ما هنوز یکرنگیم

ما هنوز یکرنگیم

گیتی خامنه/ مجری



امروز چشم‌هایم را که باز کردم، شهرمان لباس سفیدش را از توی صندوقچه‌ پرخاطره‌ زمان در آورده بود و مثل هر سال  تنش کرده بود.
 تهران را با این لباس خیلی دوست دارم. سفید و پاک؛ بی‌هیچ لکه‌ای که وجود غیرقابل تردید آلودگی را به رخت بکشد!
 تو می‌دانی زیر این پوشش سفید چیزهایی است که زیبا و چشم‌نواز نیست؛ اما همین که آنها را برای مدت کوتاهی نمی‌بینی حال دلت را خوب می‌کند. برای یک مقطع کوتاه تا برف‌ها دوباره آب شود و همه چیز را همان‌طور که قبل از بارش برف بوده؛ تماشا کنی.  خیلی‌هایمان برف را دوست داریم؛ چون ما را به یاد گذشته‌ها می‌اندازد. کودکی‌ها که وقتی زمین سفیدپوش می‌شد؛ ما دنیا را با این رنگ باور می‌کردیم؛ شاید به این خاطر که با این رنگ مأنوس بودیم.
 آن وقت‌ها چند رنگ امتیاز محسوب نمی‌شد؛ آنچه قشنگ بود یکرنگی بود! معصومیت یک نقص غیرقابل جبران نبود، چون آدم‌ها بنا نداشتند همدیگر را فریب بدهند تا خودشان گول کسی را نخورند!
 اصلا منطق آن روزها به طرز تفکر منطقی این روزها، شباهتی نداشت. خوب بودن و خوب ماندن جزو بدیهیات بی‌قید و شرط زندگی انسانی بود؛ یعنی در واقع مسلم بود که خوب و سالم زندگی کردن شرط انسان بودن است؛ نه امتیازی نادر. انسان‌هایی که از آن برخوردارند به گونه‌های کمیاب جاندارانی می‌مانند که نسلشان رو به انقراض است. بچه که بودیم سفیدی را باور داشتیم، چون از دور و نزدیک صبح و شب به ما تلقین نمی‌کردند رنگ‌های خیلی زیباتری از سفید وجود دارد که اگر آنها را باور کنیم، دنیای‌مان خیلی رنگارنگ‌تر و زیباتر خواهد شد.  آن زمان‌ها از تماشای روزهای برفی زیر کرسی‌های گرم خانه‌هایمان حظ می‌بردیم چون به فکر سرزمین‌های دوری که به ما گفته بودند، خیلی زیباتر از پنجره‌ کوچک ما با نمای برفی است، نبودیم!  
بعدها خیلی‌ها‌یمان در آن سرزمین‌های دور، به دنبال یک روز برفی پشت پنجره می‌گشتیم؛ چرا که آن سرزمین‌های قشنگ احساس امن و گرمای حضور عزیزان‌مان زیر کرسی در دنیای باور معصومیت‌ها را کم داشتند و ما آن حال و هوا را دیگر در هیچ‌جا و هیچ لحظه‌ای از زندگی‌مان تجربه نکردیم، چرا که دیگر به برف فکر نمی‌کردیم.  و این روزها ‌ بارش برف به یادمان می‌آورد که چقدر دنیا را با معصومیت و پاکی و رنگ سفیدش دوست داشتیم؛ آنقدر از رنگ‌های جور‌واجور اشباع شده‌ایم که خاطره‌  سفید روزهای برفی را پس می‌زنیم تا مبادا، کسی فکر کند ما هنوز یک رنگیم و از وجود رنگ‌های چشم‌پر کن دنیاهای شناخته و ناشناخته بی‌خبر!
دنیای این روزها دنیای کسانی است که توانسته‌اند سفیدی کودکی‌مان را از ما بگیرند و رنگ‌های دلخواهشان را به سادگی جایگزین آن کنند؛ خیلی ساده‌تر از آن که باور داشتند و داشتیم و درست به این خاطر خیلی از ما روزهای برفی به یاد حس قشنگی می‎افتیم که مدت‌هاست آن را از یاد برده‌ایم؛ حسی به زیبایی، نابی، پاکی و سفیدی برف...