گفت و گوی جام جم با پسری که پس از 45 دقیقه زنده از زیر بهمن خارج شد
معجزه در وقت اضافه
محمد غمخوار / دبیر گروه حوادث
45 دقیقه شاید برای دیدن یك نیمه دربی مثل برق و باد بگذرد، اما برای كودك 11سالهای كه زیر 5/1متر بهمن گرفتار شده است، یك عمربه حساب میآید. ثانیهها به كندی میگذشتند و نفسهای ابوالفضل به شماره افتاده بود. سرما، تاریكی، نفس تنگی و حجم سنگین برف كه روی كمرش سوار شده بود، لحظات سخت و دلهره آوری را برایش رقم زده بود. هر نفسی كه به داخل سینهاش میفرستاد برایش امیدی به زنده ماندن بود. زیر لب ذكر میگفت و تمام امیدش به معجزه الهی بود. سرانجام هم این معجزه رخ داد و نور آفتاب به چشمانش زد. بعد هم فریاد «پیدایش كردیم اینجاست» 45 دقیقه سكوتی كه در گوشهایش خانه كرده بود را شكست .
نفس عمیقی كشید و ریه هایش را پر از هوای تازه كرد، اما بدنش قدرت تكان خوردن نداشت . هر چه به عضلاتش فشار میآورد تا بتواند پاهایش را تكان دهد، نمیتوانست. وقتی از زیر برف بیرون كشیده شد، بغض این 45 دقیقه اش تركید. امدادگر خانه هلال روستای كهنمو او را میان پتویی پیچید و سعی كرد آراماش كند. وقتی نگاه نگران ابوالفضل را به پاهایش دید، فهمید چرا پسر بچه نگران است و خیالش را راحت كرد كه هیچ اتفاقی نیفتاده و بعد از گرم شدن بدنش دوباره سرپا خواهد شد.
رئیس جمعیت هلال احمر شهرستان اسكو در آذربایجان شرقی كه در عملیات نجات ابوالفضل حضور داشت، میگوید: در این سالهایی كه در هلال احمر فعالیت دارم در عملیاتهای زیادی حضور داشتم و با توجه به تجربهای كه از حوادث برفی به خصوص بهمن دارم، نجات ابوالفضل از زیر آن همه برف یك معجزه بود. چند سال قبل همین بهمن جان دو كوهنورد را در منطقه گرفت.
محمد یوسفی پور درباره روز حادثه میگوید: روزهای آغازین دهه فجر بود و همراه بخشدار در برنامهای كه به مناسبت همین ایام برگزار شده بود، حضور داشتم. ما در روستاها خانههای هلال راه اندازی كردیم تا امدادرسانیها را سریع كنیم. یكی از امدادگران خانه هلال به من اطلاع داد در روستای كهنمو بهمن ریزش كرده و سه خانه زیر برف رفته است. ابتدا اعلام شده بود این حادثه خسارتی بوده و كسی در خانهها حضور نداشته است. به دلیل اهمیت موضوع همراه بخشدار راهی روستا شدیم. به آنجا كه رسیدیم، اهالی گفتند قبل از ریزش بهمن پسر بچهای را در كوچه دیده اند اما بعد از آن دیگری خبری از او نبوده است.
همین ادعا كافی بود تا احتمال گرفتار شدن پسر بچه در زیر خروارها برف مطرح شود. یوسفیپور از امدادگرانی كه در صحنه بودند و اهالی خواست وجب به وجب منطقه را جستوجو كنند . اهالی بیل و پارو آوردند و جستوجو را آغاز كردند. زمان زیر توده برف و بالای آن متفاوت میگذشت. زمان زیر برف برای ابوالفضل به كندی میگذشت و بالای آن برای جستوجوگران سرعت عقربههای ساعت تندتر شده بود. امدادگران میدانستند، ثانیهها برای پسر بچه طلایی است و اگر تاخیری در عملیات رخ دهد شاید ابوالفضل برای همیشه چشمانش را به روی این دنیا ببندد.
