زندگی، بلدی می‌خواهد

گفت‌وگو با مسعود آب‌پرور؛ کارگردان سینما و تلویزیون در آستانه 60 سالگی

زندگی، بلدی می‌خواهد

هم‌صحبتی با مسعود آب‌پرور همیشه خوب است، چه آن زمانی که درباره آثارش با او گفت‌وگو می‌کنی ، چه آن زمانی که درباره کودکی‌اش صحبت می‌کند و محله‌ای که در آن متولد شده و چه دیروز که به مناسبت تولدش به این کارگردان و مدرس دانشگاه تلفن کردم و از همان سوال اول و دوم و جواب‌هایی که داد، متوجه شدم در موارد زیادی شبیه به هم فکر می‌کنیم و دیدگاه‌های مشترکی درباره زندگی داریم. آب‌پرور متولد سال 40 است .او یکی از بهترین فیلم و سریال سازان پلیسی است.از آثار او می‌توان به سریال هوش سیاه، ‌عملیات 125، معما، قتل‌ آنلاین و ... اشاره کرد.

شایعه است که خانم‌ها تمایلی ندارند درباره سن‌شان صحبت کرده و آن را برملا کنند. این موضوع درباره مردها چگونه است؟
شما که خانم هستید، سن برایتان مساله است و پنهانش می‌کنید؟
من نه ! سن واقعیتی غیر قابل انکار است که نه‌می‌توان آن را پنهان کرد و نه انکار.پس چرا باید از آن واهمه داشته باشم؟
اتفاقا من دیروز با یک آقای بسیار محترمی در یک جلسه بودم، حدس می زدم باید هم‌سن و سال‌های من باشد اما گفت که هم‌سن انقلاب است، وقتی این را گفت تعجب کردم و چیزی نگفتم.بعد از جلسه به من گفت: من متولد سال 45 هستم و در جلسه درباره سنم دروغ گفتم ! بله برخی نسبت به سنشان حساس هستند و فرق نمی‌کند که زن باشند یا مرد.برخی آدم‌ها باور ندارند که زمان می‌گذرد و ما بزرگ شده و پیر می‌شویم و مسیری است که از صفر تا صد باید طی شود و گریزی از آن نیست.
برخی می‌گویند وقتی ناکامی‌ها در زندگی زیاد باشد- که به آن زندگی ناکرده هم می‌گویند-زیاد باشد ، فرد از سن و بالا رفتن سن می‌ترسد، شما با این چالش رو به رو شده‌اید؟
یکی از عطش‌های زندگی‌ام دانستن و آموزش است و دوست دارم هر روز یک چیز جدید یاد بگیرم. تاز‌گی‌ها یاد گرفته‌ام ناکامی‌ها یا همان شکست‌ها می‌توانند سرمایه‌‌های زندگی باشند.کسانی که روی نوار موفقیت و پیروزی حرکت می‌کنند،‌از زندگی چیز زیادی نمی‌آموزند.این گروه تصور می‌کنند هدف از تولد و زندگی‌شان فقط برنده‌شدن است در حالی‌که آدم‌ها از شکست‌ها می‌آموزند.من زیاد با اصل ناکامی موافق نیستم.گاهی متوجه می‌شوم در مسیری حرکت می‌کنم که انتهای آن شکست و ناکامی است، این روش قابل شماتت و تذکر است. اما گاهی بهترین راه به نظر خودم را انتخاب می‌کنم و همه تلاشم را خرج می‌کنم اما باز هم شکست می‌خورم این دیگر قابل سرزنش نیست.در این شرایط می‌توان گفت که من به دنیا آمده‌ام که شکست را هم تجربه کنم پس نباید خودم را سرزنش کنم بلکه باید یاد بگیرم.
این که برنده باشی بد نیست.
این که با خودت قرار بگذاری همیشه برنده باشی یک جور شکست است و به نظرم به تله‌های زندگی  و کد‌هایی که از کودکی در مغز ما کار گذاشته شده برمی‌گردد.چون امکان ندارد یک فرد در زندگی شکست و ناکامی را تجربه نکند و اگر بلد نباشد چگونه با این چالش‌ها رو‌به‌رو شود، ناکامی‌اش چندین برابر شده و بیشتر اذیت می‌شود.
در موفقیت‌ها و شکست‌ها آیا دیگران هم موثر یا مقصرند ؟
