ماجرای راهکار عجیب  وکیل مختلس

ماجرای راهکار عجیب وکیل مختلس

 یك مفسد اقتصادی كه مقادیر زیادی اختلاس و سوءاستفاده از اموال عمومی كرده و مبالغ هنگفتی نیز از شاكیان خصوصی به جیب زده بود، بر اثر هوشیاری مأموران در چنگال قانون گرفتار شد. وی پس از گرفتار شدن در چنگال قانون بیان كرد تنها پس از دیدار با وكیلش به پرسش‌های مأموران قانون پاسخ خواهد داد. مأموران قانون وكیل وی را احضار كردند و نزد وی بردند. وی از وكیل خواست راهی برای دور زدن قانون پیش پایش بگذارد.
وكیل گفت: از آنجا كه هر غلطی بوده كرده‌ای و راهی برای نجات خود باقی نگذاشته‌ای، تنها راه نجاتت این است كه در جواب كلیه پرسش‌ها بگویی بلی، تا تصور كنند زیر فشار عصبی دچار زوال عقل شده‌ای و از طریق تبصره محجوریت، از مجازات‌های مربوط خلاص شوی. فقط باید قول بدهی بعد از خلاصی، حق‌الوكاله مرا سه برابر محاسبه و پرداخت كنی. فردای آن‌روز وی را به جلسه بازپرسی بردند. بازپرس از وی پرسید: اتهام اختلاس را قبول داری؟ وی گفت: بلی. بازپرس پرسید: اتهام كلاهبرداری از شاكیان خصوصی را قبول داری؟ وی گفت: بلی. بازپرس پرسید: چه مبلغ؟ وی گفت: بلی. بازپرس گفت: همدستانت را در اختلاس معرفی كن. وی گفت: بلی... و به این ترتیب در كلیه مراحل دادرسی به كلیه پرسش‌های بازپرس و دادستان و قاضی و خبرنگاران پاسخ بلی داد و درنهایت قاضی كه اعصابش خرد شده بود حكم به مصادره اموال و بازگرداندن معوقاتش به اموال عمومی كرد و خودش را به دلیل محجوریت بر اثر زوال عقل ول كرد برود.
 چند روز وكیلش به دیدن وی كه ول شده بود رفت و به وی گفت: خوب قسر دررفتی. وی گفت: بلی. وكیل وی گفت: كیف می‌دهد؟ وی گفت: بلی. وكیل وی گفت: قرارمان كه یادت هست؟ وی گفت: بلی. وكیل وی گفت: الوعده وفا. وی گفت: بلی. وكیل وی گفت: خب بده. وی گفت: بلی. وكیل وی گفت: ببین، من خودم این بازی را یادت دادم. حالا می‌خواهی سر خودم دربیاوری؟ وی گفت: بلی. وكیل وی گفت: پدرت را درمی‌آورم. وی برخاست و حكم مصادره كلیه اموال خود را آورد و به دست وكیل داد. وكیل گفت: یعنی الان هیچی هیچی نداری كه حق‌الوكاله مرا بدهی؟ 
وی گفت: بلی. وكیل وی گفت: بلی یا نه؟ وی گفت: بلی. وكیل گفت: بلی؟ وی گفت: بلی. وكیل گفت: بلی و از جا برخاست و بلی‌بلی‌گویان از خانه وی بیرون رفت. وی نیز كه بر اثر مصادره اموالش واقعا دچار زوال شده بود بلی‌بلی‌گویان همانجا نشست و خاموش هم نشد.