این داغ التیام ندارد

به میان انبوه سوگواران سردار سلیمانی در گلزار شهدای کرمان رفتیم که می‌گویند دل‌شان جز با خروج آمریکایی‌ها از خاورمیانه آرام نمی‌شود

این داغ التیام ندارد

ده روز از زمان عروج آسمانی ات، از آن نیمه شب سرخ و سهمگین، از آن انفجار تاریخ ساز می‌گذرد و پنج روز از خاكسپاری پیكر «ارباًاربایت» در دل خاك گرم گلزار شهدای كرمان... اما برای سوگواران دلسوخته‌ای كه اینجا سرمزار تو بیتوته كرده‌اند، هرشب و صبح، روزها كه نه، سال‌ها گذشته است انگار. این را می‌شود از توی چهره مات و مبهوتشان فهمید، از بغض‌هایی كه نای بیرون آمدن و تركیدن ندارند و گریه نشده، ناله می‌شوند و می‌دوند سر سنگ سیاه و ساده مزارت. یك ساعت اینجا باشی می‌توانی حال جهانی كه اینجا سرمزارت گرد آمده را بفهمی، اما اگر مثل من چند شبانه روز اینجا بیتوته كرده باشی؛ (از وقتی مزارت گودالی بود خالی و منتظر پیكر سوخته و نازنینت تا همین حالا كه تو را سفت در آغوش گرفته تا دیگر تنها و بی محابا سر به بیابان پرآشوب و پردشمن نگذاری)، می‌توانستی ببینی كه دیگر اینجا یك گلزار شهدای معمولی نیست؛ اینجا حالا شده یك زیارتگاه؛ زیارتگاهی كه برای زیارتش مردم، زن و مرد و پیر و جوان و كودك از سراسر ایران، از گیلان، مازندران، كردستان، تهران، مشهد، یزد، فارس و ... خود را به آن رسانده اند و برای این‌كه خاك كویت را توتیای چشم كنند، در صف‌های طولانی صبح تا به شب، شب تا صبح به انتظار می‌ایستند تا خود را به سنگ ساده مزارت برسانند و به آغوش تو بیفكنند. گویی می‌خواهند جبران تمام لحظه‌هایی را بكنند كه دور از تو سرگرم زندگی بودند و تو را تنها به رودررویی با دشمن خونخوارشان فرستاده بودند و وقتی به خود آمدند كه دیگر تو نبودی. این را می‌شود از توی چشمانشان، از عمق نگاهشان، از گفته‌ها و درددل هایشان با تو سرمزارت فهمید؛ این‌كه بعد تو احساس تنهایی و بی‌پناهی می‌كنند، این‌كه دیگر كسی جایت را پر نمی‌كند، این‌كه هرچقدر موشك بر سر پایگاه های دشمنانت در سراسر خاورمیانه بریزند، دلشان آرام نمی‌شود، اصلا مثل رهبرشان به كمتر از خروج خفت بار آنها از منطقه و نابودی‌شان راضی نیستند.اینها را می‌شود از نگاه همه آنها كه گیج و مات و مبهوت در گلزار شهدای كرمان راه می‌روند، در صف دعا می‌خوانند و از پشت پنجره‌های مهدیه چسبیده به مزارت، به عكس گلباران شده تو خیره شده‌اند، دریافت؛ حتی از ناله‌ها و فریادهای بی امان پیرمردی كه بر سر و صورت می‌زند و التماس می‌كند بلند شوی و از مهمانان سرمزارت پذیرایی كنی... اینجا هیچ كس باور ندارد تو رفته‌ای، همین‌قدر می‌دانند كه از این پس مزارت، پناه و تكیه گاه و مسجدشان شده ... می‌دانند از این پس دلشان اینجاست و فكر و ذهن و قوت و حمیت‌شان توی مسیری كه به گرفتن انتقام خون تو ختم می‌شود. اینجا سر مزارت، جهانی عاشق، دلسوخته، سوگوار و منتقم و مثل خودت عاشق شهادت این روزها گرد هم آمده‌اند...

خودشان نروند،  افقی خواهند رفت
صانعی پور اصالتا كرمانی است و ساكن كرج. امروز چهلم مادرش در شهر كرمان است، اما پیش از آن‌كه به خانه و مراسم مادر برود، راه به راه از كرج خود را رسانده به گلزار. سرمزار و هنگام فاتحه خوانی او را می‌بینم. می‌گوید حتما مادرم هم راضی است كه اول آمده ام زیارت سردار و مگر نه این‌كه ما همه چیزمان حتی امنیت و آرامش فرزندانمان را مدیون رشادت‌های سردار هستیم.  وقتی صحبت انتقام گیری می‌شود، با صلابت می‌گوید باید تك تك آمریكایی‌ها از این منطقه بروند، خودشان نروند، افقی می‌روند و این را سه بار تكرار می‌كند: «ترامپ هم مجبور است كوتاه بیاید و پیشنهاد صلح بدهد، چون حالا دیگر ما یك ابرقدرتیم در جهان چه از نظر زمینی، چه دریایی و هوایی و آمریكایی‌ها خودشان هم این را فهمیده اند و می‌گویند نمی‌توان با ایران مثل سوریه و عراق درافتاد. »


