دوست دارم همه بدهکاران را آزاد کنم

گفت‌وگو با پسری جوان که بعد از آزادی از زندان، به زندانیان کمک می‌کند

دوست دارم همه بدهکاران را آزاد کنم

پسر 19ساله که خود به کمک خیرین از کانون اصلاح و تربیت آزاد شده بود با پس‌انداز حقوقش زندانی آزاد کرد. او آرزو دارد روزی بدهی تمام زندانیان بدهکار را بدهد و آنها را آزاد کند. به گزارش خبرنگار جام‌جم، عباس 14ساله و دومین فرزند خانواده است. آنها در یکی از محله‌های تهران زندگی می‌کنند. اما آخرین چهارشنبه اسفند سال95 زندگی برای او به تلخی ورق خورد. آن‌موقع او مدرسه می‌رفت و با پسری که یک سال از وی کوچک‌تر و هم‌مدرسه‌ای بود، رابطه‌ای صمیمانه داشت. آنها چهارشنبه‌سوری و در میان هیجان و فریاد بچه‌های محل و سر و صداها تصمیم گرفتند ترقه‌بازی کنند. اما ناگهان ترقه‌هایی که همراه‌شان بود، منفجر و باعث مرگ دوستش و زخمی شدن او شد. این در حالی بود که خانواده دوستش از او شکایت کردند و عباس راهی کانون اصلاح و تربیت شد. در ادامه قضات دادگاه وقتی او را محاکمه کردند رای دادند که مرگ دوستش غیرعمدی بوده و باید دیه بپردازد. او چند سالی کانون بود تا پول دیه جور شد و عباس که حالا 1ساله شده آزاد شد. این هفته در پشت صحنه یک جنایت پای صحبت‌های او نشستیم و از روزهای کانون و تلاشش برای کارهای خیر گفت.

به چه اتهامی رفتی کانون؟
شب چهارشنبه‌سوری بود. من و دوستم برای ترقه‌بازی رفتیم خیابان. تعدادی ترقه در جیبم بود. یکدفعه فردی نارنجکی انداخت و فرار کرد. ترقه‌های دستم منفجر شد و من و دوستم افتادیم زمین و ترقه‌های او که در جیبش بود هم ترکید. او فوت کرد و من مصدوم و در بیمارستان بازداشت شدم.
از ورودت به کانون بگو.
14سالم بود که وارد کانون شدم. روزها سخت می‌گذشت و طول کشید تا به ماندن در کانون عادت کنم. روزهای بعد از ملاقات با خانواده‌ام حالم بدتر می‌شد. اتهامات بچه‌های کانون سرقت، دعوا، زورگیری ، آدم‌ربایی و قتل بود. نسبت به سن و جرم‌شان در یک اتاق بودند. آن موقع در کانون130 مددجوی نوجوان بودند و با شش نفر، هم‌اتاق بودم.
روزهایت چطور می‌گذشت؟
چند هفته اول و شب عید خیلی سخت بود. چند هفته گذشت تا به فضای کانون عادت کنم. ساعت 6 صبح بیدار می‌شدیم، نماز خوانده و صبحانه می‌خوردیم. من و چند نفری در مدرسه به کانون رفته و من در رشته برق درس خواندم. بقیه هم می‌رفتند کارگاه و آموزش خیاطی، نجاری، معرق، برقکاری، آرایشگری، مکانیکی و ... آموزش می‌دیدند. روز بعد دوباره شرایط تکرار می‌شد. از ساعت 14 تا شب آزاد بودیم. قبل از رفتن به کانون باشگاه کشتی می‌رفتم و مقام‌های قهرمانی داشتم. در کانون کشتی را ادامه دادم. آرزویم این است که مثل  حسن یزدانی عضو تیم ملی کشورمان شوم.
شهردارهای کانون چه افرادی هستند؟
 بیشتر زندانیان قدیمی شهردار کانون می‌شدند. او پل ارتباطی میان بچه‌ها و مسؤولان کانون بود. همه از شهردار حساب می‌بردند.
چند وقت کانون بودی؟
بعد از چهار ماه، خانواده‌ام وثیقه جور کردند و تا روز دادگاه بیرون آمدم. دو سال بعد حکم دادگاه آمد و باید 270میلیون دیه می‌پرداختم. خانواده‌ام وسایل خانه را فروختند و 20میلیون تومان جور شد اما بقیه جور نشد و به کانون بازگشتم.
پول دیه چطورجور شد؟
20میلیون را خانواده‌ام و بقیه‌اش را خیرین و ستاد دیه تهران جمع کردند.
 روز آزادی؟
یکی از روزهای ماه رمضان از بلندگو صدایم زدند. رفتم اتاق رئیس کانون و برگه آزادی را به دستم دادند. پول دیه جور شده و آزاد شده بودم. بچه‌ها برایم جشن گرفتند.
بعد از آزادی کجا رفتی؟
خانواده‌ام از آزادی‌ام خبر نداشتند و نیامدند کانون. کمی پول داشتم که کرایه دادم و رفتم خانه. مادرم در را باز کرد. او با دیدنم شوکه شد و فقط گریه می‌کرد.
حالا چه کار می‌کنی؟
در رشته برق درس می‌خوانم و سال یازدهم هستم و دوست دارم یک روز دانشگاه بروم. ورزش کشتی را هم ادامه می‌دهم. یک مدت در یک کارگاه مونتاژ قطعات تلویزیون کار می‌کردم و یک‌میلیون و 800هزار تومان حقوقم بود که به خانواده‌ام از آن پول کمک می‌کردم.
زندانی آزاد کردی؟
 ستاد دیه و خیرین پول آزادی‌ام را داده بودند. من هم بخشی از حقوقم را به ستاد دیه دادم تا باعث آزادی زندانی دیگری شوم. الان به دلیل کرونا، نمی‌توانم سر کار بروم اما وقتی کار پیدا کردم برای آزادی زندانیان تلاش می‌کنم.
آرزویت؟
آن‌قدر پولدار شوم که بتوانم تمام زندانیان بدهکار را آزاد کنم.