شب‌های روشن

مروری بر تغییرات سبک زندگی مردم در ماه رمضان تغییراتی که از گذشته نه چندان دور با ماه رمضان به زندگی مردم می‌آمده است

شب‌های روشن

ماه رمضان که از راه می رسید، سبک زندگی آدم ها عوض می‌شد، خوب بودند می‌خواستند خوب‌تر شوند و خوب نبودند هم تلاش می کردند برای اینکه لااقل در ماه مهمانی خدا به آدم های بهتری بدل شوند. اصلا سیاه و سفید نبینیم آدمیزاد را و برویم سراغ همین که همه هر چه که بودند، با همه خوبی ها و بدی هایشان تلاش می کردند برای بهتر بودن. برای اینکه همین یک ماهی که قرار است اندرون از طعام خالی دارند، از بدی ها، کینه ها و قهرها و خلاصه از هر بدی دیگری فاصله بگیرند. با دوست و همسایه مهربان تر باشند و در کسب و کارشان منصف تر. خلاصه که همه جوره تلاش می کردند این یک ماه دنیای اطرافشان جای قشنگ تری باشد. هر چند حتما هنوز هم آدم ها تلاش می کنند تا این یک ماه دنیا را به جای قشنگ تری بدل کنند، اما بخواهیم و نخواهیم زندگی ها تغییر کرده و در شتاب این روزها دیگر جایی نمی ماند تا اندازه گذشته آدم ها حواسشان باشد به این تغییرات سبک زندگی و بخواهند آن را به صورت جمعی دنبال کنند.

رونق بازار
در گذشته نزدیک ماه رمضان بازارها رونق و برو و بیایی پیدا می کردند مفصل. چرا؟ چون مردم همه از مدتی قبل ماه رمضان مشغول کار می شدند تا توشه مادی یک ماه خود را آماده کنند. خانه را پر از خوراکی کنند و در حد توانشان مایحتاج مصرفی خود را تهیه کنند. چرا؟ معلوم است دیگر. وسط ماه عبادت و روزه داری که نمی شده بروند دنبال تهیه غذا. باید تا آنجا که می توانستند تلاش می کردند برای ذخیره وقت برای عبادت. 
قدیم ترها عبادت های جمعی هم نسبت به امروز خیلی پررنگ تر بوده و آدم ها حاضر نبودند این حس عظیم کنار هم دست به سوی آسمان بلند کردن را از دست بدهند. البته بین خودمان بماند دلیل دیگری هم داشته. در گذشته تهیه غذا اندازه امروز آسان نبوده، یخچال وفریزر و خیلی امکاناتی که در زندگی امروز وجود دارد، آن وقت ها در کار نبوده دیگر. گفته می شود کسب و کار تهرانی های قدیم در ایام ماه رمضان پاک تر و پربرکت‌تر می شد. اگر چه بعضی از صنوف در این ماه تعطیل یا کم کار می شدند، اما در عوض حمام‌ها، قهوه‌خانه‌ها، زورخانه ها و شیرینی‌فروشی‌ها رونق گرفتند. ماه رمضان که از راه می رسید. کاسب های کم فروش، سنگ‌های قلابی‌شان را به انبار می‌بردند تا وزنه‌های دقیق را برای معامله با مردم مورد استفاده قرار دهند.

