تلخكامی به توان  3

درباره 3 فیلم ایرانی صحنه‌زنی، بوتاكس و شهربانو كه از پرمخاطب‌ترین آثار سی و هشتمین جشنواره جهانی فیلم فجر هستند

تلخكامی به توان 3

اگر از زمهریر و سیستم به‌شدت سرمایشی این روزهای چارسو بگذریم، آنچه باعث گرمای این پردیس سینمایی می‌شود، تازه كردن دیدار اهالی سینما و رسانه بعد از مدت‌هاست. اگر مدیران محترم جشنواره جهانی فیلم فجر ناراحت نمی‌شوند، این مهم حتی بر كم‌رمقی فیلم‌های خارجی و ایرانی این رویداد، ارجحیت دارد و بیشتر باعث شور و حرارت جشنواره می‌شود. شاید كمی بی‌انصافی باشد، اما تنها قدردانی ما از فیلم‌های حاضر، به خاطر ایجاد این ضیافت و دورهمی سینمایی است كه در این شرایط كرونایی، امیدهایی را در دل علاقه‌مندان و فعالان سینما زنده می‌كند. از طرف خود جشنواره اعلام شده كه این رویداد به فهرست جشنواره‌های جهانی فیاپف (فدراسیون بین‌المللی انجمن تهیه‌كنندگان فیلم) راه یافته و به عبارتی جزو جشنواره‌های رتبه الف جهان شده است. این موضوع نیاز به بررسی كارشناسانه و دقیق و منصفانه دارد تا به جواب این پرسش برسیم كه جشنواره جهانی فیلم فجر، حتی باوجود این‌كه به‌زعم سیدرضا میركریمی، دبیر قبلی این رویداد، یكی از 16 جشنواره رقابتی برتر دنیاست، چقدر در واقعیت، عمل، كیفیت، استانداردهای برگزاری و به‌ویژه در وزن و اعتبار فیلم‌ها، قابل رقابت و حتی مقایسه با جشنواره‌های مهم و معتبر دنیاست؟ چقدر جایزه سیمرغ زرین و سیمین این جشنواره برای فیلمسازان جهان و حتی منطقه مهم است و برای رسیدن به آن تلاش می‌كنند؟ باوجود نیت خیر و تلاش‌های ارزشمند صورت‌گرفته در این چند سال و امیدواری به آینده، جشنواره جهانی فیلم فجر، هنوز راهی طولانی برای رسیدن به جایگاهی مطلوب و شایسته میان جشنواره‌های معتبر سینمایی جهان دارد. جشنواره‌ای كه استقبال از فیلم‌های ایرانی آن - آن هم آثاری كه عمدتا شاخص نیستند، فیلمسازان چهره سینمای ایران نیز تمایلی جدی به حضور در آن ندارند و جشنواره داخلی فیلم فجر را ترجیح می‌دهند - بیشتر از فیلم‌های معمولا كم‌اهمیت و غالبا ناشناس خارجی است و تازه فیلم‌های ایرانی حاضر هم معمولا آثاری هستند كه موفق به حضور در بخش داخلی جشنواره فیلم فجر نشده‌اند، درنتیجه چندان نمی‌تواند مدعی یك رویداد استاندارد، پرقدرت و پرتقاضای جهانی باشد. فیلم‌های «صحنه زنی» و «شهربانو» كه در این دوره از جشنواره حضور دارند و به دلیل كنجكاوی مخاطبان، برخی امتیازات و البته ظرفیت حداقلی سالن‌های سینما (برای رعایت پروتكل‌های بهداشتی) با استقبال مخاطبان روبه‌رو شده‌اند، از جمله این فیلم‌ها هستند. عجالتا درباره این دو فیلم و «بوتاكس» كه همگی فضایی تلخ و تراژیك دارند، نوشته‌ایم تا در روزهای بعد، درباره برخی فیلم‌های شاخص دیگر این رویداد هم بنویسیم.

