انسان شرقی زیر بمباران رسانهای غرب
یکی از مهمترین اهداف دولتهایی که در دوران استعمار و دوران پسااستعمار، بهدنبال بازیابی سلطه خود بر جهان بهخصوص بر ملتهای مشرق زمین هستند، القای تفکر وابستگی به غرب برای پیشرفت و حتی برای شناخت خود است.
این هدف از همان دوران استعمار آغاز شد و مطالعات گسترده شرقشناسی با حمایت مالی و فکری کمپانی هند شرقی در کشورهای مستعمره انگلستان بهخصوص هند بود. یکی از مشهورترین متفکرانی که در این زمینه به بحث پرداخته و آثار مهمی در این زمینه نوشته است، متفکر مشهور فلسطینی ادوارد سعید است. او تمرکز خود را بر انسانشناسی غربی و مطالعات در زمینه فرهنگ، هنر و اندیشه شرق از طریق پژوهشگران غربی قرار داده است. سعید با حمله به انسانشناسی، آن را سیستمی از بازنماییها میداند و معتقد است دوگانهسازی میان مردم شرق و غرب ساخته اذهان غربیان و براساس تبعیض و نژادپرستی بوده است.
بهگفته وی، غربیها برای اینکه این تفکر را جا بیندازند، از راهبرد «دگرسازی» استفاده میکنند که براساس آن انسان شرقی را «دیگری» تعریف میکنند. بر این اساس شرقشناسی دانشی است که پابهپای استعمار رشد کرده و هدفش این بوده است که انسان غربی را بر انسان شرقی مسلط کند. به عبارت دیگر شرقشناسی غربی، جهان را به دو نیمه تقسیم میکند، یک جهان خودی که جهان انسان غربی است و دیگری جهانی که براساس منافع استعمارگران ساخته شده است و از آن به عنوان «شرق» نام برده میشود، شرقی که واقعیت وجودی و خارجیاش، یک چیز است و آنچه غربیها از آن تصویر میکنند و به وسیله رسانهها، مطالعات دانشگاهی، مقالات و مباحث خود به جهان نشان میدهند، چیزی دیگر. به همین دلیل ادوارد سعید به صورت ویژه روی موضوع بازنمایی خبری غرب از جهان اسلام متمرکز شد و با بررسی تحقیقی پوشش رسانههای همگانی آمریکایی و غربی درباره کشورهای اسلامی به این نتیجه رسید که این رسانهها، تصوری مغشوش و کوتهبینانه از اسلام و مسلمانان ارائه میدهند و براساس این شیوه
بازنمایی آنان از مسلمانان، اسلام به یک دشمن همگانی برای مردم آمریکا تبدیل شده است و رسانههای غربی و کارشناسانی که در این رسانهها تریبون پیدا میکنند، درک مردم غرب را نسبت به اسلام و شرق به انحصار خود درمیآورند. او در این باره میگوید: «تز من این بوده که پوشش رسمی ارتدوکسی از اسلام که ما در غرب در آکادمیها، حکومت و وسایل ارتباط جمعی با آن مواجه میشویم، همه باهم ارتباط و پیوند داشته و بیش از هر پوشش یا تفسیر دیگری در مغربزمین رواج داشته و متقاعدکنندهتر به نظر آمده است.»
البته برخی از نظریهپردازان به دیدگاههای سعید ایراداتی گرفتهاند و او را به نادیدهگرفتن تاثیرات مثبت برخی از مطالعات شرقشناسی در بازیابی متون و آثار فرهنگی مشرقزمین متهم میکنند چرا که در موارد زیادی برخی از شرقشناسان غربی بهدلیل شیفتگی و محو شدن در جلوههای فرهنگی شرق، در تلاش برای مطالعات فرهنگی در این حوزه بودهاند اما واقعیت این است که سعید سعی کرده نگاه خود را بر مسأله قدرت و ستیز جهانی متمرکز کند و در این میان میتوان استثناهایی هم در کار شرقشناسان دید اما دیدگاه کلان، نشان میدهد که اتفاقا سعید روی بحث مهمی انگشت گذاشته اما نگاه او به استعمار بهدلیل پیشینه فلسطینی او تنها به استعمار انگلستان و فرانسه محدود است و از پرداختن به دیگر کشورهای استعمارگر اروپایی و دیگر کشورهایی که بهدنبال بازسازی امپراتوریها هستند، غفلت کرده است.
بهگفته وی، غربیها برای اینکه این تفکر را جا بیندازند، از راهبرد «دگرسازی» استفاده میکنند که براساس آن انسان شرقی را «دیگری» تعریف میکنند. بر این اساس شرقشناسی دانشی است که پابهپای استعمار رشد کرده و هدفش این بوده است که انسان غربی را بر انسان شرقی مسلط کند. به عبارت دیگر شرقشناسی غربی، جهان را به دو نیمه تقسیم میکند، یک جهان خودی که جهان انسان غربی است و دیگری جهانی که براساس منافع استعمارگران ساخته شده است و از آن به عنوان «شرق» نام برده میشود، شرقی که واقعیت وجودی و خارجیاش، یک چیز است و آنچه غربیها از آن تصویر میکنند و به وسیله رسانهها، مطالعات دانشگاهی، مقالات و مباحث خود به جهان نشان میدهند، چیزی دیگر. به همین دلیل ادوارد سعید به صورت ویژه روی موضوع بازنمایی خبری غرب از جهان اسلام متمرکز شد و با بررسی تحقیقی پوشش رسانههای همگانی آمریکایی و غربی درباره کشورهای اسلامی به این نتیجه رسید که این رسانهها، تصوری مغشوش و کوتهبینانه از اسلام و مسلمانان ارائه میدهند و براساس این شیوه
بازنمایی آنان از مسلمانان، اسلام به یک دشمن همگانی برای مردم آمریکا تبدیل شده است و رسانههای غربی و کارشناسانی که در این رسانهها تریبون پیدا میکنند، درک مردم غرب را نسبت به اسلام و شرق به انحصار خود درمیآورند. او در این باره میگوید: «تز من این بوده که پوشش رسمی ارتدوکسی از اسلام که ما در غرب در آکادمیها، حکومت و وسایل ارتباط جمعی با آن مواجه میشویم، همه باهم ارتباط و پیوند داشته و بیش از هر پوشش یا تفسیر دیگری در مغربزمین رواج داشته و متقاعدکنندهتر به نظر آمده است.»
البته برخی از نظریهپردازان به دیدگاههای سعید ایراداتی گرفتهاند و او را به نادیدهگرفتن تاثیرات مثبت برخی از مطالعات شرقشناسی در بازیابی متون و آثار فرهنگی مشرقزمین متهم میکنند چرا که در موارد زیادی برخی از شرقشناسان غربی بهدلیل شیفتگی و محو شدن در جلوههای فرهنگی شرق، در تلاش برای مطالعات فرهنگی در این حوزه بودهاند اما واقعیت این است که سعید سعی کرده نگاه خود را بر مسأله قدرت و ستیز جهانی متمرکز کند و در این میان میتوان استثناهایی هم در کار شرقشناسان دید اما دیدگاه کلان، نشان میدهد که اتفاقا سعید روی بحث مهمی انگشت گذاشته اما نگاه او به استعمار بهدلیل پیشینه فلسطینی او تنها به استعمار انگلستان و فرانسه محدود است و از پرداختن به دیگر کشورهای استعمارگر اروپایی و دیگر کشورهایی که بهدنبال بازسازی امپراتوریها هستند، غفلت کرده است.