پرسهزدن در میان روایتهای زندگی ترکمنها حتما حال و هوایتان را عوض میکند
یک قوم و هزاران رنگ
تاریخ قوم ترکمن بسیار مبهم است. واژه های ترکمان، ترکمن، و تراکمه تا قرن چهارم در منابع فارسی و عربی به کار نمیرفت و نویسندگان مسلمان آنان را با نام «ترک» می شناختند. در فاصله پیروزیهای قُتَیْبةبنمسلمباهلی، از ۸۶ تا ۹۶، در خراسان و ماوراءالنهر و سقوط دولت قُرلُقان مسیحیِ شهر طراز به دست امیراسماعیل سامانی در ۲۸۰، سیردریا مرز ترکان و مسلمانان بود. از اقصای فرغانه تا اسفیجاب/ اسپیجاب، قرلقها سکونت داشتند و از اسفیجاب تا رودخانه امپا و سواحل و جزایر دریای مازندران، ترکان غز میزیستند. قرنها پیش از اسلام، گروههایی از این اقوام، بهویژه غزها، به علت آمیختگی با ایرانیان آسیای میانه و اقوام تخاری و سُغدی، با آنها شباهتهای ظاهری بسیاری یافته بودند. ما در این شماره سراغ این قوم پر رنگ و پر نقش ونگاررفتهایم و از لابهلای کتابها، روایتهایشان را جدا کردهایم و برایتان به تصویر کشیدهایم. بخوانید و لذت ببرید.
فاطمه عارفنژاد: تا حالا ترکمنصحرا رفتهاید؟ چشماندازهای دستنخوردهاش مسحورتان کرده؟ صدای ساز محلیاش دلتان را برده؟ من که هیچوقت یادم نمیرود. کنج کتابخانه به خودم آمدم و دیدم ۴۴۷ صفحه را تمام کردهام، و چنان در قصه و شکوه ترکمنصحرا غرق شدهام که نمیدانم چطور باید برگشت خانه! سرگذشت یاشبخشی، قهرمان داستان، با همه جنونش شیفتهام کرده بود. دلم نمیخواست با هم خداحافظی کنیم. این رمان، از آن رمانهاست. یکی از آن کارهایی که به گمانم حالا حالاها مانده تا قدر و قیمتش معلوم بشود.
یوسف قوجق، نویسنده اهل گنبد کاووس و فارغالتحصیل زبان و ادبیات فارسی از دانشگاه علامه طباطبایی است. آشناییاش با فرهنگ ترکمنها و زیبایی قلم تراشخوردهاش دست به دست هم دادهاند تا اثر ماندگاری خلق کند. رمانی در پاسداشت میهندوستی، مبارزه و مقاومت. قصه بر محور رنجهای تاریخی قوم ترکمن و صحرای پربرکتشان میگردد. سرزمینی غریب و نجیب در شرق دریای خزر که حتی پس از معاهده ترکمانچای، کماکان یکی از اهداف توسعهطلبیهای روسیه تزاری است. زمان، زمان بیکفایتی قاجاریه است و روایت، روایت ایستادگی گوکتپه در برابر بیگانه؛ جنگی نابرابر و بیشمار خونهایی که بر خاک صحرا ریخته شده. مقطعی از تاریخ که شاید خیلیها اطلاعی از ماجراهایش نداشته باشند. داستان با ورود فرمانده جدید قشون روس به منطقه شروع میشود. افسر ارتش تزار، ماکسیموویچ، مافوقش را نسبت به شرایط ناحیه توجیه میکند. آن اطراف همه روستاییها سرگرم تدارک یک جشن مهماند. پسر نوازنده مشهورشان قرار است داماد بشود. خط زمانی میشکند و داستان به 25 سال قبل برمیگردد؛ به سقوط قلعه، کشتار غیرنظامیها و قرارداد آخال. گذشته دست از سر یاشبخشی برنمیدارد. شخصیتپردازی با ظرافت انجام شده. تعلیق فوقالعادهای دارد و اگر در آغاز کمی به خودتان و نثر کتاب فرصت بدهید، حتما با حال و هوایش انس میگیرید. قول میدهم که میخکوبتان کند. فضاسازی درجه یک، تصاویر و موسیقی زندهاش گاهی پا را از خواندنی بودن فراتر میگذارد و به اثری دیدنیشنیدنی تبدیل میشود. خود من مدتهاست که تمامش کردهام، ولی طعم آن ماجرای سرتاسر حماسه هنوز زیر زبانم مانده و صدای دوتار یاشبخشی هنوز درگوشم است. پس زودتر بلند شوید و به کتابفروشی سر بزنید، یک نسخه «وقت جنگ دوتارت را کوک کن» بخرید و پا به ترکمنصحرا بگذارید.
صحرا شاعرت میکند...
فاطمه منفرد: نوشتنِ «آتش بدون دود» کمرم را شکست! تمامم کرد. خُردوخمیرم کرد. خسته و بیمارم کرد. هیچکس بر مرگ فرزند خویش، آنقدر نگریسته است که من بر سر سطر سطر این کتاب گریستم. این جملات را نادر ابراهیمی در انتهای جلدهفتم مینویسد. جایی که البته شما هنوز تمامشدن داستان را باور نکردهاید و محو شاعرانگی و هنر چیدن کلمات کنار یکدیگرید. احتمالا از آنجا که اسم این کتاب را بارها شنیدهاید، گمان میکنید به همان میزان هم به آن بها دادهشدهاست. اما قویا معتقدم اینطور نیست. همچنان که قدر نادر ابراهیمی آنگونه که باید و شاید شناخته نشد، ارزش و جایگاه این کتاب هم همواره مغفول ماند. کتابی که در هفت جلد چنان داستان را در طول زمان آب و تاب میدهد و شخصیتها را میسازد که عمیقا مغلوب روایت جذابش میشوید.