یوسفی پور ادامه داد:به خانهها آسیب جدی وارد نشده و فقط پنجره یكی از خانهها شكسته و برف به داخل اتاق ریخته شده بود . اولویت ما نجات جان پسر بچهای بود كه حتی هویتش را هم نمیدانستیم. بعد از حدود 45 دقیقه سرانجام یكی از جستوجوگران ردی از پسر بچه را زیر برف پیدا كرد. 5/1متر برف رویش ریخته بود و وقتی از زیر توده برف خارج شد و گریه كرد، همه خوشحال شدیم كه زنده است.
ابوالفضل سریع به بیمارستان منتقل شد. ابتدا تصور میشد بر اثر فشار این حجم برف به اندامهای داخلی بدنش مثل طحال و كلیههایش آسیب وارد شده باشد، اما بعد از معاینات تخصصی مشخص شد حالش خوب است و آخر هفته از بیمارستان مرخص شد.
رئیس هلال احمر اسكو خاطر نشان كرد: روستای كهنمو تعدادی شهید به انقلاب و نظام تقدیم كرده و روز پنجشنبه برای دیدار با خانواده شهدا به این روستا رفته و كنار دیدار با خانواده گرانقدر شهدا به خانه ابوالفضل هم رفتیم و از او عیادت كردیم. خوشبختانه سلامتش را به دست آورده و گرفتار شدن در زیر بهمن باعث وحشت او از برف نشده و روحیه خوبی دارد.
دوست دارم مثل سردار سلیمانی قوی باشم
امیدی كه به نجات داشت باعث شد، 45 دقیقه زیر توده بهمن طاقت بیاورد و زنده بماند. وقتی شروع به صحبت با او میكنم از طرز پاسخ دادنش به سوالات مشخص میشود خجالتی است و به همین خاطر به سوالات كوتاه پاسخ میدهد.
در لحظه سقوط بهمن در كوچه چكار میكردی؟
از روز قبل برف آمده بود و حدود ساعت 12 ظهر شنبه پارو را برداشتم و از خانه بیرون رفتم تا كوچه را پارو كنم . میدانستم عبور زنان و كودكان از كوچه با آن وضعیت سخت است.
متوجه سقوط بهمن شدی؟
بله. حتی خواستم فرار كنم، اما نتوانستم و زیر برف گرفتار شدم.
زیر آن همه برف چطور 45 دقیقه نفس كشیدی؟
به خاطر اینكه بهمن از پشت سر روی من ریخت، حالتی پیدا كرده بودم که دست و پاهایم ستون شده بود و اطراف دهانم فضای خالی بود كه از هوای آنجا تنفس میكردم.
می توانستی تكان بخوری؟
نه . میان حجم زیادی از برف گرفتار شده بودم و نمیتوانستم حتی یك سانتیمتر تكان بخورم. همه جا تاریك بود. صحنه خیلی وحشتناكی بود.
امیدی به نجات داشتی؟
راستش ترسیده بودم، اما امیدم به نجات زیاد بود. زیر لب ذكرهایی كه بلد بودم را میگفتم و از خدا میخواستم كمك كند كه زنده بمانم. عاشق سردار سلیمانی هستم و همیشه دوست داشتم مثل او قوی باشم. زیر برف هم تلاش کردم قوی باشم و از تاریکی و سکوت نترسم.
صدای افرادی كه برای نجات تو تلاش میكردند را میشنیدی ؟
نه، فقط سكوت بود و تاریكی.
به نجات كه امید داشتی. پس چرا وقتی از زیر برف بیرون آمدی گریه كردی؟
باور كنید اشك شوق بود. خوشحال بودم كه دوباره میتوانم كنار خانوادهام باشم. لحظات آخر، نفس كشیدن سخت شده بود و اگر امدادگران دیر میرسیدند شاید الان مرده بودم.
بعد از این حادثه رابطه ات با برف چطور است؟
خیلی بهتر از قبل. در مدتی كه زیر بهمن بودم بیشتر با برف دوست شدم. برف همه نعمت خداست و این حادثه باعث نشد از برف بترسم.
