قفسه ما به 100 رسید

صدمین شماره قفسه کتاب در گذر زمان

قفسه ما به 100 رسید

 صد نماد کثرت است وگرنه شاید در دنیای اعداد و ارقامی فضایی و کیهانی، خیلی عدد بزرگی نباشد. چرا راه دور برویم، کافی است نگاهی به اینستاگرام و دنبال‌کننده‌های اصطلاحا شاخ‌های مجازی بیندازیم تا دست‌مان بیاید 
صد شماره یک ضمیمه کتاب عدد زیادی نیست آن هم کتابی که خودش امروز نفس‌های تیراژش به شماره افتاده و خیلی‌ها از این وضعیت ابراز نگرانی می‌کنند. ولی همان‌طور که گفتم چون صد نماد کثرت است و از اینجا به بعد تا هزارمین شماره «قفسه کتاب» (حدود 20 سال بعد) راه درازی باید طی شود، گفتیم به پشت‌سرمان نگاه کنیم و مروری کنیم مسیری را که طی کرده‌ایم. مسیری که جرقه‌هایش از اولین روزهایی خورد که پایم به تحریریه روزنامه جام‌جم باز شد. بر‌اساس اندک تجربه‌ای که داشتم که به نظرم می‌رسید این ضمیمه می‌تواند مزیت نسبی روزنامه باشد، حال این‌که به این نقطه رسیده‌ایم یا نه باید مدیران روزنامه درباره‌اش حرف بزنند، ولی من تصورم این بود در روزگاری که کتاب‌ها یک گوشه بی‌صدا نشسته‌اند و در هیاهوی دنیای امروز منتظر مخاطب مانده‌اند، وجود چنین ضمیمه‌ای می‌تواند انگیزه‌ای برای مخاطبان و مؤلفان و ناشران باشد. این‌که توانستیم انگیزه بدهیم و باری از روی زمین کتاب برداریم هم به‌عهده نویسنده و ناشر و مخاطب است که آیا قفسه کتاب توانسته چنین کمکی کند که باز هم تصورم این است تاحدودی توانسته، ولی قضاوت با شما...
نمی‌خواهم در این شماره از بالا و پایین‌ها طی این صد شماره بنویسم؛ از ناملایمات، سختی‌ها، تلخی‌ها و بدعهدی‌ها که حتی همین بدعهدی‌ها گریبان این شماره را هم گرفت و قول نمی‌دهم فراموش کنم، ولی خب کتاب‌ها را دوست دارم و پی این حواشی را هم به تنم زده‌ام و گلایه و شکایتی نیست. حرف زدن از کتاب‌ها را ارجح بر حرف زدن از هرچیزی می‌دانم و تلاش هم کرده‌ام چه در قفسه‌کتاب، چه در هرجای دیگری که فرصتی برای حرف زدن پیدا کرده‌ام از کتاب‌ها بگویم و زبانی باشم برایشان. امیدوارم مفید بوده باشم. البته درباره شیرینی‌ها، جذابیت‌ها، رفاقت‌ها و مرام و معرفت‌هایی که دیده و چشیده‌ام نیز نمی‌خواهم حرف بزنم که اگر قرار باشد از آنها بنویسم مثنوی هفتاد من خواهد شد بالاخره «دوران خوش آن بود که با دوست  گذر کرد...» و چه دوستی بهتر از کتاب. 
اعتقاد ندارم که در این صد شماره عالی و حتی خوب کار کرده‌ام (اگر نقصی بوده و هست متوجه من است نه دوستانی که زحمت کشیدند و مطالبی برای انتشار در این ضمیمه هفتگی آماده کردند)، ولی تلاش کردم طوری باشد که بتوانم از هر شماره دفاع کنم که گاهی هم این اتفاق نیفتاده و من حرفی برای دفاع کردن نداشتم و در برابر کتاب‌ها و بعد مدیران روزنامه جام‌جم سرم پایین بود. هرچند نامزد شدن دو نفر از نویسندگان این ضمیمه در همان سال اول انتشار در جشنواره کتاب و رسانه نشان داد که کار خوب دیده می‌شود.
مهم‌ترین دستاورد قفسه کتاب، دوستانم بودند، دوستانی که قبل از تولد قفسه جایی در فضای دوستانم نداشتند، ولی این ضمیمه و کتاب‌ها پلی شدند برای آشنایی و دوستی و ارادت. کسانی که با جان و دل و با عشق نوشتند، ولی من از پس تشکر از لطف‌شان هم بر نیامدم. دوستانی که کتاب مانند یک نخ ما را به هم وصل کرد و این نخی محکم است که جدایی در آن راه ندارد. از آنهایی که از اولین شماره یار ما تا امروز بودند تا آنهایی که در تک شماره‌هایی اسم‌شان را در قفسه دیدیم.
شاید اگر می‌خواستم بشمارم چه تعداد کتاب طی این بیش از دو سال معرفی شده باید از مدتی قبل می‌نشستم و تعدادشان را جمع می‌زدم که خب دنبال گزارش کار دادن نبودم و نیستم، چون مدیران روزنامه که در جریان کم و کیف ماجرا بودند، مخاطبان هم اگر دنبال کرده باشند از ما بهتر می‌دانند چه کرده‌ایم و نیازی به گزارش دادن نیست، چون گزارش را کسی می‌دهد که بودجه کلانی در اختیارش بوده، ولی مگر فعالیت رسانه‌ای آن هم در حوزه کتاب بودجه کلان دارد، البته که برخی برای کار کتاب بودجه‌های کلان می‌گیرند و گزارش‌های کلان‌تر می‌سازند، ولی اینجا از آن خبرها نیست؛ هرچند باید ادعا کنم ما با همین بضاعت اندک از بسیاری از رسانه‌ها و مراکز ترویج کتاب بهتر و بیشتر عمل کردیم.