انسان موجودی اجتماعی است و حتما در موفقیت‌ها یا شکست‌هایش افراد و جامعه سهیم هستند.اما در نهایت خودمان مسؤول همه اتفاقات زندگی هستیم. اگر خودمان را مسؤول تصمیمات امروزمان بدانیم حتما فردای بهتری خواهیم داشت چون تصمیم امروز است که فردا را رقم می‌زند. بنابراین بیشتر از دیگران خودم در برابر شکست و پیروزی فردایم مسؤول هستم.خیلی ساده است که وقتی شکست می‌خوریم تقصیر را به گردن دیگران بیندازیم، اما خودم تلاش می‌کنم مهارت مسؤولیت‌پذیری را یاد بگیرم و آن را به هنرجویان و دانشجویان هم یاد بدهم.
از چه زمانی مسؤولیت‌پذیری در برابر خود را شروع کردید؟
میزان شایستگی و این که چقدر آدم موفقی هستم را بهتر است دیگران بگویند. تا چند سال قبل شاید خیلی اذیت می‌شدم وقتی می‌دیدم کسانی که شایستگی کمتری از من دارند در حرفه و کار از من موفق‌ترند.اما زمانی که مهارت‌های زندگی را بیشتر یاد گرفتم، از این زاویه به موضوع نگاه کردم که شاید آنها از من منعطف‌ترند برای همین موفق‌ترند.آنها می‌دانند در پیچ و خم کارها و رودررویی با دیگران انعطاف‌پذیرند و نرمش من در این موارد کمتر است و آنها موفق‌تر شده‌اند.هر چند من خودم را لایق‌تر می‌دانم. دارم تلاش می‌کنم انعطاف‌پذیرتر باشم و مسؤولیت همه انتخاب‌هایم را به عهده بگیرم.
انعطاف، آرامش نیز به همراه دارد؟
انعطاف به نوعی یعنی سازش با شرایط.زمانی که سیل می‌آید آدم‌ها دو گونه رفتار نشان می‌دهند.برخی از آنها تلاش می‌کنند دست خودشان را به جایی بند کنند و مستقر شوند.تعدادی هم هستند که سوار موج می‌شوند.به نظرم این گروه دوم موفق‌ترند، چون سیل آنقدر عظیم است که اگر در برابرش مقاومت کنی نابود می‌شوی. اما اگر خودت را به آن بسپاری ایمن‌تری. هوشمند و منعطف کسی است که زود متوجه می‌شود باید خود را به سیل بسپارد و در جای مناسب از سیل جدا شود. این هوشمندی خاصی می‌خواهد. زمانی موج‌سواری شکل بدی به خود می‌گیرد که نافی اخلاق باشد و حقوق جمع نادیده گرفته شود. این که به اصلی معتقد باشی و بگویی بمیرم و زنده بمانم این اصل باید پابرجا باشد، وسواسی است که فرد را نابود می‌کند.
از صحبت‌هایتان می‌توان چنین برداشت کرد که میانسالی باید دوره خوبی باشد، آزمون و خطاها سپری شده و آدم به ساحل امنی رسیده است.
در روان‌شناسی می‌گویند بحران میانسالی از بحران‌های پرتنش زندگی است. مردها بعد از 50 سالگی و خانم‌ها از 40 ، 50 سالگی دچار این بحران می‌شوند چون احساس می‌کنند بخش زیادی از زندگی را سپری کرده‌اند و دیگر جوان و زیبا و قدرتمند نیستند اما از حاصل زندگی هم راضی نیستند.این حس بازنده بودن حس خوبی ندارد و آزار دهنده است و باید برای عبور از آن مشاوره گرفت و راه برون‌رفت از آن را یاد گرفت.
گفتید که کدهای کودکی در سرنوشت آدم‌ها مهم هستند و برخی روان‌شناسان بر این باورند که همین کد‌هاست که به آدم‌ها می‌گوید در بزرگسالی چه مسیری را انتخاب کنند.کد‌های کودکی شما خوب بودند،‌چقدر تغییرشان دادید؟
دیر با این مقوله آشنا شدم. الان دارم سعی می‌کنم آنها را بشناسم و آنهایی را که باید تغییر بدهم ، رویشان کار کنم، سخت است اما نشدنی نیست.این علم جدیدی در روان‌شناسی است که باید به همه آن را معرفی کنی برای همین در همه کلاس‌هایم درباره آن صحبت می‌کنم چون معتقدم علوم انسانی از هنر جدا نیست. پیش‌نویس‌های زندگی و تله‌هایی که آدم‌ها در کودکی دریافت کردند بسیار حساس و سرنوشت‌سازند و همه باید به آن آگاهی داشته باشند تا بتوانند زندگی بهتری برای خود بسازند و مسؤولیت کامل زندگی‌شان را به عهده بگیرند.