نفس عمیقی كشید و ریه هایش را پر از هوای تازه كرد، اما بدنش قدرت تكان خوردن نداشت . هر چه به عضلاتش فشار میآورد تا بتواند پاهایش را تكان دهد، نمیتوانست. وقتی از زیر برف بیرون كشیده شد، بغض این 45 دقیقه اش تركید. امدادگر خانه هلال روستای كهنمو او را میان پتویی پیچید و سعی كرد آراماش كند. وقتی نگاه نگران ابوالفضل را به پاهایش دید، فهمید چرا پسر بچه نگران است و خیالش را راحت كرد كه هیچ اتفاقی نیفتاده و بعد از گرم شدن بدنش دوباره سرپا خواهد شد.
رئیس جمعیت هلال احمر شهرستان اسكو در آذربایجان شرقی كه در عملیات نجات ابوالفضل حضور داشت، میگوید: در این سالهایی كه در هلال احمر فعالیت دارم در عملیاتهای زیادی حضور داشتم و با توجه به تجربهای كه از حوادث برفی به خصوص بهمن دارم، نجات ابوالفضل از زیر آن همه برف یك معجزه بود. چند سال قبل همین بهمن جان دو كوهنورد را در منطقه گرفت.
محمد یوسفی پور درباره روز حادثه میگوید: روزهای آغازین دهه فجر بود و همراه بخشدار در برنامهای كه به مناسبت همین ایام برگزار شده بود، حضور داشتم. ما در روستاها خانههای هلال راه اندازی كردیم تا امدادرسانیها را سریع كنیم. یكی از امدادگران خانه هلال به من اطلاع داد در روستای كهنمو بهمن ریزش كرده و سه خانه زیر برف رفته است. ابتدا اعلام شده بود این حادثه خسارتی بوده و كسی در خانهها حضور نداشته است. به دلیل اهمیت موضوع همراه بخشدار راهی روستا شدیم. به آنجا كه رسیدیم، اهالی گفتند قبل از ریزش بهمن پسر بچهای را در كوچه دیده اند اما بعد از آن دیگری خبری از او نبوده است.
همین ادعا كافی بود تا احتمال گرفتار شدن پسر بچه در زیر خروارها برف مطرح شود. یوسفیپور از امدادگرانی كه در صحنه بودند و اهالی خواست وجب به وجب منطقه را جستوجو كنند . اهالی بیل و پارو آوردند و جستوجو را آغاز كردند. زمان زیر توده برف و بالای آن متفاوت میگذشت. زمان زیر برف برای ابوالفضل به كندی میگذشت و بالای آن برای جستوجوگران سرعت عقربههای ساعت تندتر شده بود. امدادگران میدانستند، ثانیهها برای پسر بچه طلایی است و اگر تاخیری در عملیات رخ دهد شاید ابوالفضل برای همیشه چشمانش را به روی این دنیا ببندد.
یوسفی پور ادامه داد:به خانهها آسیب جدی وارد نشده و فقط پنجره یكی از خانهها شكسته و برف به داخل اتاق ریخته شده بود . اولویت ما نجات جان پسر بچهای بود كه حتی هویتش را هم نمیدانستیم. بعد از حدود 45 دقیقه سرانجام یكی از جستوجوگران ردی از پسر بچه را زیر برف پیدا كرد. 5/1متر برف رویش ریخته بود و وقتی از زیر توده برف خارج شد و گریه كرد، همه خوشحال شدیم كه زنده است.
ابوالفضل سریع به بیمارستان منتقل شد. ابتدا تصور میشد بر اثر فشار این حجم برف به اندامهای داخلی بدنش مثل طحال و كلیههایش آسیب وارد شده باشد، اما بعد از معاینات تخصصی مشخص شد حالش خوب است و آخر هفته از بیمارستان مرخص شد.
