فریادهای پیش از سقوط

فریادهای پیش از سقوط

‌‌یكم -‌  قرار گرفتن نام سپاه در فهرست سازمان‌های تروریستی خارجی از سوی دولت ترامپ، برخلاف ظاهرش، یك اقدام راهبردی نیست. اساسا دولت ترامپ فاقد یك استراتژی منطقه‌ای واقعی است كه بر اساس آن بتواند درباره نیرویی مانند سپاه تصمیم بگیرد. راهبرد منطقه‌ای آمریكا بیشتر یك راهبرد اقتصادی -‌ خانوادگی است كه در تعامل جرد كوشنر با بن سلمان و نتانیاهو شكل می‌گیرد كه مبتنی بر هیچ منطق راهبردی دقیقی نیست. فعلا سیاست داخلی و منافع اقتصادی، به زیرساخت همه تصمیم‌ها در آمریكا و اسرائیل تبدیل شده و سیاست منطقه‌ای و جهانی ابزاری در دست نتانیاهو و ترامپ است تا موقعیت خود را در مقابل رقبای داخلی شان تقویت كنند. بنابراین كل چیزی كه فعلا در صحنه می‌بینیم نتایجی از تلاش ترامپ برای غلبه بر دموكرات‌ها و عبور نتانیاهو از درگیری است كه با بخش‌های تندرو جامعه صهیونیستی پیدا كرده است. از خروج ترامپ از برجام، تا الحاق جولان به سرزمین‌های اشغالی و اكنون تروریست خواندن سپاه همه با این منطقه قابل تبیین است.
دوم -‌ از منظر سیاست خانوادگی -‌ اقتصادی كه ائتلاف كوشنر -‌ نتانیاهو -‌ بن سلمان طراحی كرده، اقدام علیه سپاه شیوه‌ای برای كشاندن سیستم دولتی آمریكا به صحنه‌هایی در منطقه است كه لزوما نه علاقه‌ای به ورود به آن دارد و نه نفعی در آن. دولت آمریكا هیچ منافع روشنی در حمایت از داعش یا سعودی در منطقه ندارد. بلكه برعكس، این حمایت به سرعت می‌تواند برای آن تبدیل به یك تهدید تروریستی شود. دولت آمریكا هیچ منافع منطقی در حملات نظامی اسرائیل به سوریه ندارد. این حملات حتی می‌تواند آمریكا را به یك جنگ ناخواسته بكشاند. دولت آمریكا در جنگ یمن هم منافع قابل قبولی ندارد. این جنگ مستقیما خطرناك‌ترین شاخه القاعده در شبه جزیره را تقویت كرده است. سوال این است كه چرا آمریكا در پروژه‌هایی درگیر می‌شود كه منافع مستقیمی در آن ندارد؟ ائتلاف كوشنر -‌ نتانیاهو -‌ بن سلمان فرصتی به نام ترامپ در اختیار دارند كه به سوال‌های سخت جواب‌های آسان می‌دهد. تمركز روی سپاه ابزاری برای این ائتلاف است تا آمریكا را به صحنه‌هایی بكشاند كه هیچ نفع واقعی در آن ندارد. چرا چنین است؟ اصلی‌ترین دلیل این است كه این تیم تصور می‌كند بازی بزرگ راهبردی در خاورمیانه را به سپاه باخته و جز با درگیر كردن مستقیم آمریكا در این بازی نمی‌تواند معادله را تغییر بدهد. در واقع آخرین ایده‌ای كه كه پس از شكست كامل داعش و همسایه شدن اسرائیل با مقاومت به ذهن این الیت صهیونیست رسیده این است كه آمریكا مستقیما وارد صحنه شود. دقیقا با همین استدلال ترامپ آمریكا را به صحنه‌هایی مانند تروریست اعلام كردن سپاه می‌كشاند. اینها آخرین تلاش‌ها برای نپذیرفتن این است كه خاورمیانه ایرانیزه شده است. آخرین تلاش‌ها طبعا رادیكال‌ترین تلاش‌ها خواهند بود اما لزوما راهبردی‌ترین تلاش‌ها نیست.
سوم -‌ آمریكا در سقف توان خود برای اعمال فشار بر ایران قرار دارد. مرزهای مجاز فشار -‌ كه جامعه جهانی مایل و قادر به همراهی با آن است -‌ مدت هاست توسط ترامپ درنوردیده شده است. شوك‌های روانی كه تحریم می‌توانست در اقتصاد ایران خلق كند تخلیه شده و تولید شوك جدید كه باورپذیر باشد بسیار دشوار است. آمریكا اكنون در پی آن است كه بازیگران كوچك و متوسط در اقتاصد جهانی را متقاعد كند هرگونه داد و ستد با ایران ممكن است به معنای تجارت با سپاه و در نتیجه حمایت مادی از تروریسم باشد. امید آمریكایی‌ها این است كه این كار ریسك تجارت با ایران را به شدت بالا ببرد و به این ترتیب راه‌هایی كه برای تخلیه فشار تحریم به روی ایران باز شده، بسته شود.
مشكل اما این است كه این اقدام بر دشواری‌های دولت ترامپ برای افزایش فشار اقتصادی بر ایران اضافه خواهد كرد به جای اینكه از آن كم كند. اولا دولت آمریكا در جهان دچار بحران اعتبار است. جهان حس می‌كند نمی‌تواند به ترامپ تكیه كند و هر لحظه ممكن است توافقی كه با زحمت فراوان حاصل شده یكباره در اقثر یك تصمیم اقتصادی -‌ خانوادگی بر باد برود. از این مهم تر، شركای آمریكا دریافته اند دولت ترامپ اساسا برای آنها چیزی به نام «منافع مستقل» قائل نیست و صرفا بر این اساس عمل می‌كند كه دیگران باید به هر میزان كه آمریكا باج می‌خواهد به بدهند تا آمریكا حداقلی از منافع را برای آنها به رسمیت بشناسد. ضمن اینكه تجربه كره شمالی نشان داده مرز دوستی و دشمنی در ذهن تكامل نیافته ترامپ بسیار باریك است و سیاست خارجی برای او اساسا چیزی جز شوی انتخاباتی نیست. همه اینها سبب می‌شود جهان در رویارویی با نیرویی به قدرتمندی سپاه با آمریكا همراهی نكند. شاید برعكس، همه آنها كه خواهان میراثی از خاورمیانه هستند خواهند فهمید كه باید با سپاه كار كنند.