خروج

چرا مهاجرت دغدغه برخی از نوجوان‌های امروز شده است؟

خروج

از زمان‌های قدیم تا همین الان،سفرنامه از آن دسته ژانرهای هیجان‌انگیز ومورد پسند کتاب‌ها و فیلم‌های سینمایی و غیرسینمایی بوده است و کنجکاوی بشر درباره سبک زندگی بلاد دور با وجود گوشی‌های تلفن و فضای مجازی همچنان به قوت قبل ادامه دارد. از سفرنامه ناصر خسرو و مارکوپولو بگیر که معروف‌ترهایش هستند تا سفرنامه ژان شاردن و سیاحت‌نامه ابراهیم بیگ و... که اگر کتاب خوان نباشید اسمشان به گوشتان نخورده است. اما کلاف این شماره درباره سفرهای متفاوتی است، سفرهای بی‌بازگشتیعنی «مهاجرت».

زهرا قربانی

مرغ همسایه غازه ! 
بشر از روزگاران دور همیشه از داشته‌هایش ناراضی و در حسرت نداشته‌هایش بوده است برای همین دست به خلق ضرب‌المثل«مرغ همسایه غازه»زد. بعضی‌ها درباره موضوع مهاجرت به شرق و غرب و شمال و جنوب با توهم این که همه جا غیر از کشور خودشان آباد و آزاد و آرمانی است دست به مهاجرت می زنند و در عین ناباوری دستشان می سوزد.
اصولا این دسته از افراد با عصبانیت از شرایط موجود در کشور و کوتاه بودن سقف آرزوهایشان در مملکت فعلی فرار کرده و با مواجهه در سختی تحصیل و مخارج بالای زندگی و مشکلات دیگر در فرنگستان به کشور باز می‌گردند.اما امان از وقتی که مثل بعضی سلبریتی‌های معاصر به علت در آوردن شور بدگویی روی بازگشت را هم نداشته باشند. البته لازم به ذکر است در دوکلام حرف منطقی به شما بگویم که هرجایی نکات مثبت و منفی را باهم دارد ودر هیچ جای کره زمین زندگی رویایی که داریم محقق نمی شود و زندگی آرمانی را باید خودتان بسازید و ازاین جور نصیحت‌ها!

آچار فرانسه‌ای به نام مهاجرت
بعضی‌ها مهاجرت را وسیله می دانند.می کوبند می روند آن سر دنیا و برمی گردند که بهشان بگویند تحصیل کرده در فرنگ.آن هم کجا؟ دانشگاه پنتاگراووس ایالت سازراستازیان کشوری با هزار نفر جمعیت که روی نقشه زیر پونز و از سر سوزن هم کوچکتر است.به این افراد اگر به وطن خود بازگردند، کرور کرور تماس وپیشنهاد کاری می شود و بهترینش هیأت‌علمی دانشگاه و مدیر فرهنگی است.
البته در این بین بعضی‌ها یک تحصیل کرده واقعی می‌شوند.سختی دوری از خانواده و شرایط دشوار تحصیل در خارج از کشور را به جان می‌خرند که توانایی‌هایشان را در کشورشان به خدمت بگیرند و دردی از مردمشان دوا کنند.
مهاجرت برای این افراد آچار فرانسه‌ای است برای پیشرفت کشورشان‌.

نیش‌های فرنگی
مهاجرت برای هرکس یک هدف دارد و ممکن است او برای کوچ کردن یک انگیزه داشته باشد.در این بین خیلی‌ها احساس ماجراجویی شان گل می‌کند و محض تنوع، پول‌های در جیب مبارک باد کرده را صرف مهاجرت به یکی از دورترین نقطه‌های جهان می‌کنند.
مثلا تب چادر زدن در جنگل‌های آمازون و نیش خوردن از افعی‌های فرنگی می‌گیردشان و هوس می‌کنند یک دهنه رستوران سوسک و عقرب‌فروشی بر یک خیابان شلوغ در چین بگیرند که از روزمرگی در کشورشان نجات پیدا کنند.
این‌گونه افراد بسیار تنوع‌طلب بوده و ممکن است سر یک هفته همان کشور جذاب رویایی‌شان هم دلشان را بزند.

