حسینیه مکتوب نوجوان‌ها

مجلس عزای امام حسین (ع) چه پیام هایی در دلش دارد

حسینیه مکتوب نوجوان‌ها

می گفت خط قرمز من عاشوراست. هرکاری هم که بکنم و هر جور هم که باشم روزعاشورا که برسد حواسم را جمع می​کنم و مراقب رفتارم هستم. یک بار دیدمش که سر و شکلش عوض شده بود و به قول خودش شبیه آدم حسابی ها شده. پرسیدم :«تو که فقط عاشورا خط قرمزت بود. چی شده که الان هم این تیپی می گردی؟» گفت: هنوزم خط قرمزم عاشوراست. منتها سر در یه هیات پرچم زده بود (کل یوم عاشورا). اینه که دیگه هر روز برام خط قرمزه. فقط به حرمت آقا.» این قصه همه دل‌های عاشق است. بیایید باهم برویم به مجلس عزای حسین. این بار با نگاهی دیگر.

توی آیینه نگاهش می‌کنی. انگار بیشتر از اینکه حواست به خودت باشد، چشمت به اوست. دلت می‌خواهد وقتی مهمان حسین می‌شوی ظاهرت هم آماده باشد. دلت این چند ماه لک زده بود برای پوشیدنش. مشکی است اما دلت را روشن می‌کند وقتی به تن می‌کنی این پیراهن سیاه را. یاد اولین باری می‌افتی که با مادرت برای خریدن لباس مشکی راهی بازار شدی. حواست بود که یاحسین روی لباست باید از پسرخاله و پسردایی و همسایه‌تان بزرگتر و زیباتر باشد. حالا اما سادگی لباس برایت مهمتر است. گاهی تمیزی اش هم دیگر مهم نیست. ممکن است روی پیرهنت گل هم بمالی. اصلا مگر عزادار حسین چه می خواهد؟ همینکه راهش بدهند به هیات کافی است. گرچه زیبایی‌اش همین جاست که در این مهمانی عشق و شور و شعور، همه یکرنگند. و مگر بالاتر از سیاهی هم رنگی هست؟
پیراهن سیاه عزای تو یاحسین!
عشاق را به روز جزا روسپید کرد

در هیات که وارد می شوی اولین نفری است که به استقبالت می‌آید؛ یا بهتر بگویم، اولین چیز. انگار همه سال را چشم به راه این ایام است تا پذیرای قدم های عزاداران حسین (ع) باشد. قالیچه سلیمان هم پیش فرش زیر پای عاشقان اهل‌بیت(ع) کم می‌آورد؛ چه، پر پرواز در می‌آورد وقتی سیاهپوشان عزای حسین، سینه می‌زنند و هروله می‌کنند. و آن‌ها را می‌برد تا خود خود عرش خدا. شاید برای همین است که گفته‌اند فرشته‌ها تا ساعتی پس از مراسم این روزها، می‌آیند به زمین که بال و پر بکشند روی همین فرش و خود را معطر کنند. فقط انگار یک حسرت بر دل فرش حسینیه باقی مانده. آنجا که شاعر خطاب به مهدی موعود(عج) عرضه داشت:
نگاه فرش حسینیه سوی در مانده
 مگر که یک دهه افتد به زیر پای شما

نشسته و ننشسته تعارفت می‌کنند. از این روزهای کرونایی که بگذریم پذیرایی اختصاصی هیات‌ها همین چایی روضه‌دم است. همین قندپهلویی که اگر قند و خرما هم کنارش نباشد شیرینی‌اش را می‌شود زیر لب احساس کرد. قصه‌های زیادی از آدم‌هایی شنیده‌ایم که با خوردن همین چای روضه عاقبت بخیری نصیب‌شان شده. اصلا انگار رزق و روزی زمینی یک سالمان که از همین دهه محرم شروع می‌شود، با همین چای توزیع می‌شود. اصلا همینکه به چهره کسانی که در هیات وظیفه آماده‌سازی چای روضه را دارند نگاه کنی می‌فهمی چای‌ریز اباعبدا... بودن منصب کمی نیست.
سماوری که به بزم حسین می‌جوشد
 بخار رحمت آن، عیب خلق می‌پوشد

