گفتوگو با محمد فیلی؛ بازیگری كه در سریال روزی روزگاری با زنده یاد خسرو شكیبایی همبازی بود
روزی روزگاری «عموخسرو»
11 سال از روزی كه خسرو شكیبایی برای همیشه رفت، میگذرد. 11 سال زمان كمی نیست؛ اما هنوز 28 تیر كه میشود همه یادش میافتند كه چقدر دوستداشتنی بود كه چقدر عزیز بود كه هنوز هیچبازیگری نتوانسته جای خالی او را پر كند، حتی همه آنهایی كه با ظهور شگفتانگیز شكیبایی در فیلمهامون تلاش كردند شبیه او شوند اما نشد كه نشد.
روز تشییعپیكرش را همه ما یادمان است، قیامتی شده بود.جمعیتی آمده بود كه مدتها سوژه رسانهها بود، ركورددار تشییع پیكر با شكوه یك هنرمند بود (البته بعدها این ركورد در اختیار زندهیاد پاشایی قرار گرفت و حرف و حدیثهای زیادی را به وجود آورد).
رضا استادی؛ همكار سابقم در روزنامه جامجم رفته بود برای تهیه گزارش میدانی از مراسم. وقتی آمد گرمازده و هلاك و متعجب از آن همه جمعیتی كه برای بدرقه زندهیاد شكیبایی رفته بودند. انگار نه انگار چله تابستان بود و هوا مثل همین روزها داغ داغ!
بعدها رضا عطار عكاس سریال شیخبهایی كه زندهیاد شكیبایی بازیگرش بود برایم از خصوصیات شكیبایی گفت. از ویژگیهای بینظیرش. میگفت: «نه تفاخری نه تكبری. بیشیله پیلهتر از این بازیگر ندیدهام و دیگر نخواهم دید. هر زمان وقت آزاد داشتیم به او میگفتم، استاد برویم گوشه كناری از شما عكس به اصطلاح هنری بگیرم! میآمد، همراه بود و رفیق. تكستاره سینما و تلویزیون باشی و اینقدر فروتن و رفیق. اصلا فرقی نمیكرد طرف مقابلش چه كسی است، دست كه میداد، میشد رفیق. میشد همراه»
برای من خسرو شكیبایی، با فیلمهامون شروع شد با صدایش در دكلمه شعرهای سید علی صالحی با نام «ری را» ادامه یافت. دقیقا یادم نیست چند بار فیلمهامون را دیدهام، یادم نیست چند بار با دیدن سكانسی كه حمیدهامون میرود پیش مادربزرگش و او میگوید: آخ آخ دلت شكسته.... و حمیدهامون گریه میكند، گریه كردهام. یادم نیست چندین بار دكلمههای ریرا
را گوش دادهام آنجا كه میگوید: حال همه ما خوب است اما تو باور مكن... یادم نیست چند بار كیمیا، سرزمین خورشید، كاغذ بیخط، اتوبوس شب، خانه سبز، روزی روزگاری و... را دیدهام و حسرت خوردهام به این كه چه اتفاقی میافتد یكی میشود، خسرو شكیبایی و جاودانه میشود و من حتی نمیتوانم نقش خودم در هستی و دنیا را بهدرستی انجام بدهم. حال بماند اجرای نقش آدمهای دیگر چنین محكم، چنین درست و چنین باورپذیر!
فروتن و دوستداشتنی
محمد فیلی بازیگری دوستداشتنیای است. از آن آدمهای شریف و مودب كه از دوران قدیم به امروز رسیدهاند. همانهایی كه آداب بازیگری و معاشرت را با هم یاد گرفتهاند. فیلی در سریال روزی روزگاری كه از شبكه تماشا بازپخش میشود، دو نقش را بازی میكند، بسیم و نسیم. دو برادر دوقلو كه یكی در دار و دسته حسام بیك بود و دیگری در گروه مراد بیك. نقش مراد بیك را خسرو شكیبایی بازی میكرد. یكی از آن بازیهای بسیار دوستداشتنی. تصور كن بیشتر از شش ماه در بیابانهای اطراف شیراز باشی، در آن زمان با كمترین امكانات و نقش یك راهزن دوره قدیم را چنین عالی بازی كنی كه همه را به تحسین واداری.
