رشد قارچگونه گالریها در تهران نه تنها كمكی به هنر تجسمی نبوده بلكه به شغلی كاذب بدل شده كه هیچ نظارت جدی بر عملكرد آنها وجود ندارد
اجاره دیوار ، روزی یك میلیون!
هیچ جا ننوشته و در هیچ آگهی نیامده كه این دیوارها برای مدت كوتاهی اجاره داده میشوند، برای مدت كوتاهی میشوند میزبان هنرجویان جوانی كه دلشان میخواهد تحت هر شرایطی و با هر سطح كیفیت كاری، توی رزومهشان بنویسند نمایشگاه انفرادی برگزار و در چندین و چند نمایشگاه گروهی شركت كرده اند. آنقدر كه گویی گالریهایی كه یكی پس از دیگری در گوشه و كنار تهران افتتاح میشوند، شدهاند سرابی برای آنها كه میخواهند ره صد ساله را یكشبه طی كنند.
آرزوهای دور و دراز كوتاه
برگزاری نمایشگاه روزگاری برای هر هنرمند جوان آرزویی بود بزرگ و دست نیافتنی. باید كار میكرد و سطح آثارش را به جایی میرساند كه رضایت و توجه گالریدار و برخی استادان مرتبط با فعالیت هنری اش را جلب كرده و برسد به مرحله برآورده شدن آرزویش، اما حالا فاصلهها خیلی كوتاه شده. هر هنرجو و حتی نیمههنرجویی میتواند نمایشگاه برگزار كند، آنقدر كه میشود گفت، این آرزو دیگر آرزو نیست، اما نتیجه و ثمری هم برای صاحب آثار ندارد.
اگر سراغ آمار برویم میگویند هر سال و با روندی تصاعدی تعداد گالریها افزوده و برگزاری نمایشگاههای هنری از سوی هنرمندان جوان افزایش مییابد، اما اگر بپرسیم چه تعداد از نمایشگاهها فروش نسبتا خوبی را پشت گذاشته یا جریان ساز بودهاند، احتمالا نه آماری موجود است و نه اگر موجود باشد میتواند اوضاع خوبی را برای آنچه گذشته ترسیم كند. ماجرا این بوده كه مدام تعدادی تابلو از یك هنرمند جوان روی دیوارها رفته و بعد هم با او به خانه اش بازگشته، انگار كه هیچ وقت روی دیوار گالری نرفتهاند و بهقول قدیمیها نه خانی آمده و نه خانی رفته... .
گالریداری از دیروز تا امروز
گالری با مفهوم حرفهای خود طبعا در گوشه و كنار همین تهران هست و مشغول كار است. استانداردهایی دارد، هر اثری را به نمایش نمیگذارد، برخی تخصصی فقط نقاشی و حجم و برخی دیگر نقاشیخط و یكی دو هنر دیگر را روی دیوارهای خود میپذیرند و اغلب هم از پس فروش بخشی از آثار برمی آیند. از هنرمند ورودی نگرفته و 30 تا 35درصد از مبلغ فروش را از هنرمند میگیرند.
در پایان هم لااقل چند اثر از هنرمند به دست مجموعهداران و افراد آشنا به هنر رسیده و بالاترین هدف دیده شدن آثار خلق شده را تا حدی به سرانجام رسانده است. هم گالری دار سود مالی خود را داشته و هم هنرمند علاوه بر فروش آثارش توانسته كارهایش را ارائه كند. این حكایت گالریداری است كه از گذشته باب بوده و حالا هم در گالریهای حرفهای روالی ثابت است.
گالریداری امروز اما شكل دیگری به خود گرفته است. در این شكل تازه میشود هر بنایی را در گوشه و كنار شهر به گالری تبدیل كرد، مجوزی گرفت و مشغول شد. اعداد و ارقامی كه از فروش آثار تجسمی به گوش برخی میرسد آنقدر جذاب است كه به طمع كسب درآمدهای بالا وارد این عرصه شوند، بیآنكه بدانند فروش اثر یك تخصص بوده و كار هر كسی نیست. همین افراد وقتی وارد كار میشوند، میبینند از فروشهای نجومی كه خوابش را میدیدهاند خبری نیست و حتی گاهی در سال نمیتوانند یك تابلو هم بفروشند. پس یا گالری را تعطیل كرده یا سراغ شیوههای كاری دیگری میروند.
