به تماشای حماسه لشکر41 غواص در سینمایش «410»دعوتید
«فاتح اروند» الگوی نسلنو
کوروش زارعی، نویسنده، بازیگر و کارگردان تئاتر، چهرهای شناختهشده میان اهالی و مخاطبان هنرهای نمایشی است. این هنرمند که علاوه بر حوزه اجرا، مسئولیتهای مدیریتی هم دارد و این روزها بهعنوان مدیر مرکز هنرهای نمایشی حوزه هنری و دبیر چهلویکمین جشنواره بینالمللی تئاتر فجر هم فعالیت میکند و روزهای شلوغی را میگذراند، مدتی است با کارگردانی سینمایش «410» پرکارتر هم شده؛ اثری که روایتی متفاوت از دفاعمقدس با محوریت سردار شهید حاجقاسم سلیمانی و فتح گردان غواصی لشکر ۴۱ ثارا... است که از ساعت 19 تا 21 در فضای باز برج میلاد اجرا میشود و مخاطبان میتوانند رایگان به تماشای این اثر نمایشی بنشینند.
کوروش زارعی کارگردان:
نوجوانان امروز باید شهید یزدانی را بشناسند
برای اثر نمایشی «410» از عنوان سینمایش استفاده شده که ترکیبی از سینما و نمایش است. چقدر از ظرفیتهای دو رسانه سینما و تئاتر در این کار استفاده شده و سهم هرکدام در این اثر چقدر است؟
تا حالا چند تجربه اینچنینی داشتم تا به ساختار خوبی در این ژانر و این شکل از اجرا دست پیدا کنم. به دلیل اینکه بتوانیم برای مخاطب، جذابیت ایجاد کنیم، سراغ این قالب و شیوه اجرا رفتهایم. البته صرف جذابیت مد نظر نیست، بلکه باید بتوانیم با روایتی جذاب، موضوع مطرح در درام را خوب به تماشاگر انتقال دهیم و کار را در ذهن او حک کنیم. شاید در تجربههای دیگر نمایشهای بزرگ میدانی، تا این میزان با درام و آثاری بازیگرمحور و دیالوگمحور سروکار نداشتیم. یکی از دلایل این تجربه، محدودیتهای صحنه تئاتر است و چون ما نمیتوانیم چیزهایی که عمیق و خارج از تصور تماشاگر باشد را روی صحنه نشان دهیم، اینجا از سینما، تصویر و جلوههای ویژه کمک میگیریم. از این ابزار استفاده میکنیم تا بتوانیم صحنههایی که در تئاتر قابلیت اجرا ندارند را به بهترین شکل تکمیل کنیم و آن صحنهها را به شکل کامل روی پرده سینما نشان دهیم. با این کار، سینما و تئاتر را با هم میآمیزیم. الحمدلله تا اینجا هر مخاطبی آمده و کار را دیده، توانسته با اثر ارتباط برقرار کند؛ بهطور مثال ما در برخی صحنههای سینمایش «رقص پرچم» تصاویری را در لوکیشن واقعی دکوپاژ، فیلمبرداری و مونتاژ میکنیم و ادامه آن صحنههای واقعی را روی صحنه نمایش و با همان بازیگران میبینیم یا بالعکس از ادامه برخی صحنههای نمایش را روی پرده سینما میبینیم. هرجا که امکان نمایش کامل آن لحظات با همه جزئیات روی صحنه میسر نیست، از سینما کمک میگیریم. یا مثلا در همین نمایش 410 صحنهای داریم که هلیکوپتری روی پرده سینما ظاهر میشود، روی زمین مینشیند و فرمانده عراقی از آن پایین میپرد. بخشهای اول را بهصورت سینمایی فیلمبرداری کردیم و لحظه ورود فرمانده را روی صحنه نمایش میبینیم. گاهی هم بازیگر را مقابل پرده کروماکی قرار دادیم و در میزانسنی که برایش چیدهایم، دیالوگ میگوید و بعد بهجای پرده کروماکی، تصاویری کار میکنیم و خروجی آن را روی پرده به تماشاگر نشان میدهیم. به خاطر همین تنیدگی و ترکیب سینما و تئاتر، از عنوان سینمایش برای این کارها استفاده میکنیم. یعنی با اثری روبهرو هستیم که هم سینماست و هم تئاتر. آنجایی که امکانات تئاتر، اجازه اجرای جزئیات بیشتر را نمیدهد، سینما به کمک کار میآید و ما آن حرف و محتوا را با بهرهگیری از همه امکانات موجود سینما و تئاتر، به مخاطب منتقل میکنیم.