فیلی كلی خاطره خوب از شكیبایی دارد، فروتنانه میگوید: قبل بازی در سریال روزی روزگاری در یك فیلم برای آقای احمدجو بازی كرده بودم. آن زمان شیراز بودیم. سر همان فیلم به من قول داد در یك كار بزرگ حتما دوباره با هم همكاری خواهیم كرد. تا ساخت روزی روزگاری به او سپرده شد و مرد و مردانه سر قولش ماند و نقش بسیم و نسیم را به من داد. یادم هست اولین بار با آقای شكیبایی كه آن زمان در چند كار مطرح بازی كرده بود و اسم و رسمی داشت زیر یك چادر در محل فیلمبرداری سریال روزی روزگاری رو به رو شدم. اصلا برایش مهم نبود كه او چقدر معروف است و من یك بازیگر گمنام شیرازی. با هم دست دادیم، مرا بغل كرد و بوسید و از همانجا رفیق شدیم تا روزی كه از این دنیا رفت. با هم قول و قراری گذاشتیم. وقتی بازی داشتیم باید صبح ساعت پنج میرفتیم برای گریم. پیشنهاد داد قبل رفتن برای گریم بروم پیشش با هم تمرین كنیم. ساعت سه صبح میرفتم محل استراحتش تا پنج صبح تمرین میكردیم. از همه وجودش برای بازی در نقش مرادبیك مایه گذاشت. شش ماه و ده روز فیلمبرداری روزی روزگاری طول كشید؛ همه این مدت در بیابانهای میمه بودیم. در همه این مدت و همه ماههایی كه سر سریال تفنگ سرپر بودیم نه یک ذره حسادت از این آدم دیدم نه غرور نه بدقلقی نه كارشكنی، نه بیحوصلگی. باید با خسرو شكیبایی زندگی میكردی تا متوجه میشدی چه انسان نازنینی است. نقشهایش را حتما دیدهاید، همه دوستداشتنیاند. خودش هم همین بود. اخلاقمدار؛ چه در كار كه حرفهاش بود و چه در زندگی شخصی و خصوصی.
سالها ریاضت كشید
فیلی میگوید: خسرو شكیبایی پله پله از نردبان بازیگری بالا آمد تا به اوج رسید. ریاضت زیاد كشید، سختی زیاد تحمل كرد. نه پارتی داشت و نه آشنا. از تواناییهای شخصی خودش استفاده كرد، نبوغش را نشان داد و شد خسروی سینمای ایران. انضباط شخصی داشت، مثل به اصطلاح ستارههای الكی امروزی نبود كه یا با پول یا با چهره یا با پارتی یكشبه ره صد ساله را طی میكنند و خیلی زود به اوج میرسند و یكشبه سقوط میكنند. شاید یك دوره كوتاه مشهور شوند اما محبوب نمیشوند. كدامیك از این به اصطلاح بازیگران معروف امروزی توانستهاند محبوبیت بازیگرانی مانند عزتا... انتظامی یا خسرو شكیبایی را تكرار كنند؟ آنها تكستارههایی بودند كه برای همیشه ستاره خواهند ماند. خسرو شكیبایی ریشه در دل مردم داشت، آخرین كاری كه بازی كرد با او همبازی بودم؛ فیلم آشیانهای برای زندگی، حالش خیلی بد بود. جسمش دیگر جواب نمیداد اما بازی و محبوبیتش قوام یافته بود. خسرو در اوج رفت و محبوبیتش هرگز از دل مردم نخواهد رفت.