داستان شاید تکراری به نظر برسد. اینکه همه را صدا کردند. چه آنهایی که جلوتر رفته بودند و چه آنها که عقب مانده بودند. غدیر البته اولین جایی نبود که پیامبر بر بلندی رفتند تا صدایشان به همه برسد. این ویژگی همیشگی جلسات و محافلی بود که رسول خدا در بین اصحاب داشت. همین است که تا می‌نشینی و چای روضه را می‌نوشی چشمت می‌افتد به منبر. جایی برای خطابه و سخنرانی در هیات که بلندتر از نگاه همه عزاداران است. البته این کلمه از ریشه (نَ بَ رَ) است به معنای عالی و بلند. منبر البته جای مناسبی است برای بیان وعظ و تذکر و بیان قصص. برای همین است که سخنران یا واعظ را مذکّر یا قصه گو هم می‌گفتند. و البته از قدیم گفته‌اند ارزش هر مکانی به کسی است که در آن مکان می‌نشیند.
کیست علی؟ زینت هر منبر است
ذکر قسم خوردن پیغمبر است
“هر که در این دهر مقرب‌تر است”
سینه زن فاطمه و حیدر است

یک گوشه روی فرش حسینیه نشسته‌ای و چایی‌ات هم تمام شده. سخنران تاریخ را گره می‌زند به حرف‌های روز جامعه.  بی اختیار سر می‌چرخانی دور تا دور هیات و درو دیوار را رصد می‌کنی. حتی این روزها هم پرچم‌های سیاه و قرمز زینت هیات‌های خیابانی و فضای باز هستند. و نوشته‌ها را زیر لب زمزمه می‌کنی. حالا چه شعر محتشم باشد که «باز این چه شور است که در خلق عالم است» و چه نام نوجوانان و جوانان عاشورا «قاسم بن الحسن(ع)»، «علی اکبر (ع)» و ... اما نام خودش بدجور با دلت بازی می‌کند. آه می‌کشی و نامش را که سرخ سرخ نشسته است در سیاهی پرچم به لب می‌آوری:حسین.  سرخی پرچم ما را به یاد خونخواهی از شهادت ثارا...  می‌اندازد و سیاهی آن، غمی که بعد از رفتنش جان عالم را گرفته است پیش چشم‌مان به تصویر می‌کشد. اما ‌پرچم‌ها بیشتر می‌خواهند یادمان بیاورند که همیشه باید نام حسین بر تارک زندگی‌مان بدرخشد. بی اختیار یاد بیتی از میلاد حسنی می افتم که دوست مشترکمان  زنده‌یادروح ا... رجایی زیاد زمزمه می‌کرد:
هرجا دلت گرفت کمی محتشم بخوان
هی در میان گریه بگو جان، بگو «حسین»

چایی دوم را تعارفت می‌کنند و ممکن است برنداری. روی فرش کمی جا به جا می‌شوی. واعظ حرف هایش را جمع‌بندی می‌کند و تو چشمت را از پرچم‌ها می‌گیری. نوحه خوان خودش را آماده کرده است. سخنران که وارد روضه می‌شود مداح هم نوایی را زیر لب زمزمه می‌کند. این نوحه برگرفته از (ن و ح) به معنی بیان مصیبت و گریه کردن با آوای بلند است و اصلا مگر می‌شود مصیبت عزیزی چون حسین را اینگونه سر نداد؟! اولین مجلس گردان عزای حسین ام البنین مادر حضرت عباس علیه السلام و زینب سلام ا... علیها بودند. اما از زمان حکومت صفوی که تشیع به مذهب رسمی کشورمان تبدیل شد، مراسم عزاداری ماه محرم به طور رسمی برپا و در آن، اشعار همین کتاب (روضه الشهدا) اثر ملا حسین کاشفی سبزواری به عنوان ذکر مصیبت در مراسم مرثیه خوانی به کار گرفته شد و اینگونه نام مراسم عزای حسینی «روضه» نام گرفت. و همین روضه‌هاست که دل را گره می‌زند به عشق حسین و آل الله. 
در كوچه ها نسیم بهشت محرّم است
این شهر بی مجالس روضه جهنّم است
پیراهن سیاه عزاداری شما
زیباترین تجلّی عشق مجسّم است

اصلا یادت نیست کجای هیات نشسته‌ای. چراغ های کمی روشن است و البته باز پرچم اصلی هیات، پشت سر مداح که حالا بالای منبر ایستاده خودنمایی می‌کند. مهمان ناخوانده چهره‌ات شده است؛ همین اشک را می‌گویم که صورتت را زیباتر از قبل کرده. معلوم نیست با دلت چه می‌کند. نه شعر و نه نوای مداح، گاهی فقط خود نام حسین است که ته دلت را می‌لرزاند و ما چه می‌دانیم از برکت این اشک؟!
فقط همین یک حدیث از امام صادق (ع) بس که فرمود:گریه کننده جدَّم از جاى خود برنمى‏‌خیزد، مگر اینکه مانند روزى که از مادر متولد شده از گناهان پاک است.
و اهل دل یادمان داده اند که در مجلس اباعبدا... حتی اگر خودت را به گریه بزنی هم ثواب می‌بری/ چه برسد به اینکه اشک روی چهره ات جاری شود. بمیرم برای خواهر و دختر و همسرانی که از تشنگی و بی آبی چشمشان حتی اشکی نداشت تا برای پسر فاطمه بریزند. به قول حاج علی انسانی:
دامن از تر دامنی ها تر کنید /معجزات اشک را باور کنید
اشک بر پرواز دل پر می دهد/ ریشه در آب است اگر بر می‌دهد