سالهاست که شعار «تئاتر برای همه» مطرح است و حتی در برخی دورههای جشنواره تئاتر فجر هم روی آن تاکید شد اما در عمل چندان این اتفاق رخ نداد و وجه نخبگانی تئاتر کماکان ارجحیت دارد، ولی به نظر میرسد نمایشهای بزرگ میدانی از این دست که امکان تماشای رایگان برای مخاطبان زیادی را فراهم میکند، میتوان تا حدودی به تحقق آن شعار امیدوار باشیم. ضمن اینکه به نظر این شکل از نمایشها در فضای باز، صحنهای گسترده و مخاطبانی پرشمار، تا حدود زیادی یادآور اجراهای باستانی تئاتر در یونان و کشورهای صاحب تئاتر است.
دقیقا همینطور است. ما این شکل از تئاتر را برای همه اقشار جامعه تدارک میبینیم. اگر یک تئاتری و یک سینمایی مخاطب کار ما باشد، نکات فنی و تخصصی مورد نظر خودش را در اثر پیدا خواهد کرد. چون با کاری کاملا فنی و درام روبهرو میشود که قصه، دیالوگ، میزانسن، حرکت و جلوههای ویژه بصری دارد و آدمهای نمایش شخصیتپردازیشده هستند. هرکس که به تماشای این کار میآید، یک درام و نمایش در ابعاد بزرگ میبیند، با این تفاوت که سینما هم به جذابیتهای آن کمک میکند. چنین اثری هم برای قشر خاکستری است، هم برای قشر مذهبی است، هم برای قشر غیرمذهبی، هم دانشجو، هم استاد دانشگاه، هم تئاتری، هم سینمایی، هم مردم عادی، هم زن خانهدار و ... . درمجموع سعی کردیم طیف وسیعی از مخاطبان را در نظر بگیریم و هرکدام از آنها به تماشای این اثر بیایند، سهمی از اجرا را خواهند برد.
فکر میکنید چقدر سینمایش 410 توانسته ادای دینی به شهید قاسم سلیمانی و شهدای غواص لشکر 41 ثارا... باشد؟
اصلا این کار ادای دین من به حاجقاسم سلیمانی، لشکر 41 ثارا...، گردان 410 غواص لشکر 41 ثارا... و گردانهای خطشکن غواص در جنگ تحمیلی، شهید حسین یوسفالهی، شهید حسن یزدانی، شهید احمد امینی، شهید علی عابدینی، شهید حسین بادپا، شهید یونس زنگیآبادی و ... است. این شهدا کاراکترهای سینمایش ما هستند که روی صحنه به آنها جان دادیم و به نسل جوان میگوییم که چه عزیزانی با چه سن و سالی کارهای بزرگی برای ایران کردند. شهید حسن یزدانی که نقش او را در نمایش 410 پسرم امیرعلی زارعی بازی میکند، یک نوجوان 16ساله بود که برای شناسایی عملیات والفجر 8 مواضع دشمن، 60 بار شبانه طول اروند را طی کرد. در اتاق جنگ، فرماندهان به این نتیجه میرسند که عملیات والفجر 8 لو رفته، برای همین عملیات لغو میشود. به همین دلیل این نوجوان میآید حاجقاسم سلیمانی را توجیه میکند و ابعاد مختلفی که شناسایی کرده را به او میگوید. حاجقاسم این نکات را در اختیار نیروها قرار میدهد و عملیات را تشریح میکند که درنهایت با فتح و پیروزی انجام میشود. همین عملیاتی که لغو و منتفی شده بود، به فتح فاو منجر میشود. همه این اتفاقات را یک نوجوان 16ساله رقم میزند. نوجوانان 16ساله و نوجوانان دیگر امروز ایران باید چنین آثاری را ببینند و با شخصیتهای بزرگ همسنوسال خودشان
آشنا شوند.
ابوالفضل همراه از بازی در نقش سردار شهید حاجقاسم سلیمانی میگوید
حضور در یک اربعین دیگر
احتمالا خیلیها اولین بار ابوالفضل همراه را در فیلم «اخراجیها» به کارگردانی مسعود دهنمکی دیدند که بازی جدیاش در نقش عباس در تقابل با بامزگیهای بازیگرانی چون اکبر عبدی، امین حیایی و ارژنگ امیرفضلی قصه را پیش میبرد. همراه که رئیس فرهنگسرای نیاوران هم هست، در رشته نمایش از دانشکده هنرهای زیبای دانشگاه تهران فارغالتحصیل شده است. او که علاوه بر بازیگری دستی در کارگردانی هم دارد، این شبها در نقش سردار شهید حاجقاسم سلیمانی در نمایش بزرگ و میدانی 410 روی صحنه میرود.