روز تشییعپیكرش را همه ما یادمان است، قیامتی شده بود.جمعیتی آمده بود كه مدتها سوژه رسانهها بود، ركورددار تشییع پیكر با شكوه یك هنرمند بود (البته بعدها این ركورد در اختیار زندهیاد پاشایی قرار گرفت و حرف و حدیثهای زیادی را به وجود آورد).
رضا استادی؛ همكار سابقم در روزنامه جامجم رفته بود برای تهیه گزارش میدانی از مراسم. وقتی آمد گرمازده و هلاك و متعجب از آن همه جمعیتی كه برای بدرقه زندهیاد شكیبایی رفته بودند. انگار نه انگار چله تابستان بود و هوا مثل همین روزها داغ داغ!
بعدها رضا عطار عكاس سریال شیخبهایی كه زندهیاد شكیبایی بازیگرش بود برایم از خصوصیات شكیبایی گفت. از ویژگیهای بینظیرش. میگفت: «نه تفاخری نه تكبری. بیشیله پیلهتر از این بازیگر ندیدهام و دیگر نخواهم دید. هر زمان وقت آزاد داشتیم به او میگفتم، استاد برویم گوشه كناری از شما عكس به اصطلاح هنری بگیرم! میآمد، همراه بود و رفیق. تكستاره سینما و تلویزیون باشی و اینقدر فروتن و رفیق. اصلا فرقی نمیكرد طرف مقابلش چه كسی است، دست كه میداد، میشد رفیق. میشد همراه»
برای من خسرو شكیبایی، با فیلمهامون شروع شد با صدایش در دكلمه شعرهای سید علی صالحی با نام «ری را» ادامه یافت. دقیقا یادم نیست چند بار فیلمهامون را دیدهام، یادم نیست چند بار با دیدن سكانسی كه حمیدهامون میرود پیش مادربزرگش و او میگوید: آخ آخ دلت شكسته.... و حمیدهامون گریه میكند، گریه كردهام. یادم نیست چندین بار دكلمههای ریرا
را گوش دادهام آنجا كه میگوید: حال همه ما خوب است اما تو باور مكن... یادم نیست چند بار كیمیا، سرزمین خورشید، كاغذ بیخط، اتوبوس شب، خانه سبز، روزی روزگاری و... را دیدهام و حسرت خوردهام به این كه چه اتفاقی میافتد یكی میشود، خسرو شكیبایی و جاودانه میشود و من حتی نمیتوانم نقش خودم در هستی و دنیا را بهدرستی انجام بدهم. حال بماند اجرای نقش آدمهای دیگر چنین محكم، چنین درست و چنین باورپذیر!
فروتن و دوستداشتنی
محمد فیلی بازیگری دوستداشتنیای است. از آن آدمهای شریف و مودب كه از دوران قدیم به امروز رسیدهاند. همانهایی كه آداب بازیگری و معاشرت را با هم یاد گرفتهاند. فیلی در سریال روزی روزگاری كه از شبكه تماشا بازپخش میشود، دو نقش را بازی میكند، بسیم و نسیم. دو برادر دوقلو كه یكی در دار و دسته حسام بیك بود و دیگری در گروه مراد بیك. نقش مراد بیك را خسرو شكیبایی بازی میكرد. یكی از آن بازیهای بسیار دوستداشتنی. تصور كن بیشتر از شش ماه در بیابانهای اطراف شیراز باشی، در آن زمان با كمترین امكانات و نقش یك راهزن دوره قدیم را چنین عالی بازی كنی كه همه را به تحسین واداری.