«لطفا اونهایی که ته هیات نشستن هم به احترام اباعبدا...بلندشن  تا کوچه های سینه زنی رو آماده کنیم.» این جمله مداح تو را به خودت می‌آورد. چند دقیقه ایست همین گوشه حسینیه روی فرش نشسته‌ای و در خودت فرورفته ای و نه منبر و مداح و نه حتی پرچم‌های عزا را نمی‌بینی. اشک های روی صورتت را با شال عزایت پاک می‌کنی. بلند می‌شوی و در جمع سینه زنان قرار می‌گیری. عزاداری به صورت زدن بر سینه و سر، از صدر اسلام مرسوم بوده. نقل شده است که برخی زنان مسلمان در عزای پیامبر اسلام(ص) به سر و سینه خود می‌زدند و عزاداری می‌کردند. پس از شهادت امام حسین(ع) عزاداری بسته به فرهنگ‌های مختلف، اشکال گوناگون داشته ولی از جمله پرکاربردترین آنها سینه‌زنی بوده است. به نظر می‌رسد سینه‌زنی، علاوه بر عزاداری، نوعی ریاضت است که سینه‌زن، خود را در رنجی که امام حسین(ع) تحمل کرد، سهیم می‌کند. البته بعدها زنجیر زنی و برخی کارهای دیگر هم مرسوم شد.
برپایی عزای تو هر روز کار ماست /افغان و آه و ناله و غم روزگار ماست
شکر خدا که گریه کن روضه‌ی توایم / بر سر زدن، به سینه زدن، افتخار ماست

درست یادت نمی‌آید کی از هیات خارج شده‌ای. ترجیح می‌دهی کمی در خیابان قدم بزنی. یاد سال‌های گذشته می‌افتی. از دسته‌های سینه زنی با آن سر و شکل قبلی خبری نیست. از آن علم‌ها و کتل‌ها که ریشه در آیین و سنت های ما دارند یا مراسم تعزیه با آن شور و صفا و حالش. شاید ندانی که تعزیه در ادبیات مذهبی ایران اساسا بر بنیاد فرهنگ عاشورا و وقایع تاریخی کربلا  و نبرد دلیرانه و شهادت مظلومانه امام حسین(ع) نهاده شده و به صورت شبیه‌خوانی، شکلی ویژه از نمایش یا درام مذهبی، تجلی کرده است. تعزیه به صورت امروزی از زمان صفویه شروع شد و در زمان قاجار به اوج خود رسید و امروز هم تعزیه هایی با شکوه در سراسر کشور حتی خارج از دهه اول محرم بر پا می‌شود. یاد شعری از استاد شکارسری می‌افتم:
ناگهان تیر خود را شکست و به زانو درآمد
پیش لبخند اصغر
حرمله گریه سر داد
ناگهان شمر فریاد زد
نه! نمی برّم این شط خون فصیح خدا را
ناگهان ملک ری سوخت
از سکه افتاد
ابن سعد انتخابی دگر کرد
...
ناگهان صحنه را جامه ی سرخ پر کرد
جامه‌ی پار‌ه پاره دریده
تعزیه نیمه کاره رها شد...

فقط برای تو دعا می‌کنم. می‌دانم سخت‌تر از شنیدن، دیدن است و می‌دانم که تو دیده‌ای آنچه را که ما در روضه‌ها فقط می‌شنویم. پرچمت توی سینه‌های عاشقان حسین بلند است آقا. ما چشم انتظار تو ننشسته‌ایم بلکه ایستاده‌ایم و تلاشمان این است که راه را هموار کنیم تا لحظه آمدنت. آن وقت است که بیایی و با هم لباس عزای جدت را بر تن کنیم. روی فرش حسینه ها قدم بگذاریم. چایی روضه اش را بنوشیم. برایمان وعظ و خطابه کنی بالای منبری از جنس نور. نقش یالثارات الحسین را بر پرچمت به نظاره بنشینیم و مداح روضه عموجانت عباس را برایت بخواند. شور و شعور حسینی در هم بیامیزد و تعزیه ای بر پا شود به وسعت همه عالم.
صبح و شب راهی بازارشدن می ارزد/ یوسف فاطمه را یارشدن، می ارزد
تاکه یک لحظه ی کوتاه بببینیم تورا/ متوسل به علمدارشدن، می ارزد
هرکه دارد هوس کرب وبلا بسم ا.../ راهی کعبه ی دلدارشدن، می ارزد