سر نخ بافندگی

شاید باورتان نشود ولی آدمیزاد خیلی زود یاد گرفت همه چیز را به هم ببافد

سر نخ بافندگی

در میان ریسمان‌های ساده‌ای که بیشتر اوقات در دست مادران‌مان دیده‌ایم، لای نخ‌های ساده و رنگی که با سوزن به هم بافته می‌شوند، دنیای عجیب و پر رمز و رازی نهفته‌است. شاید شما که دارید این مطلب را مطالعه می‌کنید، همه فوت و فن مربوط به بافتن، دانه‌های زیر و رو یا پیچ و حلقه‌ها را خوب بدانید اما به جرأت می‌توان گفت که از رمز و راز پیچیده در این بافته‌ها خبر ندارید.

یک هنر مردانه چگونه یک هنر زنانه شد؟!
بافندگی یکی از قدیمی‌ترین صنایع دستی بشر به‌شمار می‌رود. جالب است بدانید که به خاطر این که بافته‌ها در گذر زمان به راحتی از بین می‌روند، تعیین قدمت این هنر برای باستان شناسان امری دشوار است اما تخمین زده می‌شود که حداقل این هنر و صعنت باید به 9000 هزار سال پیش برگردد. به عبارت دیگر هیچ‌کس نمی‌داند که قدمت حقیقی بافتنی چقدر است.
گفته می‌شود که در دوران باستان انسان‌های نخستین برای پوشاندن خود از شاخه درختان، برگ‌ها و علوفه استفاده می‌کردند، تا بالاخره به این نتیجه رسیدند که از این موارد می‌توان به‌عنوان مواد اولیه استفاده کنند و با درگیر کردن آنها با یکدیگر موفق به ساخت اولیه ساختمان اصلی منسوجات شدند. در واقع اولین شکل بافندگی در دوران باستان، به شکل ساخت سرپناه بوده، و با استفاده از شاخه درختان و برگ‌ها، و عجین کردن آنها با یکدیگر، به ساخت چادر و سپس به پوشاک رسیدند. حتی جالب است که بدانید این هنر در ابتدای تولد و توسعه‌اش، مختص مردان بوده‌است. و این مساله فقط مختص به دوران باستان نیست. بافندگی که امروزه یک هنر و صنعت زنانه است، در قدیم‌الایام کاملا یک حرفه مردانه بوده‌است. هنگامی که سال 1527 میلادی که اولین انجمن بافندگان تاسیس شد، بانوان حق ورود به آن را نداشتند.

ریشه بافتن در ایران
حال از این کلیات بگذریم، بد نیست کمی تاریخچه بافندگی در ایران را از گذشته تا به امروز را بررسی کنیم.
کاوش‌ها و پژوهش‌های دانشمندان و پژوهشگران در صد ساله اخیر نشان داده‌است که ایرانیان از پیشتازانی بوده‌اند که به کار بافندگی پارچه پرداخته‌اند، حتی گفته می‌شود که خاستگاه اصلی این هنر منطقه خاورمیانه بوده‌است و بعد از جنگ‌های صلیبی هنر بافندگی به غرب منتقل شد. حتی ساکنان ایران باستان در دوره دوم سنگ -یا به اصطلاح عصر حجر میانین- با فن پارچه‌بافی آشنا بوده‌اند. برای اثبات این واقعیت، می‌توان به سفال‌ها، نگین‌ها و مهره‌هایی که بیش از 8000 سال قبل از میلاد در ژرفای خاک‌های این مرز و بوم جا گرفته‌اند نگاهی انداخت که فرآیندی پیچیده‌تر از بافندگی دارد.
 کارلتون کن که برای اداره کل باستان‌شناسی کار می‌کرد، ضمن کاوش‌هایی در سال‌های ۱۳۲۸ تا ۱۳۲۹ (۱۹۴۹ تا ۱۹۵۰) در غاری موسوم به غار کمربند در نزدیکی دریای خزر، پارچه‌هایی به دست آورد که ثابت می‌کند اقوام ایرانی از همان آغاز غارنشینی، پشم گوسفند و بز را به‌صورت پارچه می‌بافتند. آزمایش‌هایی که با کربن ۱۴ روی پارچه‌ها انجام گرفت، نشان داد که قدمت‌شان به ۶۵۰۰ سال قبل از میلاد می‌رسد.
نقطه حائز اهمیت دیگر این که، در حفاری‌هایی که طی 30سال اخیر صورت گرفته‌است، لنگرها و دوک‌هایی به‌دست آمده که گواه وجود کارگاه‌های بافندگی در ایران کهن است. باستان‌شناسانی چون پروفسور گیرشمن و دکتر فیلیس اکرمن تأیید می‌کنند که عمر این دوک‌ها و لنگرها، با نخستین آثار سکونت انسان در فلات ایران مطابقت کامل دارد.
بی دلیل نیست که در دوره تمدن شوش (۴۵۰۰ سال قبل از میلاد) فن پارچه‌بافی با توجه به ظرافت پارچه، راه کمال را طی کرده‌است. تیغه مسینی که با سفال‌های عهد اول در شوش به‌دست آمده و اثر املاح مس روی پارچه‌ای که تیغه را در آن پیچیده بودند، گواه این مدعاست. هم‌اکنون قسمت‌هایی از این قطعه پارچه در موزه لوور موجود است.

