حكایت انقراض مادرشاهیان و قطره عسل مرغوب
در روزگار پادشاهی سلسله مادرسالاران در نواحی مركزی سرزمینهای شرقی، یك شكارچی بههمراه سگ شكاریاش مشغول جستوجوی شكار بود كه به درخت بزرگی رسید. در بالای درخت كندویی مشاهده كرد كه سرشار از عسل مرغوب با ساكارز زیر 2/0درصد تهیهشده توسط بهترین زنبورهای منطقه از مزارع آویشن بود. شكارچی ظرفی را كه همراه داشت از عسل پر كرد و به شهر مجاور رفت و به یكی از مراكز دارویی مراجعه كرد تا عسل را به آنها عرضه كند. در مركز دارویی كارمند مربوطه ظرف عسل را از شكارچی گرفت تا برای تعیین كیفیت به كارشناس مربوطه نشان دهد. در این لحظه قطرهای از عسل بر روی زمین چكید. در پی چكیدن عسل، چند مگس دور قطره عسل جمع شدند و به وزوز پرداختند. در پی جمع شدن مگسها یك پرنده برای گرفتن آنها از بالای درخت به سمت پایین شیرجه زد. در پی شیرجه زدن پرنده یك گربه به سمت پرنده خیز برداشت تا او را شكار كند. در پی خیز برداشتن گربه، سگ مرد شكاری به طرف گربه جهید تا او را بگیرد. در پی جهیدن سگ شكاری كارمند مركز دارویی زهرهاش تركید و او را به بیمارستان منتقل كردند. در پی انتقال كارمند مركز دارویی، كارشناس مركز دارویی كه همسر وی بود به سمت مرد شكارچی حمله كرد. درپی حمله كردن كارشناس مركز طب دارویی، مرد شكارچی با وی گلاویز شد و وی را هل داد و سر وی به لبه دیوار اصابت كرد و در دم جان باخت. در پی جانباختن كارشناس مركز دارویی، مردم خشمگین شدند و به مرد شكارچی حمله كردند و مرد شكارچی زیر مشت و لگد مردم جان به جانآفرین تسلیم كرد. در پس درگذشت مردشكارچی، همشهریان مرد شكارچی به شهر مجاور حمله كردند و در درگیری بین مردم دو شهر مجاور 80 نفر كشته و 234 نفر مجروح شدند. در پی وقوع این ناآرامی، لشكریان مادرسالار به منطقه محل درگیری اعزام شدند و 530 تن از مردم را دستگیر كردند. در پی این دستگیری مردم در شهرهای دیگر سر به شورش گذاشتند و به آشوب و اعتراض پرداختند. در پی این شورش، لشكریان پادشاهی پدرسالاریان كه در نواحی غربی سرزمینهای شرقی سكونت داشتند فرصت را غنیمت شمردند و به مادرشاهیان حمله كردند و آخرین پادشاه مادرشاه را شكست دادند و بدین ترتیب سلسله مادرشاهیان منقرض شد. هماینك آن قطره عسل برای عبرت سایرین در موزه تاریخ شهر اوز نگهداری میشود.