قتل نگهبان در جریان سرقت از باربری
سرهنگ مرتضی جانثاری، معاون مبارزه با جرایم جنایی پلیس آگاهی تهران در حاشیه این طرح از دستگیری اعضای دو باند سرقت مسلحانه خبر داد. اعضای این باند با تهدید اسلحه به گاراژهای باربری رفته و بارها را سرقت می‌کردند. اعضای یکی از باندها، در جریان سرقت از گاراژی مرتکب قتل نگهبان شدند. سعید که مرتکب این قتل شده است در حاشیه این طرح در جمع خبرنگاران گفت: «به‌دلیل مشکل مالی تصمیم به تشکیل این باند گرفتیم. با همدستانم بچه محل بودیم و در یک قهوه‌خانه نقشه سرقت‌ها را طراحی کردیم. از حدود 50 روز قبل سرقت‌ها را شروع کردیم. در خیابان‌ها پرسه می‌زدیم و با دیدن گاراژهایی که وسایل به‌درد بخور داخل آن بود، شبانه به آنجا دستبرد می‌زدیم و با تهدید اسلحه نگهبان را مجبور به سکوت می‌کردیم. در یکی از سرقت‌ها، نگهبان متوجه حضور ما شد و در اتاق را بست و قصد داشت به پلیس زنگ بزند. می‌خواستم با شلیک به شیشه و شکستن آن در را باز کنم اما گلوله به سینه مرد نگهبان اصابت کرد و باعث مرگش شد. سرقت را نیمه‌کاره رها کرده و فرار کردیم. از دوست مرد نگهبان که در اتاقک بود خواستیم با اورژانس تماس بگیرد. نقشه‌مان خیلی حرفه‌ای بود و اموال سرقتی را به باغی در خارج شهر می‌بردیم. فکر نمی‌کردیم دستگیر شویم اما ماموران ردمان را زدند و دستگیرمان کردند.»
 
سرقت‌های مامور قلابی در نقش خواستگار و بیمار
در گوشه‌ای از نمایشگاه کشفیات پلیس، شاکیان مامور قلابی ایستاده‌اند. ماموری که پس از جلب اعتماد طعمه‌هایش از آنها سرقت می‌کرد. یکی از شاکیان پرونده، مرد دندانپزشکی است که درباره نحوه سرقت می‌گوید: «متهم چند بار به مطبم آمد و خودش را مامور پلیس معرفی کرد. یک روز وقتی قصد ترمیم دندانش را داشتم، قمه‌ای از زیر پیراهنش بیرون آورد و تهدید کرد اگر در برابرش مقاومت کنم مرا می‌کشد. او 20 هزار دلار از من سرقت کرد و گریخت.»
دومین شاکی دختر جوانی است که مامور قلابی در پوشش خواستگار او را فریب داده بود: «به من می‌گفت مامور پلیس است و چند باری هم به مقابل یک کلانتری رفتیم و او وارد شد و چند دقیقه بعد بیرون آمد. یک روز که اسناد خانه را در صندوق عقب ماشین گذاشته بودم، آن را سرقت کرد و بعد دیگر خبری از او نشد. قصد داشت اسناد را به نام خودش منتقل کند که موفق نشد و دستگیر شد.»
مامور قلابی تمایلی به صحبت کردن ندارد و در گفت‌وگویی کوتاه می‌گوید: «از بچگی عشق پلیس بازی داشتم. شاگرد طلافروشی بودم اما اعتیاد باعث شد اخراج شوم و وضع مالی‌ام بد شود. زنان را در خیابان و به بهانه ازدواج شکار کرده و بقیه طعمه‌هایم پزشکانی بودند که به‌عنوان بیمار به مطب‌شان می‌رفتم.»
 
شکار در سایت همسریابی
تا کلاس سوم راهنمایی درس خوانده اما به زنان می‌گفت، مهندس عمران است. با شکایت زنان به اتهام سرقت و کلاهبرداری دستگیر شده است. «در سایت‌های همسریابی با زنان آشنا شده و خودم را مهندس عمران معرفی می‌کردم که در زمینه رمزارز هم فعالیت دارم. برای جلب نظر زنان، با خودروهای کرایه‌ای به محل قرار می‌رفتم. بعد به بهانه سرمایه‌گذاری در رمزارز، پول و طلاهای‌شان را می‌گرفتم و سپس ناپدید می‌شدم.»