بازی در نقش شهید سلیمانی چطور اتفاق افتاد؟
اولین نکته اینکه بازی در نقش شهید حاجقاسم سلیمانی برای من سعادت بود اما از دو منظر میتوان به این نقش و بازی نگاه کرد؛ یکی اینکه چه اتفاقی افتاد که این نقش برای من در نظر گرفته شد و دوم اینکه من چه حسی نسبت به این نقش دارم. حتما شنیدید که میگویند وقتی طرف میخواهد به زیارت برود، باید طلبیده شود. پیرو همین نگاه، بعضی از نقشها هست که از دایره انتخاب شما خارج است و گاهی ممکن است در طول عمر بازیگر، یک بار سعادت ایفای آن نقش و شخصیت قهرمان ملی و قهرمان دینی نصیب او شود. همانطور که برای استاد داریوش ارجمند هم یکبار اتفاق افتاد که نقش مالکاشتر را بازی کند. همان یک بار تا آخر عمر و حتی زندگی بعدی ایشان کفایت میکند. بازی در نقش حاجقاسم هم جزو همین افتخارات است. آنهایی که از نزدیک مرا میشناسند، میدانند که شهید سلیمانی الگو و قهرمان همیشگی من بود. تعلقات بسیار زیادی به فضای دفاعمقدس و جبهه و جنگ دارم و از خانوادهای بودم که دو شهید تقدیم انقلاب کردند. بهجز این علاقه زیادی به شهدا بهویژه شهدای بنام دارم و احترام زیادی برایشان قائل هستم. یکی از قهرمانان همیشگی زندگی من شخصیت حاجقاسم سلیمانی بود که چه در دوران جنگ و چه پس از جنگ مرد میدان بود و همیشه در میدانهای مجاهدت حضور داشت. همیشه یکی از آرزوهایم این بود که ایشان را از نزدیک زیارت کنم و همچنین روزی بتوانم در نقش ایشان روی پرده سینما یا صفحه تلویزیون یا صحنه تئاتر ظاهر شوم. سالهاست که به این امید همراه چند تن از دوستان در یادوارههای شهدا کارهای نمایشی اجرا میکنم تا این رزق و روزی نصیب من شود. تا اینکه درنهایت این قرعه به نام من افتاد و آقای کوروش زارعی این نقش را به من پیشنهاد دادند. زمانی که این نقش به من پیشنهاد شد، دو پیشنهاد جدی کاری در حوزه تلویزیون داشتم که یکی از آنها در تهران و دیگری در شهرستان بود. منتها اینقدر پیشنهاد بازی در نقش حاجقاسم برایم جذاب و دلنشین بود که آن دو پیشنهاد را رد کردم تا بتوانم در این نمایش نقشآفرینی کنم. آقای زارعی قبلا گزینههای دیگری برای این نقش داشتند اما درنهایت حس کردند باید یک بازیگر دیگری این نقش را بازی کند. روزی آقای انوش معظمی، یکی از دوستان قدیمی من که در این نمایش هم حضور دارند، به آقای زارعی میگوید که تهچهره ابوالفضل همراه شباهتهایی با چهره شهید سلیمانی دارد. ضمن اینکه خودش هم شیفته حاجقاسم است و بهعنوان یک بازیگر دفاعمقدسی هم در این سالها شناخته میشود. آقای زارعی هم همان لحظه با من تماس میگیرند و این پیشنهاد را مطرح میکنند. بدون اغراق میگویم که همان زمان برنامه سفر اربعین داشتم و با تعدادی از دوستان عازم بودم اما اینقدر این پیشنهاد برای من مقدس و جذاب بود که از دوستان عذرخواهی کردم و گفتم شما بروید و سلام مرا به اباعبدا... برسانید و بگویید من قرار است در یک اربعین دیگری حضور داشته باشم. برای همین هم به گروه ملحق شدم، کمااینکه من آخرین نفری بودم که به گروه بازیگران اضافه شدم و طی فرصت کمی که داشتیم با هدایت آقای زارعی و تلاش و همکاری دوستان برای این کار آماده شدم.