منم کوروش، عاشق بافتنی!
 از نوشته‌های گزنفون چنین به نظر می‌رسد که در دوره مادها پارچه‌هایی زیباتر و بهتر از گذشته بافته می‌شده‌است. چنان‌که کوروش هخامنشی تحت‌تاثیر زیبایی و کمال لباس مادها قرار گرفت و نزدیکان خود را نیز برآن داشت تا مانند مادها لباس بپوشند. نساجی ایران در دوره هخامنشی به ویژه در زمینه بافت پارچه‌های پشمی، پشمی نرم و لطیف مشهور بود و شاهان این دوره به داشتن لباس‌های زیبا و فاخر در دنیا شهرت داشتند. یکی از دلایلی که برای نشان دادن پیشرفت صنعت پارچه بافی در زمان هخامنشیان ارائه می‌شود این است که اسکندر مقدونی با آن همه تعصب یونانی‌گری، برحسب نوشته‌های هرودوت و پلوتارک، از زمان ورود به ایران تا هنگام مرگش لباس‌های زربافت ایرانی بر تن می‌کرد. پلوتارک و دبودور همچنین نوشته‌اند که پارچه‌های زری که تار آن را از طلا و نقره می‌کشیدند و همچنین مخمل، پارچه‌های پشمی و پارچه‌های کتانی ایران در دوره هخامنشیان بی‌اندازه مطلوب و زبانزد عام و خاص بود.
پس از انقراض دولت هخامنشی، مدت ۵ قرن از نظر بسیاری از صنایع و هنرها از جمله صنعت بافندگی پیشرفت چشمگیری پدید نیامد، این توقف صنعتی و هنری مولود دو عامل است؛ یکی نفوذ تمدن و سلیقه یونانی‌ها در دوره سلوکی‌ها که موجب امحای فرهنگ و تمدن ایران و توقف هرگونه پیشرفتی در فنون و صنایع خاص ایرانی شد. دوم روحیه جنگجویی و جهانگیری پادشاهان اشکانی که هرچند افتخارات تاریخی بسیاری را سبب شد و در بعضی مواقع ناگزیر به جنگ بودند، با این همه پادشاهان این دوره را از پرداختن به این هنر، تشویق و تربیت صنعتگران و هنرمندان فارغ می‌کرد.
از زمان اشکانیان یافته‌های فراوانی در دست نیست. تنها اثری که از نساجی این دوره به‌دست آمده چند تکه پارچه ابریشمی است که به‌همراه قطعه پارچه‌های بافته شده در چین، ضمن کشفیات ناحیه لولان در منتهی‌الیه ایران خاوری امروز به دست آمده‌است.
به گفته اکثریت قریب به‌اتفاق پژوهشگران و مورخان، دوره ساسانی یکی از درخشان‌ترین و گویاترین دوره‌ها از نظر بافندگی بوده‌است. مسعودی در کتاب مروج‌الذهب می‌نویسد: «نیمی از شوکت و عظمت این دوره را باید در توسعه صنایع از جمله صنعت بافندگی جست‌وجو کرد.» بالاخره و خوشبختانه بافته‌های این دوره به‌ وفور در موزه‌ها و کلیساهای غربیان حفظ شده‌است.
دکتر محمد حسین ذکی در کتاب صنایع ایران بعد از اسلام درباره بافته‌های این دوره می‌گوید:« در این دوره، بافندگی ایران به اوج عظمت، ترقی و رونق خود رسید.»