دوره بزن در رو تمام شده
نزدیك طومار بزرگ و سفید پارچه‌ای ایستاده بود تا با نوشتن یك دستخط، حضورش را در گلزار شهدای كرمان ماندگار كند. اهل قروه كردستان بود و عضو هیات رئیسه شورای شهر قروه.
وحید رضایی از صبح سه‌شنبه و برای تشییع، خود را به كرمان رسانده و تا همین حالا دلش در كرمان ماندگارش كرده بود. اصلا از همان صبح روز جمعه كه برای نماز بیدار شده و خبر را در فضای مجازی دیده و باور نكرده و به گفته خودش یك روز كامل هنگ كرده بود، هوایی سردار شده بود: «حاج قاسم توی دل ماست و به‌خاطر جهاد و مقاومتش به گردن تمام مردم دنیا حق دارد. ما باید انتقامش را بگیریم، اگر نگیریم دوباره ما را می‌زنند. كار بچه‌های سپاه ثابت كرد ایران قدرتمندترین كشور در تمام جهان است، چون هیچ كس شهامت زدن آمریكا را نداشت و ایران برای اولین بار این كار را كرد. تازه این موشكباران كم بود و اگر سر تمام سران آمریكایی را یكی یكی ببرند باز جبران یك قطره خون حاجی نمی‌شود. »
جوان کردستانی در واکنش به پیام دوستی و صلح‌خواهی ترامپ هم می‌گوید: حالا البته ترامپ هم فهمیده ایران كشوری نیست كه برایش رجزخوانی كند و اگر ایران را بزند، ایران هم او را می‌زند، چون به قول آقا دوره بزن دررو دیگر تمام شده و یكی بزنند، صدتا می‌خورند، ما هم كه نزنیم، بچه‌های مقاومت در لبنان و فلسطین و ... آنها را آن‌قدر می‌زنند تا گورشان را از خاورمیانه گم كنند.   مرد جوان كردستانی این‌همه راه آمده بود گلزار شهدای كرمان تا هم كنار سردارش باشد و هم از او شهادت را بخواهد: «سرمزارش همین را خواستم. خواستم شفاعت كند كه شهادت برای دفاع از این سرزمین و مردمانش نصیب من هم بشود. »


خسرانی كه جبران نمی‌شود
خودش را یك بسیجی معرفی می‌كند و می‌گوید لحظاتی پس از شهادت خبرش را شنیده...كرمانی است و همشهری سردار؛ اهل رابر. سردار را بارها از نزدیك دیده بود: «عاشق این سرزمین و مردمانش بود.  مهم‌ترین خصلت سردار خلوص نیت و مهربانی‌اش با كودكان و توجه‌اش به مردم بود. این مردمی بودن آن‌قدر زیاد بود كه هیچ‌گاه حاضر نبود برای امنیت و حفاظت جان خودش، مردم را در دیدارهای مردمی كه كم هم نبود، بازجویی و اذیت كنند و بارها پیش آمده بود محافظانش را برای این مساله عتاب و سرزنش كرده بود. »
او هم صبح خاكسپاری در گلزار و سر مزار بود؛ مثل بقیه بسیجی‌ها و سپاهیان دلسوخته كرمانی كه خود را برای تدفین رسانده بودند، اما دلشان نمی‌آمد سردارشان را به آغوش خاك بسپارند: «دلمان نمی‌آمد به خاك بسپاریمش چون غمش سنگین بود و می‌دانیم جایگزین دیگری ندارد و رفتن‌اش یك خسران بزرگ است كه دیگر كسی را نداریم كه این‌طور عاشق مردم این سرزمین باشد و برای حفاظت از آنها جانش را كف دستش بگیرد.  قصه سردار در كل تاریخ ما استثنا بود و باید داستانش هم ماندگار شود و مادران در گوش فرزندانشان آن را لالایی كنند و حكایتش درس همه كتاب‌های ما بشود. »