آشتی آشتی حتی به اجبار
آدم ها خودشان قهر هم که بودند با آمدن ماه رمضان گذشت می کردند و می رفتند آشتی. اگر نمی رفتند هم پای خیلی ها می آمد وسط، دوست و آشنا و فامیلی که تلاش می کردند تا یک مسلمان با مسلمان دیگر قهر نماند و خدای ناکرده با دل پر از کینه و کدورت نرود پای سفره مهمانی خدا. اصلا آشتی کنان یک رسم مهم در بسیاری از نقاط ایران بوده، از دل روستاها گرفته تا خود پایتخت، همه هم تلاش می کردند تا رعایتش کنند. 
طبق رسم آشتی کنان، اگر کدورتی بین ۲ نفر و یا ۲ خانواده بود، با پا در میانی اطرافیان از بین می‌رفت و صلح و صفا برقرار می‌شد، چرا که اعتقاد بر این بود، که با وجود کدورت از دیگری عبادات مقبول نمی‌شود.
همچنین در آستانه ماه رمضان، دوستان و آشنایان خانواده های عزادار با بردن لباس یا روسری و چارقد نو برای زنان عزادار و پیراهن برای مردان صاحب عزا، سعی می کردند  آنهارا از عزا در آورند تا بتوانند به وظایفشان در ماه رمضان عمل کنند. ناگفته نماند که در گذشته در هر محله‌ای مردم از حال همدیگر آگاه بودند و چنانچه خانواده‌ای استطاعت مالی نداشت، وسایل رفاهش را آماده می کردند تا با فراغت خاطر به عبادت بپردازد.  از دیگر اتفاقات خوب ماه رمضان رفتن به دیدن بیماران بوده است. افراد سعی می‌کردند به ملاقات شخص بیمار رفته و با همه وجود برای سلامتی‌اش دعا کنند.

از خانه تكانی تا غبار روبی مساجد 
آدم ها اجتماعی تر بودند و حالا تنهاتر هستند. این را بارها و بارها شنیده ایم. وقتی هم خاطرات قدیمی ها را می شنویم بیشتر ایمان می آوریم به این حرف. در گذشته قبل از آغاز این ماه، مردم نواحی گوناگون ایران، شروع می کردند به خانه تکانی. انگار که عید نوروز و بهار نزدیک باشد. بهار دل‌ها ماه قرآن بوده و خلاصه آنقدر در دل و جان مردم مهم  بوده که برای آغاز مهمانی خدا بخواهند همه چیز را تمیز و مرتب کنند و غبارش را بگیرند. کوچه‌ها هم تمیز می‌شدند. از آب‌پاشی گرفته تا شست و شو و خلاصه هر اتفاق و کار دیگری که محیط پیرامونشان را جذاب کند. 
حالا فکر کرده اید کار همین جا تمام می شده؟ نخیر. بعدش هم می‌رفتند سراغ خانه‌های خدا؛ مساجد. حسابی برق می‌انداختندشان و آماده شان می کردند برای شب‌های قدر و احیایشان. از غبار روبی خانه و کوچه گرفته تا مساجد یکی پس از دیگری انجام می‌شد و آخرش هم می رسیدند به شخص خودشان. می‌رفتند حمام عمومی. حمام‌ها هم به ناگهان رونق می گرفتند و آدم‌ها سعی می‌کردند آراسته و پیراسته، برخی هم حنا بسته بروند سراغ ماه مهمانی خدا. این اتفاقات چند روز قبل از ماه رمضان حتما در فهرست برنامه‌ها بود و انجام می‌شد. 

سحری خوانی 
آن زمان‌ها که رادیو و تلویزیون و این همه مناجات و دعای سحر و ساعت زنگ دار و تلفن و خلاصه خیلی چیزهای دیگر در میان نبوده، مردم فکر می کردند باید خیلی هوای هم را داشته باشند که مبادا همسایه‌هایشان خواب بمانند و یک روز بی سحری روزه بگیرند. به همین دلیل هم سحری خوان‌ها هنگام سحر توی کوچه‌ها مناجات و شعر و دعا می‌خواندند تا مردم خبر شوند که سحر شده و بیدار شوند. بله خب... خانه‌ها هم آپارتمان‌های چندین طبقه با در و پنجره دو جداره نبوده، اصلا شهر اینقدر سر و صدا نداشته که آدم‌ها دنبال فرار از صداها باشند. برای همین هم سحری خوان که می‌خوانده خیلی‌ها بیدار می‌شده‌اند. ضمن اینکه سبک زندگی مردم از جهات دیگری هم بسیار با امروز متفاوت بوده است. مثلا تا همین چند سال پیش هم که رادیو و تلویزیون زندگی آدم‌ها را فتح کرده بودند و مردم از ساعت افطار و سحر باخبر می‌شدند، باز هم همسایه‌های مهربانی بودند که راه بیفتند و زنگ تک تک خانه‌ها را بزنند و بگویند: «سحر خواب نمونی» جالب است بدانید علاوه بر سحری خوانی در گذشته روزه گیران با شنیدن صدای توپ سحر هم بیدار می شدند. خلاصه که در هر دوره‌ای روشی بوده برای این‌که روزه‌داران سحر برخیزند و فردای آن روز را به علت خواب ماندن به گرسنگی نگذرانند. 