هدف‌مان در اینجا معرفی کتاب‌های خوب بود. سعی کردیم نخوانده کتاب معرفی نکنیم، نخوانده مصاحبه نکنیم، اسیر باندبازی‌های فضای کتاب نشویم و اگر کتابی خوب است خوبش را بگوییم و بدی کتاب‌ها را کمتر بگوییم. در واقع معتقدم آن‌قدر کتاب خوب داریم که نوبت به حرف زدن درباره کتاب‌های بد نمی‌رسد برای همین در قفسه کتاب بیشتر رویکردمان ترویج و معرفی بوده است تا مگر این‌که سر زلف یک نفر دیگر را با کتاب‌ها گره بزنیم که اگر کسی سر زلفش با این دوستان کاغذی گره بخورد کار به جدایی نخواهد کشید... .
حالا از آبان سال 97 بیش از دو سال می‌گذرد. از دلگرمی‌دادن‌ها و خداقوت گفتن‌ها دو سال می‌گذرد. از حمایت‌های مجموعه مدیران جام‌جم دو سال می‌گذرد. حالا می‌خواهم مقداری تشکر کنم، تشکرهایی که نه بوی ریا می‌دهد و نه چاپلوسی، ان‌شاءا...؛ از رفاقت و همدلی با عبدا... گلباف، معاون ضمایم که در هر حال مراقب قفسه کتاب بود و نگذاشت برخی فشارها روند کارمان را مشکل کند، از حمایت مهدی عرفاتی در پا گرفتن قفسه که باید گفت الحق او ضربه‌گیر محکمی بود که اگر نبود شاید امروز اسمی از من در صدمین شماره نبود، از دکتر  سیدعلیرضا شریفی که در زمان تولد قفسه کتاب مدیرمسؤول روزنامه  و مشوق ما بود،  از علی قندهاری‌نیا که حامی ماست، از مجید رحیمی و مجتبی بختیاری که صفحه‌بندی قفسه کار آنها بوده و گاهی خانم کیان‌خواه کمک‌مان می‌کرد، از خانم شاهق که خودشان یک کتاب‌باز محسوب می‌شوند و نمونه‌خوانی مطالب را با محبت انجام می‌دهند، از احسان نوری نجفی که بسیاری از جلدهای ما را طرح زده بود، از مجموعه ویراستاران روزنامه، خانم‌ها تندرو، کامرانی، مظهری و آقایان سجادیان، فکری، بیات، صباغ و مهرنیا که مطالب را با توجه به رسم‌الخط روزنامه ویرایش می‌کنند، از خانم حسینی و مجید آزاد در گروه عکس، از مرتضی شیرازی که نوشتن درباره او سخت است، چون به اندازه سن من در مطبوعات بوده و با هر طیف و گروهی که فکر کنید کار کرده و صاحب امضای طلایی واحد فنی است و اگر نبود غرغرهای پدرانه‌اش شاید قفسه به موقع به‌دست شما نمی‌رسید، از دوستان خدمات که با چای گرم‌شان انگیزه نوشتن پیدا می‌کردیم و کار را جلو می‌بردیم، از خانم حسینی با مطالب «مادر کتاب‌باز» که از راه دور با دو بچه و اخیرا از راه نزدیک با سه بچه برایمان می‌نویسند، از خانم نژادصداقت که آن اوایل برایمان درباره اقتباس از رمان‌ها در سینما می‌نوشتند، از حامد عسکری که چندباری برایمان نوشت، از خانم مرتضایی‌فرد که یک داستان‌خوار است و برایمان از داستان‌ها می‌نویسد و از خانم‌ها جهان‌احمدی، برهانی، رضایی، زنگنه، آزاد، نیلی‌پور، سلیمانی ازندریانی، موسوی، هاشم‌زاده، سامانی، آروان، بن‌عباس، کامران و دیگرانی که نام‌شان در خاطرم نمانده و همچنین آقایان وثوق‌کیا که الحق نوشتن او برایم لطف بزرگی بود، فردوس، ملوندی، خانعلی‌زاده که کتاب‌خوار درجه یکی است و مطالب مفید و کاربردی می‌نویسد، بنده‌خدا، اکبرخانی، حجارزاده، معلمی، طالقانی، علیزاده، بهمن‌آبادی و باز هم دیگر دوستانی که ردی از نام‌شان در خاطرم نمانده و همیشه کمک بوده‌اند. از همه تشکر می‌کنم. اگر اجازه بدهید به رسم مألوف در پایان از همراهی همسرم هم تشکر کنم، کسی که خواننده جدی و منتقد منصفی برای من و قفسه بود و همیشه با ریزبینی‌هایش سعی کرد کمکم کند و گاهی هم در قفسه کتاب چیزهایی نوشت. 
حالا قفسه کتاب ما به صد رسیده و این تازه اول ماجراست و اگر زنده باشم با کتاب‌ها کار داریم و باز هم برایتان درباره آنها خواهیم نوشت. با نظرات‌تان به ما کمک کنید و دست‌مان را بگیرید.