آخرین بار کی پدرت را دیدی؟

آخرین بار کی پدرت را دیدی؟

رابطه‌ پدرها و پسرها از کهن‌ترین مضامین داستانی است. به هوای دزدیدن اسب‌ها مردی در آغاز پیری به روستای نوجوانی‌اش در جایی در دورافتاده‌ترین مناطق نروژ برگشته. بازگشت هم از الگوهای کهن داستانی است.

او در این بازگشت رابطه‌ بین خود و پدرش را مرور می‌کند. پدری که هنوز هم تا آنجا در ذهن او اثر دارد که پیش از انجام هرکاری از خود می‌پرسد: «اگر پدر بود این کار را چطور انجام می‌داد؟» کتاب به هوای دزدیدن اسب‌ها راجع به مردی است که به روستای 15سالگی خودش برگشته و طی این مدت به یادآوری خاطرات آن دوره وخصوصا آن تابستان می‌پردازد.خواننده ضمن رفت و برگشت مرد به گذشته و زمان حال و زنده شدن خاطرات، متوجه اتفاقات ریز و درشتی می‌شود که در نوجوانی‌ مرد به وقوع پیوسته است. ماجرا در تابستانی اتفاق می‌افتد که بعدها می‌شود نقطه عطف زندگی راوی. قلم نویسنده این داستان ساده و روان است. جاری است عین رودخانه‌هایی که مدام در کتاب از آنها می‌گوید. نثر بی‌گره و فراز ونشیب و بسیار یکد‌ست پیش می‌رود واین ویژگی حاصل ترجمه خوب و روان کتاب هم هست...اما حوادث به روانی نثرپیش نمی‌رود.اتفاقات دیگری می‌افتد. درواقع اتفاقات دیگری افتاده است! 

نویسنده: پر پترسون
مترجم: فرشته شایان 
نشر: چشمه
سال انتشار: 1398