همراه با اعضای گروه جهادی شهیداحمد زارعی که از 3سال پیش جهاد نوشتن و خواندن را در مناطق محروم راه انداختهاند
جهاد شاعرانه در بشاگرد
این قصه یک فعالیت جهادی متفاوت است؛ روایت آموزشی متفاوت در یکی از شهرستانهای شرقی استان هرمزگان؛ منطقهای بزرگ که چه بشاگرد بنامندش و چه بَشکَرد به گویش مردم محلی، نامش با محرومیت گره خورده و همین محرومیت بهانه حضور گروههای جهادی مختلف در این منطقه شده است؛ فعالیتهایی که سررشته هرکدامشان به رفع یکی از نیازهای اهالی بشاگرد میرسد، نیازهای ریز و درشتی که گاه در گیرودار نیازهای مادی دیده نمیشوند. اما این بار، بچههای گروه جهادی شهید احمد زارعی، به شکلی متفاوت به بشاگرد وارد شدهاند؛ آنها مدرسه جهادی خواندن در این منطقه راه انداختهاند. مدرسهای که حالا سه سال از عمرش میگذرد و در این مدت دست کودکان و نوجوانان زیادی را گرفته و وارد دنیای پررمز و راز و جذاب داستان و شعر و نقاشی کرده؛ حالا دنیا به چشم بچههای بشاگردی بزرگتر از قبل است.
اهل کلمهاند؛ اهل نوشتن! همین است که حالا از دنیای شعر، از سرزمین داستان، از ناشناختههای جذاب نوشتن، پل زدهاند به دنیای واقعی به جنوبیترین نقطه کشورمان و مدرسه جهادی خواندن راه انداختهاند. برای آنها که بیشتر عمرشان در دنیای کلمهها میگذرد، این انتخاب عجیب نیست و بچههای گروه جهادی شهید احمد زارعی از این دستهاند.
اهل شعر که باشید اسم کاظم رستمی را حتما شنیدهاید؛ جهادگر مجری طرح مدرسه جهادی خواندن که عرصهای متفاوت را برای جهاد انتخاب کرده در این رابطه به ما میگوید: « ما یک گروه جهادی هستیم، اما تفاوت اصلی گروهمان با بقیه گروههای جهادی این است که گروههای دیگر، عمدتا فعالیت عمرانی دارند و فرضا در مناطق محروم برحسب نیاز یا مدرسه میسازند یا جاده ، مسجد و خانه یا نهایتا فعالیتهای درمانی دارند و کمتر به بحث فرهنگی ورود میکنند؛ درحالی که ما براساس نیازسنجیهایی که انجام دادیم به این نتیجه رسیدیم که کارعمرانی، خوب و اتفاقا مورد نیاز هم هست، اما اگر تمرکزمان را روی نسل کودک و نوجوان در این مناطق بگذاریم، کار ماندگارتری انجام دادیم تا اینکه صرفا ساخت و ساز انجام بدهیم.»
نتیجه این طرح، یک برنامهریزی و سفری ابتدایی برای شناسایی بچههای منطقه بشاگرد بود ؛ خاطرهای که به سه سال پیش برمیگردد و رستمی دربارهاش میگوید: «در منطقه بشاگرد ما اول روی منطقه خمینیشهر متمرکز شدیم. چراکه خمینیشهر، مرکز فعالیتهای امدادی مرحوم حاج عبدا... والی بود و به واسطه این فعالیتها، تعداد زیادی مدرسه و حوزه علمیه شبانهروزی در اینجا تاسیس شده است و به نحوی این منطقه، کانون آموزش در بشاگرد است و بچههای زیادی از روستاهای دور و نزدیک برای تحصیل به این روستا میآیند. ما بعد از حضور در این منطقه، براساس استعدادسنجیهایی که انجام دادیم، طرحهایی متناسب با نیازهای مختلف ریختیم و در نهایت نتیجه این شد که در حوزههای ادبی، فرهنگی و هنری با بچهها کار کنیم.»
پیشکسوتانی که پای کار آمدند
هسته مرکزی این گروه جهادی کوچک از همین جا شکل گرفت؛ از کنار هم قرار گرفتن، دو شاعری که رفیق هم بودند؛ کاظم رستمی و حامد محقق و یکی دو نفر از دوستانشان در نهاد کتابخانهها. برگههای تقویم که ورق خوردند این گروه بزرگتر هم شد و پای چهرههای نامآشنای دیگری هم در دنیای ادبیات به این فعالیت جهادی باز شد: «ما در هر دورهای که میخواهیم به بشاگرد برویم با دوستان شاعر یا نویسنده تماس میگیریم تا ببینیم چه کسی از نظر زمانی برنامهاش با ما هماهنگ میشود ، البته این نکته را هم در نظر میگیریم که حتما سابقه آموزشی هم داشته باشد و بتواند دانستههایش را به بچهها انتقال بدهد. در این چند دورهای هم که برگزار کردیم خوشبختانه استادان زیادی با ما در این اردوی جهادی همراه شدهاند: از علیرضا قزوه و جواد محقق و مصطفی محدثی که جزو پیشکسوتان هستند تا نیروهای جوانتر.»
آموزش باید مستمر باشد
دنیای بچههای بشاگرد از همین زمان رنگی شد و بزرگ؛ از وقتی که آنها یکییکی سر کلاس قصهنویسی و شعر ، کلاس روزنامهنگاری ، خطاطی و نقاشی نشستند و هر بار یک دریچه جدید به رویشان گشوده شد؛ دریچهای که البته مقطعی نبود: «خیلی از گروههای جهادی مقطعی کار میکنند، اما ما از همان اول برای خودمان شرط گذاشتیم که مقطعی کار نکنیم، چون میدانستیم اگر یک جایی کار فرهنگی را شروع نکنیم بهتر از این است که بیاییم، سری بزنیم و برویم و بچههایی را که تازه با یک دنیای جدید آشنا شدهاند به حال خود رها کنیم.»