داستان مردمی ترکمن که از دل تاریخ آغاز میشود، شبهای شاعرانه صحرا را به تصویر میکشد، بوی آتش و باروت را در فضا میپراکند، چند نسل پیاپی را در آغوش میگیرد و تقریبا تا سالهای انقلاب پیش میآید. ماجرای اصلی کتاب، عشق است. عشق به محبوب، به تفنگ، به اسب، به اوبه، به قوم و قبیله، به دین، به آزادی، به وطن! با پیشرفت داستان شاهد پیشرفت و تمدنپذیری شخصیتها هم هستیم، چه از نظر فکری چه از لحاظ شیوه زندگی و مهمتر از اینها شاهد جنگ سنت و مدرنیته هستیم. شخصیتها چنان واقعی مینمایند که گاهی وسوسه میشوید نامشان را در کتابهای تاریخی جستوجو کنید، شاید واقعا وجود خارجی داشتهباشند! هر جمله و هر دیالوگ به طرز زیرکانه و ظریفترین شکل ممکن نوشته شدهاست. از آن کتابها که اگر قرار بر مشخص کردن جملات ماندگارش بگذارید باید زیر تمام سطور کتاب خط بکشید! وقتی در حال خواندن کتاب هستید، نویسنده را به کل فراموش میکنید. نادر ابراهیمی، خود آتش بدون دود است اما انگار دنیای آتش بدون دود نویسنده ندارد و خودش در حال روایت خودش است. مخلص کلام اینکه با کتاب عجیبی روبهرو هستید و قطعا پس از تمام شدن آرزو میکنید کاش حافظهتان پاک میشد تا دوباره بتوانید لذت اولین بار خواندنش را تجربه کنید.
ماتیخان، مورخ یا قصهگو؟
سیدعلیمدد زیدی : طعم این دستپخت جناب عبدالرحمن، طعم میرزاقاسمیای را میداد که اینبار به جای جنگلهای شمال، حوالی صحراهای اقوام ترکمن پیادهتان میکند و راوی روایتی میشود از جنس همان آب و خاک.
اگر بخواهیم پیچومهره ریل قصه را از جز به کل محضرتان باز کنیم، ابتدابهامر باید گوش بگیریم و ببینیم اثر درباره خودش چه ادعایی دارد و مسافرانش را به کجا میخواهد ببرد؟
در قدماول قصه فریاد غلیظی را در سراسر صفحاتش به گوش مخاطب میرساند که من یک ترکمن هستم. از انتخاب واژه گرفته تا شخصیتپردازی و سر هم کردن مناظر و... همه موید این فریاد هستند و به نوعی ستونفقرات اصلی روایت را نیز همین اتمسفر بومی شکل میدهد.
در قدمدوم با صدایی آرامتر خود را راوی تاریخ میداند. همین نکته باعث میشود زیربنای اصلی قصه در عهد آن سرباز صفر میرپنج نما ریخته شود و بخش کثیری از داستان (به استثنای ابتدا و انتهای روایت که دچار پرش زمانی است) وقف ترسیم نوع مواجهه قوم ترکمن با توهمات شبه مدرن آن سرباز بر تخت نشسته شود.
اما در قدمپایانی تلاش میکند مرقومات دو بند قبلی را با چاشنی قصهگویی بهبار آورد و آش پرلعاب و یکدستی تحویل مخاطب بدهد. در این ایستگاه روانی قلم و خامی دیالوگها بیش از همه چیز زیر زبان حس میشود؛ البته که همین غلبه قصهگویی و روانی قلم همانگونه که خوانش را برای خواننده لذتبخش و آسان میکند به همان نسبت از استنادات تاریخی آن به شکل قابلتوجهی میکاهد.
در آخر نیز باید خدمتتان عارض شوم که چنانچه به دنبال پیداکردن پازلهای گمشده تاریخی و تاریخچه مستندی از احوالات اقوام ترکمن در قبل انقلاب هستید، ماتیخان راست کار شما نیست. اگر هم در پی یک شاهکار ادبی میگردید، مجددا باید عارض شوم که ماتیخان راست احوالاتتان نیست اما درصورتی که یابنده سفری چند روزه، همراه یکی از طوایف صحرانشین ترکمن به ابتدای قرنچهاردهم هجری شمسی هستید، ماتیخان همانی است که باید بخوانید.
-
دوست ندارم ستاره باشم
-
مطبوعات مُرد، از بس که جان ندارد
-
یک قوم و هزاران رنگ
-
تضاد منافع چگونه سلامت مردم را تهدید میکند؟
-
یک خانواده شاد
-
دولتی که رفت، بدهیهایی که ماند
-
طیران ذلت
-
تراژدی در بُنواسحاق
-
جفای روشنفکران به بانوی اندیشه
-
توهم توسعه!
-
صندوق بین المللی پول: اقتصاد افغانستان ۳۰ درصد کاهش خواهد یافت
-
واشنگتن: برجام، آغاز مسیری برای تعامل دیپلماتیک جامعتر با ایران است
-
مغازلههای سیاسی نافرجام
-
اشتراکات فرهنگی فراتر از مرزهای جغرافیایی