راویان غذا
فقط بااستعدادترین نویسندگان جهاناند که میتوانند غذا را روی کاغذ جوری توصیف کنند که بهیادماندنی شود و خواننده را گرسنه کند. اشاره به غذا در ادبیات اغلب اوقات یا نمادین است یا کاربردی. غذا میتواند نمایانگر جایگاه یا محیط اجتماعی باشد یا میتواند به پیشبرد داستان کمک کند. حتی در دستان بهترین نویسندگان هم، صحنههایی با محوریت غذا چندان برای داستان اهمیتی ندارند و صحنههایی فرعی و زمانپرکن به حساب میآیند. هر چند استثناهایی هم وجود دارد؛ لحظههایی که در آن، غذا فرم والاتری از داستان را برای مخاطب میگشاید. و غذا برای ما ایرانیان مهم است. ما هیچ مشکلی با توصیف غذا روی کاغذ و نمایش غذا روی تصویر نداریم. کافی است خاطرات خود را ورق بزنید تا ببینید غذا و آداب غذاخوری در فرهنگ ایرانی چه اهمیت و جایگاه والایی دارد. اما بیشتر از آن که غذا در داستانهای ایران نمود آشکاری پیدا کند در سینما به آن پرداخته شده است، آنقدر که حالا یکی از مشخصههای فیلمهای داریوش مهرجویی را علاقهاش در به تصویرکشیدن غذاهای ایرانی میدانند. اشارههای محدودی در ادبیات ایران به غذا شده اما نه آنقدر که به عنوان یک موتیف پررنگ در جریان قصه نقش بازی کند. برخلاف آن اما ادبیات جهان پر است از توصیف غذا در داستان. مجله آتلانتیک در مطلبی به برخی از این موارد اشاره کرده که چهار مورد از آن را برای چهارراه امروز جدا کردهایم.
کالوینو حالا دو دهه است در ادبیات ایران حضور دارد. مهارت خاص کالوینو، چشم رؤیابیناش است؛ میتواند از یک جهان فوق پیچیده، داستانهایی بسیار سبک خلق کند. او در «زیر آفتاب جگوار»، مجموعهای از سهداستان کوتاه که حواس را درگیر خود میکنند، آشپزی را «انتقال دانشی پیچیده و ظریف» توصیف میکند. هر غذا میتواند بازتابی داستانی از کسی باشد که آن را میخورد؛ داستانی که غذا را به اجداد آن متصل میکند. کالوینو با سبکی مسحورکننده نشان میدهد که چطور یک غذایخوب میتواند برای لحظهای مرکز جهان باشد و این که چطور غذایی برای دو نفر میتواند تبدیل به لحظهای ماندگار شود. این داستان در ایران در مجموعهای تحت عنوان «شاه گوش میکند» منتشر شده است.
فیلیپ راث-خداحافظ کلمبوس
نویسندههای آمریکایی اساسا علاقه بسیاری به روایت از خوراکیها دارند و فیلیپ راث هم از این دسته مستثنی نیست. او در بسیاری از آثارش به روایت جانداری از خوراکیهایی پرداخته که در دل داستانها نقش بازی میکند. غذا در همهجای آثار فیلیپ راث به شکلی جداییناپذیر حضور دارد. توصیفات راث تنها هیجانی نیستند. آنها بسیار پویا، درگیر کلاس و ثروت و وسیلهای برای معرفی تمایلات و نارضایتیهای شخصیتهایش هم هستند. در داستان «خداحافظ کلمبوس» شخصیت اصلی در یک یخچال قدیمی را باز میکند؛ در واقع، دومین یخچال خانه تابستانی مجللش؛ و متوجه میشود که یخچال پر از میوههای تازه، آبدار، خوشعطر و گران است: «قفسهها پر از میوه بودند، در هر رنگی، هر بافتی و درون آنها هستههای متنوعی نهفته بود. یک مشت گیلاس و بعد یک شلیل برداشتم و مستقیم تا هستهاش گازش زدم.» این گاز پس از آن توصیف تجملگرایانه، پر از جسارت و کمی هم حرمتشکنی است.
خورشید همچنان میدمد- همینگوی
از حجم بالای عکسهای ارنست همینگوی در هنگام ماهیگیری هم میتوان به علاقه وافر این نویسنده عجیب به غذا و خوراکی پی برد. علاوه بر آن او یکی از هواداران پروپاقرص شکار هم است. هر کسی که تا به حال یک جفت چکمه لاستیکی به پا کرده و در یک روز گرم، در آبهای خنک رودخانهای عمیق ایستاده و دنبال قزلآلا گشته باشد، و یکی را هم به دام انداخته باشد، میتواند بگوید که شکار، پختن و در نهایت خوردن شام خودتان چقدر لذتبخش است. فکر میکنم این یکی از دلایلی است که بارها «خورشید همچنان میدمد» را خواندهایم، کتابی که پرسشهای مهم زیادی را درباره زندگی مطرح میکند. «خورشید همچنان میدمد» کیفیتی دارد که هرگز کاملا آن را درک نخواهیم کرد؛ داستان آن در یک قرن پیش اتفاق میافتد و بهنحوی اما همچنان حس تازگی میدهد.
پاچینکو - مین جین لی
برای اهالی آسیای شرق غذا چیزی فراتر از یک خوراکی معمول است، غذا در زندگی آنها نقشهای بسیاری دارد و این نکته درداستانهای مین جین لی هم لحاظ شده است.در «پاچینکو»، داستان شگفتانگیز و افسانهای مین جین لی از زندگی یک خانواده در کره و ژاپن قرن بیستم، غذا نمایانگر گذر زمان، فقدان، نیاز و طبیعت است. آن قارچهای فراوان جنگلی را در نظر بگیرید که سونجا، همراه با اولین مردی که عاشقش شد، آنها را دزدید. یا نگرانی و اضطرابی که ازدواج غیرمحتملش به همراه داشت؛ برنجی که هوشمندانه تهیه شده بود، تکههای خزه که مثل پارچه تا شده بودند، سوپ نودل که زیر نگاه دو نامزد در حال پخت بود، زوجی که اصلا همدیگر را نمیشناختند. توصیفات شگفتانگیز لی از غذا نیازمند توجه خواننده است؛ و به ما نشان میدهد که تبدیل طبیعت به غذا چقدر زحمت دارد.