قاسم آهنین‌جان هستم؛ شاعر ایران از اهواز

شاعری كه ویدئوی گلایه‌‌هایش درباره آبگرفتگی خانه‌اش در اهواز پربازدید شد از بی‌اخلاقی‌ها نسبت به آن ویدئو می‌گوید

قاسم آهنین‌جان هستم؛ شاعر ایران از اهواز

آخر هفته گذشته در صفحه «تعطیلانه» جام‌جم، به خطای برخی از كاربران شبكه‌های اجتماعی در اشتباه‌گرفتن قاسم آهنین‌جان با هوشنگ ابتهاج پرداختیم. در جریان آبگرفتگی خیابان‌های اهواز، ویدئویی از آهنین‌جان منتشر شد كه شاعر در آن گله می‌كرد از روزگار. برخی او را با هوشنگ ابتهاج شاعر اشتباه گرفتند و همین اشتباه، سوژه گزارش كوتاهی در صفحه ما شد. آقای آهنین‌جان، توضیحی در این رابطه برای ما فرستاده‌اند كه می‌خوانید:

«از خدا جوییم توفیق ادب/ بی‌ادب محروم ماند از لطف رب/ بی‌ادب تنها نه خود را داشت بد/ بلكه آتش در همه آفاق زد».
كلام را با تبرك به كلام خداوند و دوست، از مولانای مولوی نمودم كه مراقب باشم از اعتدال و انصاف خارج نشوم و آنچه را ضرور است بیان كنم. سركار خانم یلدا در باب اینجانب و ظاهرا در دفاع و حفظ حریم و حرمت پدرشان جناب استاد هوشنگ ابتهاج چیزی نوشته‌اند كه لحن و اظهارنظر و لحیه این خانم بسیار مورد رنج بنده شد. با این همه، هرگز قصد ورود به رسانه نداشتم در این باب اما چون به لطف روزنامه جام‌جم به این مورد اشاره شد و تیتر انتخابی شبهه‌برانگیز بود، تصمیم گرفتم كمی توضیح بدهم تا مطلب برای مخاطب شاید شفاف شود.
 تقریبا آنچه دیوان و سفینه غزل بوده از قدیم تاكنون خوانده‌ام و قطعا از هوشنگ ابتهاج نیز چند غزلش را خوانده‌ام و می‌خوانم و همین كافی است كه برای ایشان ارج و حرمت شاعری قائل باشم.
 و اما در بارندگی سیل‌آسای چند روز پیش در اهواز برای چندمین‌بار خانه‌ام در معرض آ‌بگرفتگی قرار گرفت و بسیار خسارت به زندگی و خاصه كتاب‌هایم وارد شد و طبعا این برای من به مثابه مصیبتی تلقی می‌شد. در همین حین دوستی با دوربین وارد شد و فیلمی كوتاه گرفت از من. متوجه شدم دوست جوان پشت دوربین اشك می‌ریخت. دلگیر و دلتنگ بودم درد دل كردم با خدای خودم و حتی گریه كردم. فیلم ظاهرا پخش می‌شود و بینندگانی هم دارد و یكی از این تماشاگران سركار خانم یلدا ابتهاج دختر آقای هوشنگ ابتهاج است. این خانم این فیلم كوتاه را در صفحه اینستاگرام خود گذاشته و كلی تفسیر و تبیین و فرافكنی كرده‌اند، حالا به چه علت؟! دلیل و توجیه ترهات‌بافی و توهین‌هایشان این است كه اخیرا ویدئویی از شاعری اهوازی پخش شده و عده‌ای بی‌سواد، عده‌ای مبتذل و... شاعر اهوازی را با شاعر رشتی ـ این نامگذاری از بنده است چون اجازه دارم وقتی ایشان با تفرعن و تبختر مرا خطاب كند به ایشان به جای این‌كه بگویم «سایه» می‌گویم شاعر رشتی ـ دقیقا متنی صادر كرده‌اند چون بیانیه‌هایی كه حزب منحله توده منتشر می‌كرد و ظاهرا ایشان سخت در اشتباه است و ادبیات را با سیاست اشتباه كرده و پیرو همان نظریه معروف هدف وسیله را توجیه می‌كند مرا نشانه گرفته‌اند. خب چرا؟ خانم ابتهاج كی و كجا قصد، تخریب پدر شما بوده در آن فیلم. می‌گویند چند نفر بی‌سواد، چند نفر مبتذل فیلم را دیده‌اند و به اشتباه تصور كرده‌اند هوشنگ ابتهاج است و نگران آقای سایه شده‌اند. خب این یعنی مردم بی‌سوادند، مبتذل‌اند؟ و همه جمع شده‌اند پدر شما را تخریب كنند، چرا؟ چرا فكر می‌كنید همه قصد حذف و خدشه بر ایشان دارند.