آنها دیوارهایشان را اجاره میدهند و برایشان مهم نیست كارهایی كه به نمایش در میآید چه كیفیتی دارد. در كنار اجاره دیوارها كافه و آموزشگاه را به گالری اضافه میكنند و برگزاری کارگاه های ضعیف یا بیكیفیت را هم به محل درآمد خود اضافه میكنند. این دقیقا همان چیزی است كه در تهران امروز فراگیر شده و رشد قارچگونه گالریها را كه میتوانند امكان هنری خوبی باشند، به یك آسیب و امكان كاذب بدل كرده است.
طعمههای مقصر!
شاید فكر كنید استفاده از عبارت طعمههای مقصر درباره هنرجویان و هنرمندان جوان و كمتجربهای كه راهی این گالریها میشوند منصفانه نباشد، اما واقعیت این است كه این اتفاق در حال رخ دادن است. گالریهایی كه به این شیوه كاذب روی آوردهاند، محل تجمع افرادی میشوند كه وارد مسیر هنری شدهاند و خودشان متوجه نیستند درجه كارشان بالا نبوده و باید سطح خود را ارتقا دهند تا بتوانند یك نمایشگاه حرفهای برگزار كنند. خودشان در بازی كه گالری را به سرگردنه بدل میكند وارد نشوند و بخواهند در فضایی حرفهای كار كنند تا مورد سوءاستفاده قرار نگیرند.
این شرایط را در واقع همین هنرمندان جوان تثبیت كرده و به آن دامن زدهاند. ضمن آنكه نمیتوان از نقش منفعل دفتر تجسمی وزارت ارشاد هم چشم پوشی كرد. دفتری كه طی سالهای گذشته بیشتر به نظارت محتوایی آثار مشغول شده و بعد هنری آنها را تا حد زیادی نادیده گرفته است. در حالی كه باید شرایط را به سمتی ببرد كه گالری دارها صنفی منسجم داشته باشند و هركدام طبق تعرفههای حرفهای مشخص عمل كنند، نه اینكه از هنرمند ورودی گرفته و مانند مردم عادی بشوند تماشاگر آثار به نمایش درآمده!
برگزاری نمایشگاه روزگاری برای هر هنرمند جوان آرزویی بود بزرگ و دست نیافتنی. باید كار میكرد و سطح آثارش را به جایی میرساند كه رضایت و توجه گالریدار و برخی استادان مرتبط با فعالیت هنری اش را جلب كرده و برسد به مرحله برآورده شدن آرزویش، اما حالا فاصلهها خیلی كوتاه شده. هر هنرجو و حتی نیمههنرجویی میتواند نمایشگاه برگزار كند، آنقدر كه میشود گفت، این آرزو دیگر آرزو نیست، اما نتیجه و ثمری هم برای صاحب آثار ندارد.
اگر سراغ آمار برویم میگویند هر سال و با روندی تصاعدی تعداد گالریها افزوده و برگزاری نمایشگاههای هنری از سوی هنرمندان جوان افزایش مییابد، اما اگر بپرسیم چه تعداد از نمایشگاهها فروش نسبتا خوبی را پشت گذاشته یا جریان ساز بودهاند، احتمالا نه آماری موجود است و نه اگر موجود باشد میتواند اوضاع خوبی را برای آنچه گذشته ترسیم كند. ماجرا این بوده كه مدام تعدادی تابلو از یك هنرمند جوان روی دیوارها رفته و بعد هم با او به خانه اش بازگشته، انگار كه هیچ وقت روی دیوار گالری نرفتهاند و بهقول قدیمیها نه خانی آمده و نه خانی رفته... .
گالریداری از دیروز تا امروز
گالری با مفهوم حرفهای خود طبعا در گوشه و كنار همین تهران هست و مشغول كار است. استانداردهایی دارد، هر اثری را به نمایش نمیگذارد، برخی تخصصی فقط نقاشی و حجم و برخی دیگر نقاشیخط و یكی دو هنر دیگر را روی دیوارهای خود میپذیرند و اغلب هم از پس فروش بخشی از آثار برمی آیند. از هنرمند ورودی نگرفته و 30 تا 35درصد از مبلغ فروش را از هنرمند میگیرند.