 صلح بین فرشته و شیطان امكان پذیر نیست
اینجا در صف زیارت سردار، مردم همان‌قدر كه بغضشان آماده تركیدن است و این آمادگی هرچه به مزار نزدیك‌تر می‌شوند، بیشتر می‌شود، آماده بیرون ریختن خوشه‌های خشمشان علیه دشمن هم هستند. برای همین راحت وارد گفت‌وگو می‌شوند شاید صدایشان از كنار كوه‌های صاحب الزمان به آن سر دنیا به گوش ترامپ برسد؛ مثل همین بانوی میانسال تهرانی كه بعد از حضور در تشییع تهران سریع به كرمان آمده و خودش را یك خانه دار معرفی می‌كند، اما فهم و آگاهی و دانش و صلابتش كم از یك استاد دانشگاه انقلابی نیست. از انگیزه اش برای آمدن به كرمان می‌پرسم و می‌گوید هرچه تابه حال گفته اند عبارات الكنی است كه نمی‌تواند نشان‌دهنده انگیزه و شور و غوغای نهفته در دل مردم باشد و نمی‌تواند بگوید در دل مردم این سرزمین چه می‌گذرد: «سردار بلاتشبیه مثل امام حسین شده است. وقتی به زیارت مولا امام حسین در كربلا می‌رویم، برای رسیدن به ضریح باید توی صف بایستیم و وقتی كسی مثل سردار هم این‌طور به اهل بیت و مولا متصل می‌شود، می‌بینیم مردم برای زیارتش توی صف می‌ایستند. اصلا همین اتصال به اهل بیت و ذوب شدن در آنها باعث همین عزتش شده. »
این بانوی تهرانی هم به اندازه سوگواریش، خشمگین است و خروشان، آنجا كه درباره انتقامگیری از آمریكایی‌ها می‌گوید هیچ انتقام متناسبی وجود ندارد: «اگر تمام آمریكایی‌ها و اسرائیلی‌های متجاوز، یكباره و زنده زنده در آتش بسوزند، جبران خاك سرخ كف پوتین وحید زمانیان 27‌ساله كه محافظ سردار بود، نخواهد شد. این مقدار هم كه انجام شد، یك تسلای كوچك بود و به قول رهبرمان یك سیلی. اصلا این از آن داغ‌هایی است كه التیام ندارد. از جنس داغ اباعبدا... است و به گمان من هنوز داغیم و متوجه مصیبتی كه به ما رسیده نشده ایم.»
او هم مثل بقیه ایرانیان پیام صلح‌خواهی ترامپ را شنیده، اما معتقد است صلح و دوستی بین ما و آنها امكان‌پذیر نیست: «اگر بین فرشته و شیطان می‌تواند صلحی باشد، بین ما و آمریكایی‌ها هم صلح برقرار می‌شود. اگر بین امیرالمومنین و معاویه صلح برقرار شد، اینجا هم می‌شود.بعد از آن سیلی كوچك و پشیمانی آنها شاید آتش بسی بشود، اما صلح هرگز...اگر صلح با شیطان امكان پذیر بود، امیرالمومنین با معاویه صلح می‌كرد، جهان غرب امروز، دنیای معاویه دیروز است و هیچ‌گاه نباید به آنها اعتماد كرد. آنها خیر ما را نمی‌خواهند، در طول این 1400 سال نخواسته‌اند. آنها برای همیشه دشمن شیعه امیرالمومنین هستند و از زنده شدن اسلام شیعی هم به‌شدت هراس دارند.»  این بانوی خانه دار پیامی هم برای زنان ایرانی دارد و می‌گوید باید فرزندانمان را طوری تربیت كنیم كه فردای قیامت شرمنده حاج قاسم نشویم.


اگر حاج قاسم نبود  دشمنان ما را می‌خوردند
دولا دولا راه می‌رود و چادر رنگی تیره‌اش را به كمر بسته. از من می‌خواهد برایش یك صندلی بیاورم. در مهدیه هستیم. برایش دو تا صندلی می‌آورم؛ یك صندلی معمولی و یك صندلی برای نماز. با همان لهجه غلیظ كرمانی مرتب دعایم می‌كند. فكر می‌كنم شاید بتواند درباره حاج‌قاسم صحبت كند، حتما می‌تواند وگرنه برای چه آمده اینجا؟ هنوز پرسشم درباره سردار تمام نشده، حرف‌های او شروع می‌شود: «حاج‌قاسم هرچه داشت و نداشت در راه خدا داد. خودش را از همه پایین تر می‌گرفت، خودش را از همه شهدا پایین‌تر می‌گرفت، اما خیلی خوب بود، دست راست و قلب ما بود. اگر نبود نمی‌توانستیم برویم سوریه، كربلا، مكه و حتی مشهد، داعشی‌ها همه ما را می‌خوردند.الان بی‌پشت و پناه شدیم. حالا چه كنیم؟ من كه نفسم گرفت بس كه برایش اشك ریختم. پارسال همین موقع گفته بود امسال دیگر نیست.»
   این بانوی سالخورده و 70 ساله گلبافی هم حكایت انتقامگیری بچه‌های سپاه را شنیده  و می‌گوید: امیدوارم عمر آمریكایی‌ها به هفتم سردار هم نرسد، ان‌شاءا... آمریكا نابود شود و می‌شود به حكم امام زمان (ع). بی بی صغری حسینی، خانه و زندگی درست و درمانی ندارد. می‌گوید پاتوقش هرشب جمعه تا صبح جمعه و بعد از دعای ندبه همین گلزار شهداست. شوهرش فوت شده و خانه ندارد، یك اتاقك اجاره‌ای در شهرك صنعتی كرمان دارد كه اجاره‌اش را خیران و هركسی كه بتواند جور می‌كند، یك جورهایی اصلا زندگی ندارد. با این همه وقتی می‌پرسم از شرایط سخت زندگی خودش و اقتصادی كشور گلایه ندارد، با صلابت می‌گوید: ایرادی ندارد، ناراحت نیستم، خدا نگهدار همه پاسدارها و ارتشی‌های ما باشد، اگر نبودند نمی‌توانستیم توی خیابان‌ها تكان بخوریم، دشمنان ما را می‌خوردند.