رئیس هلال احمر اسكو خاطر نشان كرد: روستای كهنمو تعدادی شهید به انقلاب و نظام تقدیم كرده و روز پنجشنبه برای دیدار با خانواده شهدا به این روستا رفته و كنار دیدار با خانواده گرانقدر شهدا به خانه ابوالفضل هم رفتیم و از او عیادت كردیم. خوشبختانه سلامتش را به دست آورده و گرفتار شدن در زیر بهمن باعث وحشت او از برف نشده و روحیه خوبی دارد.
دوست دارم مثل سردار سلیمانی قوی باشم
امیدی كه به نجات داشت باعث شد، 45 دقیقه زیر توده بهمن طاقت بیاورد و زنده بماند. وقتی شروع به صحبت با او میكنم از طرز پاسخ دادنش به سوالات مشخص میشود خجالتی است و به همین خاطر به سوالات كوتاه پاسخ میدهد.
در لحظه سقوط بهمن در كوچه چكار میكردی؟
از روز قبل برف آمده بود و حدود ساعت 12 ظهر شنبه پارو را برداشتم و از خانه بیرون رفتم تا كوچه را پارو كنم . میدانستم عبور زنان و كودكان از كوچه با آن وضعیت سخت است.
متوجه سقوط بهمن شدی؟
بله. حتی خواستم فرار كنم، اما نتوانستم و زیر برف گرفتار شدم.
زیر آن همه برف چطور 45 دقیقه نفس كشیدی؟
به خاطر اینكه بهمن از پشت سر روی من ریخت، حالتی پیدا كرده بودم که دست و پاهایم ستون شده بود و اطراف دهانم فضای خالی بود كه از هوای آنجا تنفس میكردم.
می توانستی تكان بخوری؟
نه . میان حجم زیادی از برف گرفتار شده بودم و نمیتوانستم حتی یك سانتیمتر تكان بخورم. همه جا تاریك بود. صحنه خیلی وحشتناكی بود.
امیدی به نجات داشتی؟
راستش ترسیده بودم، اما امیدم به نجات زیاد بود. زیر لب ذكرهایی كه بلد بودم را میگفتم و از خدا میخواستم كمك كند كه زنده بمانم. عاشق سردار سلیمانی هستم و همیشه دوست داشتم مثل او قوی باشم. زیر برف هم تلاش کردم قوی باشم و از تاریکی و سکوت نترسم.
صدای افرادی كه برای نجات تو تلاش میكردند را میشنیدی ؟
نه، فقط سكوت بود و تاریكی.
به نجات كه امید داشتی. پس چرا وقتی از زیر برف بیرون آمدی گریه كردی؟
باور كنید اشك شوق بود. خوشحال بودم كه دوباره میتوانم كنار خانوادهام باشم. لحظات آخر، نفس كشیدن سخت شده بود و اگر امدادگران دیر میرسیدند شاید الان مرده بودم.
بعد از این حادثه رابطه ات با برف چطور است؟
خیلی بهتر از قبل. در مدتی كه زیر بهمن بودم بیشتر با برف دوست شدم. برف همه نعمت خداست و این حادثه باعث نشد از برف بترسم.
تیتر خبرها
-
سلام برسون «آقای اصغر»!
-
جنگ تن به تن كرونا وفناوری
-
باید قوی شویم تا تهدیدها تمام شوند
-
این بلوا تاریخ مصرف ندارد
-
FATF ؛ ریشه گرانی ارز
-
میانكاله؛قبرستان مهاجران
-
معجزه در وقت اضافه
-
رفتهها پشیمانند
-
درز اطلاعات مالی در شرایط تحریم
-
ماهاتیر محمد خطاب به ترامپ: استعفا بده!
-
یک اربعین غمش را...
-
اسرائیل هیوم: قاهره میزبان احتمالی دیدار نتانیاهو و بن سلمان خواهد بود
-
رئیس جمهور لبنان دخالت حزبا... در امور دولت را تکذیب کرد
-
السیسی: انتقال تروریستها از سوریه به لیبی پیامدهای خطرناکی دارد