سلجوقیان، نقاش بافتنی ایرانی
دوران سلجوقیان را باید دوران شکوفایی دوباره هنر ایران دانست. از آن دوره حدود ۵۰ تکه پارچه باقی مانده‌است که اوج هنر در آنها دیده می‌شود. در این دوره پیچیده‌ترین و ظریف‌ترین نقشه‌ها بافته می‌شد. در این دوره بافت شطرنجی یک‌درمیان و دولا معمول‌تر بود و پارچه‌های دورو و اطلسی در کمال مهارت رایج بود. پوپ در کتاب شاهکارهای هنر ایران به شناسایی نابسامانی‌ها و عقب‌ماندگی‌های سال‌های استیلای مغول بر ایران در زمینه نساجی می‌پردازد. او معتقد است: «استیلای مغول با آن که نخست در سفال‌سازی و فلزکاری تأثیر مهمی نداشت، طراحی پارچه را به‌کلی تغییر داد.»
نقش‌هایی که از پیش از اسلام رواج داشت به‌کلی متروک شد. ترکیب‌ها و تصاویر همه از رواج افتادند. رنگ روشن و حتی سفید که برای زمینه‌های طرح‌ها انتخاب می‌شد تا طرح و شکل را برجسته‌تر جلوه دهد دیگر به‌کار نرفت و به‌جای آن رنگ‌های تند و تیره برای زمینه معمول شد. حتی روش کار هم تغییر کرد. سبک پارچه‌ها کم‌وبیش یکنواخت بود و اصل و منشأ طرح‌های این دوره غالبا نامعلوم است. هجوم سبک چینی و مغولی که سرشار از خشونت بود در پارچه‌بافی مؤثر افتاد. در دوره تیموری پارچه‌بافان را از شهرهای مختلف جمع‌آوری، و به سمرقند اعزام کردند تا در آنجا مشغول کار گردند. بدیهی است آنچه در قالب دستور و سلیقه تیموریان به‌وجود آمد نمی‌توانست گامی به‌سوی پیشرفت باشد.
اما از این دوران باستان که بگذریم، به حقیقت باید گفت دوران صفویان، اوج شکوه و بلندی هنر و تمدن ایرانیان بوده‌است که پس از اسلام مانند آن دیده و شنیده نشده‌است. آنان دوباره نام ایران را در اندیشه‌ها زنده کردند. بر اثر حمایت بی‌دریغ شاهان صفوی از هنرمندان توفیق عظیمی در پارچه‌بافی به‌دست آمد. به‌راحتی می‌توان پذیرفت پارچه‌هایی که در این دوره خاصه در زمان شاه عباس کبیر بافته شده‌است در تمام تاریخ هنر نساجی جهان همتا ندارد.
پایان داستان نساجی در قدیم نیز همین جا است. بعد از سقوط صفویان توسط افغان‌ها نور هنر در ایران قدیم خاموش شد. حکومت‌های بعد از صفویه، چون زندیه و افشاریه و قاجار، نه تنها هیچ کاری نکردند، بلکه دردی بر درد بافندگان ایرانی بودند. دوره قاجار مصادف است با نهضت همه‌جانبه کارخانه‌های پارچه‌بافی اروپا، همچنین پارچه‌های روسی که افراد سودجو با رضایت شاهان وقت، بی‌رویه و ارزان وارد کشور می‌کردند و مانع برابری تولید کارگاه‌های دستی و سنتی با کارگاه‌های ماشینی می‌شد.
متاسفانه همیشه پایان‌ها، پایان‌های خوبی نیست. پایان داستان نساجی قدیم ایران نیز جزو همین قبیل است.