تسلیم واژه‌ها در برابر ستاره‌ها

شُکوه سلام سرداران نظامی به شهدای یهودی کشور

تسلیم واژه‌ها در برابر ستاره‌ها

 « شب فرو می‌افتاد/ به درون آمدم و پنجره‌ها را بستم/ باد با شاخه درآویخته بود/ من در این خانه‌ی تنها، تنها/ غم عالم به دلم ریخته بود... » غم عالم را حس می‌کنم. نمی‌دانم این غم عالمی که با خواندن این شعر روی دلم نشسته همان غم عالمی است که شاعر گفته یا نه. اصلا مگر عالم من با عالم شاعر یکی‌ست که غمش یکی باشد؟ من چه می‌دانم وزن غم عالمی که سایه نوشته است و من می‌خوانم همین است که روی دلم حس می‌کنم یا کم‌تر است یا بیش‌تر.  جایی دیدم هوشنگ ابتهاج  روی مبل چرمی‌اش کنار دوربین نشسته بود و صحبت می‌کرد. آه می‌کشید که (نقل به مضمون): من تا این‌جایی که در ادبیات مو سفید کرده‌ام و با واژه‌ها زندگی کرده‌ام، می‌دانم دیگر زبانم به حدی رسیده است که هر چه بخواهم بتوانم در قالب شعر  بیان کنم.  اما واژه‌ها فقط قادرند چیزهایی که می‌بینیم را به طور واضح توضیح دهند. مثلا بگویند «میز». و توضیح بدهند که این میز گرد است یا مربع. اما واژه‌ها در توضیح درونیات آدم الکنند... فکر کن بگویی «عشق»، بگویی «غم». شنونده‌ات چه‌قدر می‌فهمد عشق و غمی که می‌گویی تا کجای سینه‌ات زبانه می‌کشد و اصلا چیست؟ این کلمات نیستند که به تعابیر معنی می‌بخشند. این تعابیرند که کلمه‌ها را می‌زایند، شاید گوشه‌ای از خودشان را معنی کنند. و الا چه فرقی می‌کند کلمه‌ «شهید» زیر عکس جوان خانواده‌ای نقش ببندد یا کلمه‌ «مارتیر». وقتی مادرش، خواه صلیب به گردنش باشد یا تسبیح تربت دستش، با دستمال نم دار، غبار روی قاب عکس را می‌گیرد یک چیز می‌گوید: آه. این آه از زبان هر مادری با هر لهجه و هر مذهبی یک معنی دارد. یک معنی که نمی‌شود با کلمه توضیحش داد. چندی پیش که سرداران نظامی بالای سر قبور شهدای یهودی کشور   رفته بودند و احترام نظامی می‌گذاشتند فکر این بودم که بزرگ‌تر و کوچک‌تر را، بالا دست و پایین دست را، نمی‌شود با ستاره و درجه و کلمه نشان داد. با کلمه چطور می‌شود توضیح داد که ستاره‌های شهدا در آسمان‌ها چه‌قدر از ستاره‌های روی شانه‌ی سرداران بیشتر است؟ کلمه در توضیح بعضی تعابیر چیز الکنی است.