یک لقمه نان و خرما 
برای تعیین زمان افطار هم شیوه‌های گوناگونی در کار بوده است. شیوه‌هایی که تقریبا مشابه شیوه‌های تعیین سحر بوده است، اما زن‌ها پیش از افطار، مشغول آماده كردن افطاری می‌شدند و وسایل آب گرم و چای و قلیان را هم آماده کردند. دقت بفرمایید قلیان! بر سر سفره افطار دعاهای مخصوص افطار خوانده می‌شده و با نوشیدن مقداری آب داغ و یا خرما و نان جو روزه خود را می‌گشودند. 
افطاری معمولاً خوراكی‌های حاضری مثل نان و پنیر و سبزی یا هندوانه و خربزه و امثال اینها كه پختنی نیست می‌باشد و سحرها بیشتر پختنی و غذای گرم مثل چلو خورش یا پلو و خورش و غیره است. زنان در هر عصر ماه رمضان، چند قرص نان می‌پختند و در تابستان نیز خوردن شربت، هندوانه و خربزه هنگام افطار در اغلب خانواده‌های ایرانی انجام می‌گرفت. ضمن این‌که نمی‌توان نذری‌های خوش رنگ و لعاب ماه رمضانی‌ مردم را فراموش کرد. شله‌زرد، هلیم و بسیاری نذری‌های دیگر که هر کدام از ابتدای مراحل پخت خود تا پایان توزیع میان مردم شور و حال بسیاری به جامعه می‌بخشید.

جمع ها در رمضان  
تا همین یک دهه پیش هم رسم پررنگی بود و کمتر مادری را پیدا می کردی که از ظهر به بعد ماه رمضان را در جلسه‌های ختم قرآن نگذراند. حالا این که مادرهای امروزی هم همین طورند یا نه را باید بچه‌های امروزی بگویند. اما این رسم طی سال ها اتفاق بسیاری مهمی بوده و مجالس ختم قرآن زنانه هر طور که بوده برگزار می شده اند. مجالس مردانه ختم قرآن هم البته دااشته‌ایم، اما چون مردها طی روز سر کار بودند اغلب در مساجد بعد از نماز صبح یا ظهر و یا عشاء این آیین برگزار می شده است. یكی از مراسمی ‌كه در گذشته رونق بیشتری داشت و امروزه كم و بیش اجرا می‌شود، دیدار از دوستان و آشنایان بعد از افطار است.
 در این مجالس افراد فامیل و یا دوستان دور هم جمع می‌شوند و ضمن تناول شب چره با خواندن ابیاتی از دیوان سعدی یا حافظ و یا داستان گویی و اجرای بازی به شب نشینی می‌پردازند. از جمله در روستای لهران طالقان صاحبخانه با تنقلات یا شب چروز از مهمانان پذیرایی می‌كند و با بازی شبیه گل یا پوچ آنها را سرگرم می‌كند و اگر فصل زمستان باشد، همگی دور كرسی می‌نشینند و از گرمای مطبوع آن لذت می‌برند.
مشهور است که در تهران قدیم، روشنایی معابر تنها تا دو ساعت پس از غروب آفتاب ادامه داشت و پس از آن، با نواختن گزمه های حکومتی بر طبل‌های شان، شهر در خاموشی فرو می رفت، اما به میمنت از راه رسیدن ماه رمضان نه تنها عبور و مرور بعد از غروب آفتاب قطع نمی شد بلکه تا طلوع آفتاب ادامه می یافت.در آن زمان و تا سال 1297 خورشیدی، چراغ های نفتی روشنایی شب های رمضان را فراهم می کرد. اما از آن تاریخ به بعد با وجود کارخانه  میرزا حسین خان قزوینی، تهران روشنایی‌اش را از گاز به دست آورد. این رویه تا زمان مظفرالدین شاه که چهار صد کیلووات برق تولیدی حسین آقا امین الضراب پای اختراع مرحوم ادیسون را به پایتخت قاجار باز کرد همچنان ادامه داشت!