استوری‌های مهاجرتی
«اختر خانم با آقا اصلان پاشدن رفتن مجمع الجزایر گولاگ!»(لازم به ذکره مجمع الجزایر گولاگ نام یک کتاب است و بیننده استوری اختر خانم منظور هشتگ رااشتباه برداشت نموده است!)
این جمله شمسی خانم آغاز چشم و هم چشمی‌های منجربه مهاجرت‌است.تازگی‌ها تا دلتان بخواهد فضای مجازی پرشده از پست‌ها و استوری‌های پرستوخانم‌ها و آقا شاهین‌های مهاجر و عرایضشان در باب چگونه در سرمای قطب زنده بمانیم و در صحراهای آفریقا کار پیدا کنیم و یافتن غذای سالم در کوچه‌پس‌کوچه‌های ایالت‌هاوایو!(نامبرده‌هاوایی و اوهایو را قاطی پاطی کرده است.)
و این چنین شد که مهاجرت هم وسیله برای پُز در بین فامیل و فالوئرها و ابزاری برای تجمل‌گرایی قرار گرفت.
تایادم نرفته بگویم شمسی جان هنوز روی نقشه دنبال مجمع‌الجزایر گولاگ می‌گردد که برای مهمانی بروند پیش اختر خانم اینا!

در آرزوی بازگشت
هستند کسانی که در ازدواج شانس بسیار و اقبال بلند دارند.یعنی یک شاهزاده سوار بر اسب سفیدی که دم در خانه هیچ‌کس نمی‌نشیند سراغشان می‌آید و قصد دارد برای ادامه زندگی ببردشان بلاد دور.
البته بگویم این شاهزاده ممکن است خانم هم باشد‌ها!
بعضی‌ها هم هستند که کشور دیگر قبولشان نمی‌کند.مثلا با چاپ مقاله یا خبری علیه مملکت خود و افشای اطلاعات محرمانه از دسته گل‌های به‌آب داده دولتشان بار و بندیل را جمع می‌کنند و روانه جایی می‌شوند که دست کسی بهشان نرسد.
اما امان از مهاجرت‌های خیلی اجباری.کسانی که از کشورشان می‌روند چون خانه‌ای،سرزمینی،دیگر برایشان نمانده است.
مهاجرت‌هایی که گاهی هیچ سرانجامی ندارد جز غرق شدن...
اسامی این مهاجرین اتفاقا زیاد برسر زبان‌هاست.
مهاجرین سوری،مهاجرین عراقی،افغان، فلسطینی، سومالیایی، مهاجرین مسلمان میانمار و کسانی که آرزوی برگشتن به خانه‌هایشان و آب دادن به گلدان‌هایشان را دارند.

جادوی رسانه
یک اشتباه بسیار متداول در اقدام به امر پر فتح و فتوح مهاجرت بسنده‌کردن به قاب رسانه است.
از آن جایی که نبض رسانه دست همان فرنگی‌هاست و بقال هم نمی‌گوید ماست من ترشه،(البته نویسنده به ماست ترش علاقه بیشتری دارد)
آدم فکر می‌کند به به! فرنگی‌ها چه ثوابی به درگاه خدا کرده‌اندکه این همه نعمت و آبادانی در کشورشان دیده می‌شود!
اما دریغ از اندکی تامل که عمرا هیچ جایی در این کره خاکی پیدا نمی‌شود که خوب مطلق باشد و همان خاور دور به این زیبایی هم قطعا ویژگی‌های دوست نداشتنی دارد که اگر نخواهیم نمی‌بینیم‌شان!