شنای قورباغه
جشنواره جهانی فیلم فجر به‌تدریج به پناه فیلم‌هایی تبدیل شده كه راهی به جشنواره داخلی فیلم فجر پیدا نكرده‌اند. صحنه‌زنی به كارگردانی علیرضا صمدی، یكی از تازه‌ترین مصداق‌ها است. فیلم باوجود این‌كه، در كلیت ما‌به‌ازای بیرونی دارد و به مساله صحنه‌زنی (صحنه‌سازی‌هایی همچون تصادف برای تلكه كردن یا دیه گرفتن و كسب درآمد نامشروع در این رابطه) در جامعه می‌پردازد و از این نظر قابل تامل است، اما در فیلمنامه و ساختار، حرف تازه‌ای برای گفتن ندارد و به فیلم مهم و تمام و كمالی تبدیل نمی‌شود. حتی در بحث صحنه‌زنی و صحنه‌سازی این چنینی هم پیشتر نمونه خوب «تراژدی» به كارگردانی آزیتا موگویی را داشتیم كه مسائل و مشكلات موجود در جامعه و طبقه فرودست جامعه را به شكل عمیق‌تری مطرح كرد.
اما صحنه‌زنی به جای تمركز روی شخصیت‌های قربانی، سراغ روایت نیازمندهای سودجو می‌رود كه با جان قربانی‌ها بازی می‌كنند. افرادی كه خودشان هم از سر نیاز و برای رهایی از بحران و گرفتاری، روی بد و ناخوشایند خود را نشان می‌دهند و مدام این بازی مرگبار را برای قربانی‌ها تدارك می‌بینند. از بدشانسی‌های صحنه‌زنی این است كه تماشاگران پیش از آن، با نمونه‌ای چون «شنای پروانه» روبه‌رو شده‌اند. گرچه فیلم محمد كارت، ربطی به صحنه‌زنی ندارد، اما فضای دارودسته خلافكاران و «عطش یك بودن» و رقابت كثیف و ناسالم میان آنها، فصل‌های مشترك این دو فیلم است كه در شنای پروانه به بهترین و جذاب‌ترین شكل ممكن اتفاق می‌افتد. اما در صحنه‌زنی، با ضعف فیلمنامه و شخصیت‌پردازی، با نمونه‌هایی دم‌دستی‌تر مواجه هستیم. از این رو مقایسه و رقابت كاراكتر سبزواری (باوجود تلاش مجید صالحی) در صحنه‌زنی با مصیب (مهدی حسینی‌نیا) در شنای پروانه، نتیجه‌ای چون پیروزی گزینه دوم ندارد. در این میان حیف‌ترین شخصیت، اسد یا ارسلان با بازی بهرام افشاری است كه در فیلمنامه و فیلمی دیگر با همین هیبت و شكل و شمایل، به نقشی ماندگار تبدیل می‌شد، اما اینجا و در متن و شخصیت‌پردازی نه چندان كامل، هدر می‌رود. نقش‌های دیگر هم از نظر ظاهری و هم از نظر باطنی و تاثیرگذاری، به هیچ وجه همقد اسد (افشاری) نیستند و نمی‌توانند شخصیت او و قصه را كامل كنند؛ نه آدم‌هایش، سبزواری و مستر و نه نامزدش (لیندا كیانی) و نه به‌ویژه آن خانم مددكار (مهتاب كرامتی). شاید بهتر و جذاب‌تر بود كه اسد را بیشتر در همان فضای تشریفات می‌دیدیم و قصه‌ها و موقعیت‌های نفسگیرتری برایش تعریف می‌شد. مواجهه او با آن شخصیت سرسخت و یاغی با خانم مددكار، به جای این‌كه منجر به چالش و موقعیت دراماتیك جذاب تبدیل شود، به خنثی‌ترین شكل ممكن برگزار می‌شود و اسد به‌راحتی، از خود نرمی و انعطاف به خرج می‌دهد. باوجود تلاش برای قصه‌گویی و ساخت فیلمی جذاب، حالا صحنه‌زنی گرفتار عنوانش شده و بیشتر به یك «فیلم‌زنی» می‌ماند.


سم لازم!
آن سینماگرانی كه  با تجربه دستیاری كارگردان، سراغ فیلمسازی می‌روند، موفق تر هستند یا آنهایی كه با ساخت فیلم كوتاه، به فیلم بلند و سینمای حرفه‌ای قدم می‌گذارند؟ مطمئنا با جوابی قاطع روبه‌رو نیستیم و در هر دو زمینه، نمونه‌های موفقی سراغ داریم. شاید بهترین جواب، تركیبی از هر دو باشد. كاوه مظاهری، از جمله فیلمسازانی است كه با ساخت فیلم كوتاه، به فیلم بلند رسید. او كه پیشتر فیلم‌های كوتاه موفقی ساخت و به‌ویژه با «روتوش» بسیار در ایران و جهان درخشید و جایزه سیمرغ بلورین بهترین فیلم كوتاه از جشنواره فیلم فجر را دریافت كرد، در اولین فیلم سینمایی‌اش، «بوتاكس»، سراغ روایتی از زندگی دو خواهر می‌رود. مظاهری، در فضاسازی و جلوه بصری فیلم موفق عمل می‌كند و همان وسواس و نگاه ایده‌آلیستی و خلاقانه فیلم كوتاه را به اینجا می‌كشاند. شاید آگاهی ما از سابقه فیلمسازی مظاهری در فیلم كوتاه، در این اظهارنظر نقش داشته باشد، اما انگار «بوتاكس» یك فیلم كوتاه كش‌آمده است و برای تبدیل به فیلمی بلند، كشدار به نظر می‌رسد. هرچند برای نزدیك شدن به جهان اكرم و آذر و نحوه گذر آنها از بحران پیش‌آمده، نیاز به درنگ و صبوری است، اما شاید فیلم با ضرباهنگ بهتر و خرده‌داستان‌های جذاب‌تر، بر تعلیق و ماجراجویی قصه می‌افزود و تماشاگر را بیشتر درگیر می‌كرد. ضمن این‌كه انتظار می‌رفت، فیلم تمركز بیشتری روی شخصیت خاص و منحصربه‌فرد اكرم (با بازی خوب سوسن پرور) داشته باشد و آن التقاط جهان ذهنی و دنیای واقعی را تقویت كند. شاید واقعا فیلم برای جذابیت بیشتر باید به تركیب طبیعی چهره‌اش دست می‌زد و با یك بوتاكس و تزریق سمی ساخته شده از بوتولینوم، برخی از عضلات قصه را فلج می‌كرد تا با اثر جذاب‌تر و پركششی روبه‌رو باشیم!



