یكی بود، یكی نبود شب یلدا بود
یكی بود یكی نبود. قصه نیست. واقعیت است. علیزاده بود، قنبری نبود، مهاجر بود، محمدی نبود. مرتضاییفرد بود، رستگار نبود. خلاصه كه نصف گروه روز را هم به طولانیترین شب سال گره زده بودند و رفته بودند پی آجیل و شیرینی و هندوانه و این حرفها. البته قنبری آمده بود اما با چنان صدای گرفته و خشداری آمده بود كه دبیر گروه فرستادش خانه استراحت كند. حالا ببینید در این روز یكی بود یكی نبود، در روزی كه همه هم عجله دارند بروند خانه و به یلدا برسند، چه كردهایم ما. یگ گروه با نصف اعضا تشكیل شده و هر چهار صفحه را هم درست و حسابی منتشر كرده است.
اینطور بگویم برایتان كه آلودگی هوا دارد بچههای تحریریه را فراری میدهد. مثلا همین كه داشتم پشت صحنه مینوشتم از سرویس همسایه شنیده شد كه فاطمه شهدوست از دبیرش آقای ملوندی التماس دعا دارد و مرخصی میخواهد. نگارنده هم كه همیشه در حال تلاش برای سفر رفتن و پلكیدن در گوشهای ساكت و آرام است، مرخصیهایش تمام شده و نشسته با حسرت گوش میدهد. بالاخره هر چه نباشد باید تا آخر سال شاهد مرخصی گرفتن دیگران باشد و دم نزند دیگر.... اما یك دقیقه طولانیتر بودن شب گذشته را اختصاص داد به دعا كردن و از خدا كمك خواستن، بلكه سردبیر پشت صحنه را بخواند و كمی مرخصی تشویقی چیزی به كارنامهاش بیفزاید و بتواند این سه ماه آخر سال را چند تك پا اینطرف و آنطرف ایران سربزند و نفس تازه كند. بعد از عرض همه غیرضروریها كه البته ذات پشت صحنه و حرفهای درگوشی است، برویم سراغ این چهار صفحه درخشان!
در صفحه 9 برایتان از انتقادات صادق كرمیار نوشتهایم. او كه قبل از نویسنده و كارگردان بودن، رسانهای بوده نگاه نقادانهاش را همه جا با خودش میبرد و خلاصه هر جا باشد تلاش میكند نكتهای از چشمهای تیزبینش دور نماند. او این بار به برگزاركنندگان جشنواره عمار انتقاد كرده و مسؤولان برگزاركننده جشنواره هم هنوز پاسخی به این انتقادها ندادهاند. همچنین پرداختهایم به كارنامه احد گودرزیانی پژوهشگر دفاع مقدس و مرد نیكی كه جمعهشب درگذشته است. نگارنده چند صباحی با او همكار بود و این خبر حسابی قلبش را به درد آورد. گودرزیانی واقعا انسان خوب و بیحاشیهای بود. روزگار واقعا گلچین است ها....
در صفحه 11هم مهاجر رفته سراغ چشمبادامیهای ژاپنی و غیرمصرفگراییشان. یعنی درست نقطه عكس ما هستند. ما خودمان را میكشیم با مصرف كردن و آنها با مصرف نكردن. بروید و ببینید مهاجر از چشمبادامیها برایتان چه نوشته است.
خب آنقدر خدا را شكر حاشیه نوشتهایم كه برای متن جا كم آوردهایم! صفحه10 را كه محمدصادق علیزاده نوشته و 12را هم كیكاووس زیاری، خودتان بخوانید و با ماجراهایشان روبهرو شوید. این هم یك جور هیجان است دیگر! نیست؟