پیامد‌های مهاجرت
بغل‌گیری زانوی غم
آدم‌ها اساسا اجتماعی هستند و دوست دارند باهم ارتباط برقرار کنند.فکر کنید بروید به کشوری که زبانشان به هر حال زبان دوم شما محسوب می شود و تا بخواهید دوتا دوست و رفیق پیدا کنید از تنهایی به لقا ا... پیوستید.
تازه گیرم که پیدا کردید اما فهم مشترکتان از آش رشته و روغن درخشان قورمه‌سبزی و پیژامه مامان دوز را می‌خواهید چه کنید؟آدم خاطره بازی نکند که می‌میرد!

غربت از نوع حاد
وقتی دچار بحران یا مشکلی می‌شویم اولین آدم‌هایی که به ذهنمان می‌رسند خانواده، فامیل و دوستان صمیمی‌مان هستند که با مهاجرت از داشتن‌شان محروم می‌شویم.احساس نوع دوستی در همه کشور‌ها وجود دارد اما انصافا مردم ایران در خط مقدم دست‌گیری و کمک کردن به همدیگرند.
در همین کرونای اخیر خودمان، شنیده شد خیلی از افرادی که مقیم کشورهای دیگر بودند با مشکلات متفاوتی دست و پنجه نرم می‌کنند؛مشکلاتی که در کشور ما، از کوچک تا بزرگ، به دست همین مردم حل شد.

قوانین و آداب و رسوم
شنیده شده تازه به فرنگ رفته‌ای، هنگام جریمه رانندگی و ایست‌دادن پلیس دست در جیب برده تا مدارک ماشین را نشان جناب گشت بدهد که به ضرب گلوله دار فانی را وداع گفته!
احتمالا نامبرده قبل اصابت گلوله داشت می‌گفت: آخ یادم‌رفت اینجا باید دستمو بذارم رو فرمون؛که در آن واحد گلوله بر شقیقه بخت برگشته فرود آمد. یا مثلا یکی از دوستان مهاجر به هند وقتی گفتند ما در ماکارونی گوشت چرخ کرده گاو می‌ریزیم،پس از اشک ریختن‌های فراوان گاو پرستان هندی، وی را کت‌بسته به اداره توهین‌کنندگان به مقام شامخ گاو برده و هم‌اینک از او هیچ خبری در دست نیست!
بله! یکی از چالش‌های مهاجرت،قوانین متفاوت و آداب و رسوم‌ خاص کشورهای دیگر است که تا در آدم نهادینه شود احتمالا به سرنوشت این دو بزرگوار دچار می‌شود.

حالا چی بخوریم!
از هرچه بگذریم اسرار نهان شکم از همه چیز خوش‌تر است.اما امان از مشکل غذا در مهاجرت و منوی انواع و اقسام چرنده‌هاو پرنده‌ها و حشرات که دست آدم را در انتخاب می‌بندد و وا اسفا که یک نان خشک و پنیر هم پیدا نمی‌شود که سق بزنیم!

مهاجرت خیلی هم چیز خوبی‌است!
خیلی از ما نیاز به یک مهاجرت اساسی از دست روزمرگی‌ها، اتفاقات،افکار و آدم‌های بی‌خودی زندگی‌مان داریم.هجرت دقیقا به همین معناست.ترک کردن و جداشدن و بریدن پیوند حالت‌ها و موقعیت‌های قبلی.
هجرت آن‌قدر مهم است که در قرآن هم به آن اشاره‌های زیادی شده و همه ما هم داستان هجرت پیامبر(ص) به مدینه و مهاجرت یارانشان به حبشه به گوشمان خورده است یا مثلا هجرت البته اجباری امام رضا(ع) به مشهد که باعث شناخت بهتر ایرانی‌ها نسبت به اسلام و تشیع در آن دوره شد. مهاجرت همیشه به تغییر مکان خلاصه نمی شود.گاهی روحمان را باید تغییر بدهیم و از بعضی عادت‌هایمان فاصله بگیریم!