در فیلم «آقایوسف» (علی رفیعی/ 1389) را بیشتر با دستکش و سطل و تی زمینشوی و در حال نظافت و کار در خانههای مردم میبینیم، اما او درواقع کارمندی بازنشسته است که برای تامین مخارج زندگی خود، دخترش، عروس و نوهاش، ناچار به کار نظافت میشود، چرا که حقوق بازنشستگی، پاسخگوی نیازهای مالی او نیست. هاشمی بهخوبی این استیصال مالی و مسؤولیتپذیری برای حفظ خانواده و پاسخگویی به احتیاجات معیشتی و مادی آنها را در بازیاش بروز میدهد. همچنین به یمن همین بازی همدلیبرانگیز و نگاه و پرداخت خوب رفیعی، نقش آقایوسف به آینهای از انبوه جماعت کارمند، بازنشسته و کارگر تبدیل میشود که باوجود فشار سنگین زندگی، با سیلی صورت خود را سرخ نگه میدارند.
هاشمی در «قصهها» (رخشان بنیاعتماد/ 1390) ادامه و امروز نقش محمدجواد حلیمی «خارج از محدوده» را بازی میکند. کارمند دیروز ما با همان شمایل آراسته قدیمی و بهعنوان «کارمند بازنشسته اداره کارپردازی سازمان برنامه و بودجه سابق» برای تامین هزینههای درمان بیماریاش به ادارهای مراجعه میکند، اما کارمند امروزی، با ناآراستگی و بیمسؤولیتیاش، نه نسبتی با شانیت و احترام و احتمالا وظیفهشناسی حلیمی در دوران کارمندیاش دارد و نه گوش شنوایی برای شنیدن مشکلات او.
باربری و کارگری قربانعلی کیسمی (هاشمی) در «تلفن همراه رئیس جمهور» (علی عطشانی/ 1390) هم معلول بیکار شدن و بازخریدی او (درواقع اخراج) از یک اداره دولتی است. کارمندی که از سر خیرخواهی و برای کمک به یک ارباب رجوع، امضای یکی از روسا را جعل میکند و کار دست خودش میدهد.