خیانت شیما، 3 زندگی را نابود كرد

خیانت شیما، 3 زندگی را نابود كرد

احسان تصور نمی‌كرد عشق و علاقه‌اش به دختر جوان و خیانت او، سه زندگی را نابود كند. به‌خاطر دختری دعوایی مرگبار را رقم زد كه ازدواجش را از او مخفی كرده بود. حالا او و دوستش در زندان روزهای خود را سپری می‌كنند و پسر دیگری نقاب در خاك كشیده است. در ادامه صحبت‌های او را در مورد زندگی‌ و انگیزه‌اش برای قتل می‌خوانید.
چند سال داری؟
27 سال
سابقه داری؟
بله. چند بار به اتهام سرقت، مواد و درگیری دستگیر و روانه زندان شدم.
اعتیاد هم داری؟
شیشه و هروئین مصرف می‌كنم.
چند سال است؟
دقیق نمی‌دانم شاید سه سال.
چرا به سمت اعتیاد رفتی؟
مشكلات روحی و روانی داشتم. فقط مصرف مواد آرامم می‌كرد.
مجردی؟
بله. می‌خواستم ازدواج كنم كه به‌خاطر عشقم همه زندگی‌ام را باختم.
بیشتر توضیح می‌دهی؟
دو سال قبل با دختری به نام شیما آشنا شدم. خیلی مهربان بود و همیشه حمایتم می‌كرد. این‌كه یك نفر همه جوره كنارت باشد خیلی حس خوبی به آدم می‌دهد.
می‌دانست معتادی؟
هم از اعتیادم خبر داشت و هم سابقه‌هایم.
پس چطور با تو مانده بود؟
می‌گفت آدم جسوری هستی و از آدم‌های جسور خوشم می‌آید.
قصد داشتی با او ازدواج كنی؟
به‌خاطر ازدواج دو سال پایش ماندم.
پس چرا ازدواج نكردید؟
خانواده‌اش مخالف من بودند. آنها عشق ما را خراب كردند.
خودت جای پدر شیما بودی دخترت را به یك معتاد سابقه دار می‌دادی؟
وقتی می‌دیدم آن پسر عاشق دخترم است، قبول می‌كردم و كمكش می‌كردم تا ترك كند.
چرا مرتكب قتل شدی؟
به‌خاطر شیما. ماجرایش طولانی است.
بیشتر توضیح می‌دهی؟
20 روز قبل از قتل، شیما به‌طور ناگهانی ارتباطش را با من قطع كرد. گوشی تلفن همراهش را خاموش كرده بود و هیچ راهی برای ارتباط با او نداشتم. بعد از 20 روز مقابل خانه‌مان آمد و ادعا كرد در این مدت پدرش او را مجبور كرده با من ارتباط نداشته باشد. از من خواست گوشی تلفن همراهش را برایش بفروشم. یكی از دوستانم به نام سعید در كار خرید و فروش گوشی بود. با او تماس گرفتم و همراه شیما به خانه‌اش رفتیم. دوست سعید به نام سهیل هم آنجا بود. سعید گوشی را بررسی كرد و گفت: این گوشی‌ها خریدار ندارد و به كارش نمی‌آید. ما هم به خانه برگشتیم. در طول مسیر رفتار شیما تغییر كرده بود و حرف نمی‌زد. چند بار علتش را پرسیدم كه در آخر ادعا كرد سهیل به او نظر داشته است.
تو هم تصمیم گرفتی برای انتقام سهیل را بكشی؟
نه . از این موضوع ناراحت شدم، اما شاید شیما اشتباه كرده بود. خودم متوجه این موضوع نشده بودم.
پس چرا دوباره به آنجا برگشتی؟
در خانه نشسته بودیم كه سعید تماس گرفت و از من خواست او را با دوستان شیما دوست كنم. این حرفش برایم سنگین بود. از یك طرف هم شیما تحریكم می‌كرد كه باید با او برخورد تندی می‌كردم. این‌قدر عصبانی شده بودم كه كنترل  خود را از دست دادم. با دوستم میثم تماس گرفتم تا به خانه سعید و سهیل برویم و آنها را ادب كنیم.
وقتی میثم آمد سه نفری مقابل خانه سعید رفتیم. برای این‌كه او شك نكند، میثم مقابل در ایستاد. من با آنها درگیر شدم و شیما در را برای میثم باز كرد. با چاقویی كه همراه داشتم، ضربه‌ای به پهلوی سعید زدم. او خودش را به بیرون از خانه رساند تا از همسایه‌ها كمك بگیرد كه دوباره او را به خانه كشاندیم و درگیری ادامه پیدا كرد. میثم با سهیل درگیر شده بود و با چاقویی كه همراه داشت چند ضربه به سر او زد. وقتی دیدیم هر دو نفرشان زخمی شده‌اند، فرار كردیم.
برای كمكشان كاری نكردید؟
نه فكر نمی‌كردیم زخم‌ها جدی باشد.
كجا رفتید؟
به خانه‌ام رفتیم.
شیما چكار كرد؟
از او خواستم حالا كه كار به اینجا كشیده پیش من بماند . او هم قول داد برای همیشه كنارم می‌ماند اما روز بعد از بچه محل هایش شنیدم كه شوهر كرده و این موضوع را مخفی كرده است.
خودش چه واكنشی داشت؟
خودش این موضوع را قبول داشت پدرش او را در این 20 روزی كه نبود مجبور كرده بود با مردی كه 20 سال از خودش بزرگ‌تر است ازدواج كند. وقتی این حرف‌ها را شنیدم دنیا روی سرم خراب شد. از خانه بیرون رفتم تا خرید كنم. وقتی برگشتم شیما فرار كرده بود.
چه زمانی فهمیدی سهیل مرده است؟
وقتی دستگیر شدم. می‌دانستم در كماست اما فكر می‌كردم زنده می‌ماند.
چرا وقتی دستگیر شدی، همراهت قرص برنج بود؟
می‌خواستم اگر سهیل فوت شد، خودكشی كنم.
سابقه خودكشی داری؟
بله چندبار خودكشی كرده‌ام.
حرف آخر؟
شیما زندگی من، میثم و سهیل را نابود كرد و رفت. ما همه قربانی او شدیم. به‌خاطر خیانت او همه زندگی‌ام را باختم.