روی پوست شهر
اگر موارد استثنایی و غیرقابل هضم را درنظر نگیریم، مقام و جایگاه مادر، در فرهنگ‌های مختلف مقدس و والا و خدشه‌ناپذیر است. مادران، مخصوصا در طبقات محروم برای راحتی و رفاه فرزندان و خانواده،
خود را به آب و آتش می‌زنند. گاهی در همین تقلاها، خطاها و اشتباهاتی پیش می‌آید كه مهر مادری، در تقابل با خطوط قانونی قرار می‌گیرد و اتفاقی كه نباید می‌افتد، یعنی عقوبت و مجازات و حبس و چه‌بسا اعدام و فروپاشی خانواده؛ درحالی‌كه اساسا تمام تلاش مادر برای فرار از این نقطه ترسناك بود اما تصمیم اشتباه و مسیر غلط مهرورزی، سرانجامی چون فاجعه ندارد.
مریم بحرالعلومی با فیلمنامه‌ای نوشته پژمان تیمورتاش، سراغ روایتی از مادران خطاكار و زندانی می‌رود. شهربانو، با اسمی تعمیم‌پذیر، مادری است كه سال‌ها پیش برای راحتی و آسودگی خانواده و فرزندانش از فقر و محرومیت و به قصد زندگی بهتر، ناخواسته و ندانسته دست به اشتباهی می‌زند، قاچاق و حمل مواد مخدر كه به حبس ابد او منجر می‌شود. ترس و تردید همسرش و ترك ناگهانی خانواده هم باعث تنهایی و بی‌پناهی بیشتر فرزندان آنها می‌شود. حالا بعد از چند سال، شهربانو به دلیل حسن اخلاق و رفتار، به مرخصی می‌آید تا در مراسم ازدواج پسرش حاضر باشد، البته نه به عنوان مادر، چون خانواده عروس نباید از زندانی بودن مادر داماد باخبر شوند  و این تازه، یكی از انبوه مشكلات شهربانو است.
بحرالعلومی، در دومین گام فیلمسازی‌اش در سینمای حرفه‌ای، فیلم گرم و پركششی می‌سازد و به سهم خود به عنوان فیلمساز، نقشی در اشاره به یكی از معضلات و طیفی آسیب‌دیده در جامعه دارد. منتهی شهربانو باوجود طرح موضوع، تلاش برای قصه‌گویی و روایتی همدلی‌برانگیز و بازی‌های خوب فرشته صدرعرفایی، بهناز جعفری و بهرنگ علوی، كم و كاستی‌ها و ابهاماتی در روایت و اجرا دارد و به‌ویژه غیبت و عدم نمایش شخصیت‌هایی چون پدر و دختر كوچك خانواده، چندان وجه كاریزماتیك و اثرگذار ندارد و كمكی به جذابیت درام نمی‌كند.
«شهربانو» كه همچون صحنه‌زنی، متقاضی حضور در سی و نهمین جشنواره فیلم فجر بود، اما از راهیابی به بخش پایانی این رویداد جا ماند و سرانجام سر از سی و هشتمین جشنواره جهانی فیلم فجر درآورد، شاید با فیلمنامه و پرداخت و برخی بازیگران دیگر در بعضی از نقش‌ها، تبدیل به فیلم مهم‌تری می‌شد. راستش هنگام تماشای شهربانو و هر فیلم دیگری با موضوع و مشكلات زنان، نگاه رخشان بنی‌اعتماد را هم تصور می‌كنم و این‌كه اگر فیلمسازی چون او، سراغ چنین سوژه و موضوعی می‌رفت، می‌توانست چه فیلم عمیق‌تر و تاثیرگذارتری بسازد. اما فارغ از این حسرت و غیبت چند ساله بنی‌اعتماد، می‌دانم كه قیاس غیرمنصفانه‌ای است و بحرالعلومی جوان حتی با همین شهربانو هم تا حدودی نمره قبولی می‌گیرد و می‌توان به عمق و پختگی فیلم‌هایش در ادامه خوشسبین بود.