ما این‌گونه ما شدیم

خاطره‌بازی مهر ماهی با یادگاری‌های مدارس دهه 60 و شاید اوایل 70 عکس‌هایی که ما را به دوران ماقبل فناوری دیجیتال می‌برد

ما این‌گونه ما شدیم

 مهر ماه هنوز تمام نشده. ماه غریبی است. ماه مدرسه و مشق و مدرسه. آدمیزاد هم موجود غریبی است، یک وقت‌هایی دلش برای یک چیزهایی تنگ می‌شود که نمی‌داند بخندد یا چانه‌اش بلرزد و اشکی شود. ایام مدرسه هم از آن دوره‌هاست، تا تویش هستی و داری آن برهه از زندگی‌ات را زیست می‌کنی، متنفر و بی‌حوصله‌ای و دلت می‌خواهد زود زود تمام شود. حسرت می‌خوری به حال بابا و مادرت که خوش به حالشان مدرسه نمی‌روند و همین که دانشگاهت تمام می‌شود، دلت برای یک ثانیه تجربه‌اش لک می‌زند. درست عین خدمت سربازی که لحظه لحظه‌اش جهنم است. آن لحظه‌های کشداری که تو بالای برجک داری پست می‌دهی و به ماشین‌های بیرون پادگان که نگاه می‌کنی با خودت می‌گویییعنی می‌شود این خدمت تمام شود و تو دوباره توی ماشین بنشینی و موزیک گوش کنی. امروز می‌خواهیم کنار هم نوستالژی ‌بازی کنیم
از روزهای مدرسه. از روزهایی که اگر الان می‌توانید این سطور را بخوانید مدیون همان روزهایید وگرنه شما را به خواندن روزنامه
چه کار. عصر جمعه چسبناکی است. نسیمی پاییزی می‌وزد و من دارم عین پسربچه‌های سرتق و شیطون مشق‌هایم را می‌نویسم.
حس غریبی است. بوی پاک کن پیچیده زیر مشامم و چانه‌ام وقت شرح عکس نوشتن برای بعضی عکس‌ها لرزید. یک چایی بریزید و باحوصله برویم
کمی ورق زدن کودکی مشترکمان. یاعلی.