فیلی كلی خاطره خوب از شكیبایی دارد، فروتنانه میگوید: قبل بازی در سریال روزی روزگاری در یك فیلم برای آقای احمدجو بازی كرده بودم. آن زمان شیراز بودیم. سر همان فیلم به من قول داد در یك كار بزرگ حتما دوباره با هم همكاری خواهیم كرد. تا ساخت روزی روزگاری به او سپرده شد و مرد و مردانه سر قولش ماند و نقش بسیم و نسیم را به من داد. یادم هست اولین بار با آقای شكیبایی كه آن زمان در چند كار مطرح بازی كرده بود و اسم و رسمی داشت زیر یك چادر در محل فیلمبرداری سریال روزی روزگاری رو به رو شدم. اصلا برایش مهم نبود كه او چقدر معروف است و من یك بازیگر گمنام شیرازی. با هم دست دادیم، مرا بغل كرد و بوسید و از همانجا رفیق شدیم تا روزی كه از این دنیا رفت. با هم قول و قراری گذاشتیم. وقتی بازی داشتیم باید صبح ساعت پنج میرفتیم برای گریم. پیشنهاد داد قبل رفتن برای گریم بروم پیشش با هم تمرین كنیم. ساعت سه صبح میرفتم محل استراحتش تا پنج صبح تمرین میكردیم. از همه وجودش برای بازی در نقش مرادبیك مایه گذاشت. شش ماه و ده روز فیلمبرداری روزی روزگاری طول كشید؛ همه این مدت در بیابانهای میمه بودیم. در همه این مدت و همه ماههایی كه سر سریال تفنگ سرپر بودیم نه یک ذره حسادت از این آدم دیدم نه غرور نه بدقلقی نه كارشكنی، نه بیحوصلگی. باید با خسرو شكیبایی زندگی میكردی تا متوجه میشدی چه انسان نازنینی است. نقشهایش را حتما دیدهاید، همه دوستداشتنیاند. خودش هم همین بود. اخلاقمدار؛ چه در كار كه حرفهاش بود و چه در زندگی شخصی و خصوصی.
سالها ریاضت كشید
فیلی میگوید: خسرو شكیبایی پله پله از نردبان بازیگری بالا آمد تا به اوج رسید. ریاضت زیاد كشید، سختی زیاد تحمل كرد. نه پارتی داشت و نه آشنا. از تواناییهای شخصی خودش استفاده كرد، نبوغش را نشان داد و شد خسروی سینمای ایران. انضباط شخصی داشت، مثل به اصطلاح ستارههای الكی امروزی نبود كه یا با پول یا با چهره یا با پارتی یكشبه ره صد ساله را طی میكنند و خیلی زود به اوج میرسند و یكشبه سقوط میكنند. شاید یك دوره كوتاه مشهور شوند اما محبوب نمیشوند. كدامیك از این به اصطلاح بازیگران معروف امروزی توانستهاند محبوبیت بازیگرانی مانند عزتا... انتظامی یا خسرو شكیبایی را تكرار كنند؟ آنها تكستارههایی بودند كه برای همیشه ستاره خواهند ماند. خسرو شكیبایی ریشه در دل مردم داشت، آخرین كاری كه بازی كرد با او همبازی بودم؛ فیلم آشیانهای برای زندگی، حالش خیلی بد بود. جسمش دیگر جواب نمیداد اما بازی و محبوبیتش قوام یافته بود. خسرو در اوج رفت و محبوبیتش هرگز از دل مردم نخواهد رفت.
تیتر خبرها
-
روزی روزگاری «عموخسرو»
-
صفر تا صد ش را خودمان طراحی کردیم
-
تنگـــــــه قـــــــــرمــــــــز
-
بدعت بودجهای علیه صدا و سیما
-
چرا اُفت دلار بر سفره مردم اثر نکرد
-
روایت فتح ماه
-
ماجرای راهکار عجیب وکیل مختلس
-
از ماشینت پیاده شو رفیق
-
آتــــــش آبـــــــــاد
-
لطفا پیر نشو!
-
شیطان ناتوان
-
ادامه نگرانی از وضعیت رهبر شیعیان نیجریه
-
روایت تابش از پشیمانی محمدرضا خاتمی از اظهارنظر درباره انتخابات 88
-
موگرینی از احتمال تشکیل کمیسیون برجام در ششم مرداد خبر داد
-
آمریکا چین را بابت خرید نفت از ایران تهدید کرد