یك روز كیهان كلهر را نشانه می‌روید، یك روز علیرضا قربانی و همایون شجریان و حالا نوبت قاسم آهنین‌جان است و فردا دیگری و دیگری‌ها؟ این همه هراس و گارد پر از توهین شما چه دلیلی دارد كه این حق را به شما داده؟ من تا آنجا كه آشنا بودم به خانواده شاعران احترام گذاشته‌ام. مثلا سركار خانم شیرازی همسر مرحوم نصرت رحمانی یا خانم آیدا سركسیان فقط به خاطر این كه همسر و خانواده شاعر بوده‌اند و قطعا قرار بوده كه به خانواده آقای ابتهاج هم حرمت بگذارم. اما ظاهرا شما بیش از هر كس تلاش می‌كنید با این رفتارهایتان این احترام را نسبت به خویش سلب كنید و البته هم مختارید.
و اما شما مرا خطاب قرار دادید و گفتید كه شما (یعنی من) نه سایه را می‌شناسی و نه مرا.
من شناختی نسبی از سایه دارم و تا آنجا كه می‌دانم دو جلد پالتویی و رقعی از دیوان حافظ به تصحیح ایشان همیشه در خانه دارم كه البته یكی از این دو جلد در آبگرفتگی خانه از بین رفت. چند بیت نیز از ایشان در ذهن خسته‌ام به خاطر سپرده‌ام. اما مرا خطاب قرار می‌دهید و می‌گویید مرا نشناخته‌اید. بله من شما را نمی‌شناسم. هرگز نمی‌شناسم. شما را به چه علت باید من بشناسم كه طعنه می‌زنید بابت نشناختن؟ البته یك چیز را من می‌دانم و احتمالا خیلی‌های دیگر هم می‌دانند كه شما دختر هوشنگ ابتهاج هستید. آیا غیر از این باید بدانیم. برای چه؟ شما چه كار كرده‌اید؟
نه خانم ابتهاج، ما مردم بی‌فرهنگی نیستیم. هرگز ما مردم مبتذل نبوده و نیستیم. ما با شرافت‌ترین و بافرهنگ‌ترین مردمان هستیم. پیشنهاد می‌كنم نام شاعرانمان را مرور كنید. نام فردوسی، خیام، حافظ، مولوی، سعدی، باباطاهر، عطار، سنایی، عراقی، خاقانی، بیدل دهلوی، صائب تبریزی و ملك‌الشعرای بهار، نیما و احمد شاملو، شهریار و حسین منزوی و قیصر امین‌پور و پدر شما هم شاعر است. همین، شاعری كه بنا به موقعیت سیاسی و حضور در جریان سیاسی و داشتن تریبون‌های متعدد حزبی و تلویزیون ملی ایران و... مورد توجه و احترام قرار گرفته اما من مفتخرم كه بیش از چهل و چند سال است با شعر الفت دارم. فقط و فقط متكی به خود شاعری كرده‌ام. شاعری مستقل كه هرگز چشم به تهران نداشته‌ام و امروز مفتخرم كه مورد علاقه بسیار از خوانندگان شعر معاصر هستم. شما با افتخار می‌گویید كه من نه شما را می‌شناسم و نه شعرتان را. خب نشناسید. طبیعی است چون شما اهل شعر نیستید و مخاطب شعر نیستید. شما مرا ندیده‌اید. چون تصور شما این است كه مرا با تحقیر خطاب كنید: شاعر اهوازی.
بله خانم ابتهاج، درست گفته‌اید و دقیق. من متولد اردبیل هستم و پنج سالم بوده كه به اهواز آمده‌ام و تاكنون مفتخر به اقامت در این شهر عزیز هستم. هرگز هوس زیستن نه در تهران داشته‌ام نه در آلمان. من افتخار می‌كنم شاعر اهوازی هستم. ساكن اهواز هستم ولی به حرمت شعرم در تمام سرزمینم ایران حضور دارم. من مخلص اهواز و همشهریانم هستم اما اگر بخواهم بگویم نمی‌گویم شاعر تبریزی جای آن‌كه بگویم شهریار. یا هرگز به جای قیصر امین‌پور نمی‌گویم شاعر گتوندی و تاكنون به هوشنگ ابتهاج هم نگفته‌ بودم شاعر رشتی.
مطلب را تمام می‌كنم و به رسم قدما توصیه‌ای به شما دارم و آن این‌كه: هركه هستیم و هركه باشیم اگر ادب در گفتارمان نسبت به دیگران را رعایت نكنیم، قطعا مورد رنج دیگران شده‌ایم و طبعا روزی طرد خواهیم شد. البته نه در موضع نصیحت هستم و نه پند و اندرز می‌دهم. تنها و فقط براساس 62 سال زندگی تجربه‌ام را با شما در میان می‌گذارم و آنچه شرط بلاغت است با شما می‌گویم و شما مختارید كه پند گیرید یا ملال و بنده هیچ اصراری بر تغییر رویه و گفتار شما ندارم.
آری خانم یلدا ابتهاج، قاسم آهنین‌جان هستم شاعر ایران كه در اهواز زندگی می‌كنم؛ نام من حاصل تلاش همه عمر من است. افتخار می‌كنم كه افقم اهواز است و من اهوازی‌ام.