در پایان هم لااقل چند اثر از هنرمند به دست مجموعهداران و افراد آشنا به هنر رسیده و بالاترین هدف دیده شدن آثار خلق شده را تا حدی به سرانجام رسانده است. هم گالری دار سود مالی خود را داشته و هم هنرمند علاوه بر فروش آثارش توانسته كارهایش را ارائه كند. این حكایت گالریداری است كه از گذشته باب بوده و حالا هم در گالریهای حرفهای روالی ثابت است.
گالریداری امروز اما شكل دیگری به خود گرفته است. در این شكل تازه میشود هر بنایی را در گوشه و كنار شهر به گالری تبدیل كرد، مجوزی گرفت و مشغول شد. اعداد و ارقامی كه از فروش آثار تجسمی به گوش برخی میرسد آنقدر جذاب است كه به طمع كسب درآمدهای بالا وارد این عرصه شوند، بیآنكه بدانند فروش اثر یك تخصص بوده و كار هر كسی نیست. همین افراد وقتی وارد كار میشوند، میبینند از فروشهای نجومی كه خوابش را میدیدهاند خبری نیست و حتی گاهی در سال نمیتوانند یك تابلو هم بفروشند. پس یا گالری را تعطیل كرده یا سراغ شیوههای كاری دیگری میروند.
آنها دیوارهایشان را اجاره میدهند و برایشان مهم نیست كارهایی كه به نمایش در میآید چه كیفیتی دارد. در كنار اجاره دیوارها كافه و آموزشگاه را به گالری اضافه میكنند و برگزاری کارگاه های ضعیف یا بیكیفیت را هم به محل درآمد خود اضافه میكنند. این دقیقا همان چیزی است كه در تهران امروز فراگیر شده و رشد قارچگونه گالریها را كه میتوانند امكان هنری خوبی باشند، به یك آسیب و امكان كاذب بدل كرده است.
طعمههای مقصر!
شاید فكر كنید استفاده از عبارت طعمههای مقصر درباره هنرجویان و هنرمندان جوان و كمتجربهای كه راهی این گالریها میشوند منصفانه نباشد، اما واقعیت این است كه این اتفاق در حال رخ دادن است. گالریهایی كه به این شیوه كاذب روی آوردهاند، محل تجمع افرادی میشوند كه وارد مسیر هنری شدهاند و خودشان متوجه نیستند درجه كارشان بالا نبوده و باید سطح خود را ارتقا دهند تا بتوانند یك نمایشگاه حرفهای برگزار كنند. خودشان در بازی كه گالری را به سرگردنه بدل میكند وارد نشوند و بخواهند در فضایی حرفهای كار كنند تا مورد سوءاستفاده قرار نگیرند.
این شرایط را در واقع همین هنرمندان جوان تثبیت كرده و به آن دامن زدهاند. ضمن آنكه نمیتوان از نقش منفعل دفتر تجسمی وزارت ارشاد هم چشم پوشی كرد. دفتری كه طی سالهای گذشته بیشتر به نظارت محتوایی آثار مشغول شده و بعد هنری آنها را تا حد زیادی نادیده گرفته است. در حالی كه باید شرایط را به سمتی ببرد كه گالری دارها صنفی منسجم داشته باشند و هركدام طبق تعرفههای حرفهای مشخص عمل كنند، نه اینكه از هنرمند ورودی گرفته و مانند مردم عادی بشوند تماشاگر آثار به نمایش درآمده!
تیتر خبرها
-
پرواز تاكسیها بر فراز شهرها
-
آسمان آبی لیگ
-
دام میلیاردی آدمربایان سریالــی
-
مظاهر ؛ دودمان ادبیات و هنر
-
با «گام تمامکننده» چقدرفاصله داریم؟
-
نمایش افزوده
-
اجاره دیوار ، روزی یك میلیون!
-
هر که بامش بیش، برقش بیشتر؟
-
برسد به دست آقای رئیس!
-
آسیبهای اجتماعی زیبنده نظام نیست
-
برگزیدگان سومین دوره جایزه مصطفی(ص) از ایران و ترکیه هستند
-
تسلیم واژهها در برابر ستارهها