همین است که حالا آنها هر سهماه یک بار ، چند روزی در بشاگرد حضور دارند و رشته ارتباطشان را با بچههای این منطقه قطع نکردهاند و خروجی این اتفاق همان چیزی است که رستمی با افتخار دربارهاش میگوید: « الان بچههایی که از اول با ما همراه شدند خودشان انجمن ادبی دارند و انجمن ادبیشان در ارشاد ثبت شده که اتفاق خیلی خوبی است.»
دستاورد این حضور اما پررنگ بوده ، آن قدر که حامد محقق، شاعر جوانی که یکی از اعضای اصلی این فعالیت جهادی است به ما میگوید:«کتابهایی از آثار این بچهها خوشبختانه آماده شده که امیدواریم هرچه زودتر منتشر شود .»
اتفاقی که دلیلش به گفته او به بکر بودن ذهن بچههای بشاگردی برمیگردد: «در تهران و شهرهای بزرگ دیگر، بچهها آنقدر انیمیشن و فیلم و ...تماشا کرده و آنقدر کتاب و نقاشی در دسترشان بوده که ذهنشان اشباع شده؛ مثل زمینی که سالها رویش کاشت و داشت شده و دیگر جان ندارد، اما دانشآموزان بشاگردی به خاطر بکر بودن ذهنشان و اینکه آن خیالات و تصوراتی که در ذهن بچههای شهری هست ، در ذهن آنها نیست، مثل زمینهای بکری بودند که تشنه کاشتن بود. آنها تشنه آموزش بودند و حالا که سه سال از این ماجرای آموزش بین آنها گذشته واقعا به آثار خوبی از آنها رسیدهایم که نشان میدهد چه استعدادهای ناشناختهای دارند.»
محقق درباره انتخاب اسم شهید احمد زارعی برای گروه جهادیشان هم میگوید:« از آنجا که گروه ما بیش از هرچیز یک گروه فرهنگی است، ما نام شهید احمد زارعی را انتخاب کردیم، این شهید بزرگوار از موسسان رادیو کردستان و بنیاد حفظ آثار دفاع مقدس بود و همچنین یک جبهه فرهنگی در ایام جنگ راهاندازی کرده و پایهگذار شب شعرهای جنگ هم بود. درحقیقت بسیاری از افرادی که در این گروه جهادی حضور دارند ، به نوعی در سالهای گذشته با ایشان سلاموعلیکی داشتهاند و این درحقیقت یک ادای دین بود به فعالیتهای فرهنگی ماندگار ایشان.»
هرکه دارد سر سقایی اطفال حرم بسما...
داستان آشنایی ما با گروه جهادی شهید احمد زارعی و مدرسه جهادی خواندنشان، از یک فراخوان شروع شد؛ فراخوان تهیه شیرخشک برای بچههای خردسال و نوزاد منطقه محروم بشاگرد، فراخوانی که همزمان با ایام محرم در فضای مجازی منتشر شد و ما را به این گروه رساند؛ رستمی درباره این بخش از فعالیت گروه جهادیشان هم میگوید: «وقتی آدم به این مناطق میرود و مشکلات و گرفتاریها را میبیند، خواهناخواه در مسائل دیگری هم درگیر میشود، ما بارها در برخوردهایی که در روستاها داشتیم بچههای خیلی کوچکی را میدیدیم که سوتغذیه شدید داشتند، جرقه این ایده هم در روستای شمسون بشاگرد در ذهن من خورد.»
شمسون روستایی است در انتهاییترین نقطه بشاگرد، مرز بین بشاگرد و سیستان؛ روستای محرومی که تصویر یکی از نوزادان تازهمتولدشدهاش همیشه گوشه ذهن رستمی است: « مادر این بچه موقع زایمان از دنیا رفته بود و کسی نبود به او شیر بدهد، شیرخشک هم که نداشتند و برای تغذیه این بچه برنج را آرد و خمیر میکردند و بعد خمیر را دهان بچه میگذاشتند، همین موضوع باعث شده بود این نوزاد سوءتغذیه شدید بگیرد و شکمش ورم کند. همینجا بود که ما وارد این حوزه هم شدیم و گفتیم تا جایی که میتوانیم برای شیرخوارههای بشاگردی شیرخشک تهیه کنیم؛ هربار هم به بچههای شناسایی شده به اندازهای شیرخشک میدهیم که تا دوره بعدی تغذیه شوند و گرسنه نمانند.»
دوره سوم این طرح خوب حالا مصادف شده است با ایام محرم و همین است که آنها در فراخوانشان نوشتهاند :«هرکه دارد سرِ سقایی اطفال حرم بسما...»
محققی هم در این باره میگوید:« زمانی که برای اولینبار شیرخشک را به این خانوادهها دادیم ، خیلیها اصلا نمیدانستند که از آن باید چطور استفاده کنند. بعد فهمیدیم که اصلا چیزی به اسم شیشه شیر را نمیشناسند. به همین خاطر حالا هم شیشه شیر و هم شیرخشک تهیه میکنیم .»
برای خرید هر قوطی شیرخشک ایرانی، آنها فعلا 20هزارتومان درنظر گرفتهاند؛ 20هزارتومانهایی که قرار است قوطی قوطی شیرخشک شود و یک مشکل از مشکلات شیرخوارههای بشاگردی کم کند؛ فراخوانی که تا دو هفته دیگر ادامه دارد و چشم به راه لطف همه عزاداران حسینی است.