فکر میکنید نتیجه این نقشآفرینی چطور بود؟
وقتی این شبها روی صحنه میروم و در نقش این شهید بزرگوار ایفای نقش میکنم و عکسالعمل مخاطبان را میبینم، کمی دلم قرص میشود و حس میکنم تلاشی که کردیم تا حدی به نتیجه رسیده است. از همان اول هم با خود شهدا و خود حاجقاسم به عبارتی معامله کردم و گفتم این نقش، آبروی من نیست، آبروی شهداست، آبروی شماست، خودتان به من کمک کنید که بتوانم به بهترین شکل این نقش را بازی کنم. فکر میکنم با محبت هر شب مخاطبان، خروجی کار و نقش هم نتیجه مثبت بود. چون هرشب بعد از پایان اجرا میبینم افراد زیادی منتظر دیدن من هستند، البته در اصل منتظر من ابوالفضل همراه نیستند، منتظر آدمی هستند که در نقش قهرمانشان ایفای نقش کرده است. همین که تماشاگران مرا در این نقش پذیرفتند، برایم بسیار دلنشین است و حس خیلی خوبی برایم دارد.
آیا خانواده شهید سلیمانی نمایش را دیدند؟
خبر ندارم و بعید هم میدانم، چون اگر بود حتما به ما میگفتند. بااینکه امیدوارم حتما به دیدن کار بیایند، ولی با همه احترامی که برای خانواده ایشان قائلم اما همه مردم را جزو خانواده شهید سلیمانی میدانیم. چون همه این مخاطبان به عشق حاج قاسم و شهدای دیگر به دیدن کار ما آمدند و میآیند. شهید سلیمانی متعلق به یک خانواده و یک گروه نیست و به زعم من متعلق به تمام بشریت و انسانهای صالح و مومن است. مردم باوجود اینکه میدانند این یک نمایش است اما ارتباط خیلی عجیبی با کار میگیرند. هرقدر من بگویم، کم است و باید از نزدیک، واکنش مخاطبان را نسبت به کار و نقش حاج قاسم ببینید.
بازی در نقش شخصیتهایی که مابه ازای واقعی دارند، چالشها و دشواریهایی دارد، چه آن شخصیت گذشتههای دور که صدا و تصویری از آنها موجود نیست و چه شخصیتهای معاصر که مردم آنها را در ذهن دارند اما فکر کنم بازی در نقش این گروه دوم برای بازیگران چالش بیشتری داشته باشد و توقع مردم برای شباهت و رعایت جزئیات رفتاری و گفتاری بازیگر بالاست.
به نکته ظریفی اشاره کردید. تنها نقشی که شاید برای مردم خیلی ملموس باشد و کار را سختتر میکند، همین نقش شهید سلیمانی است. نقش یک قهرمان معاصر مردم که تا همین چند وقت پیش قابل رویت و لمس بود و مخاطبان صدا و تصویر او را میدیدند. همین مسأله کار را برای بازیگر فوقالعاده مشکل میکند. شاید یکی از دلایلی که تا حالا کسی جرات نکرد نقش شهید سلیمانی را بازی کند، همین است، چون نمیداند ممکن است بعد از ایفای این نقش چه اتفاقی برای او بیفتد. اساسا مردم نسبت به شخصیتهای اینچنینی که کاملا برایشان شناخته شده هستند و حرکات و رفتار و گفتارشان آشناست، حساسیت ویژهای دارند و همین چالشهای بازیگران این نقشها را بسیار بیشتر میکند اما خواسته من از خود شهید سلیمانی و دلبستگی من به شخصیت ایشان، باعث شد چالشهای ایفای چنین نقشی برای من رنگ ببازد. اینطور نبود که به محض پیشنهاد بازی در این نقش، تازه بروم و درباره شهید سلیمانی تحقیق کنم، چون به دلیل همان تعلق و دلبستگی، این شناخت از قبل وجود داشت و من سالهاست که با این شخصیت زندگی میکنم. از این منظر بازی در این نقش، کار سخت و پیچیدهای برایم نبود، چون سالهاست حرکات، نوع نگاه، ایستادن و راه رفتن ایشان را آنالیز کردم. بارها با دیدن تصویر و شنیدن صدای ایشان تحت تاثیر قرار گرفتم و زندگی کردم، همه اینها در ناخودآگاهم اثر کرد و باعث شد موقع پیشنهاد و بازی در این نقش به این موارد رجوع کنم و به شخصیت نزدیکتر شوم. امیدوارم این اتفاق آنطور که باید و شاید افتاده و مورد پذیرش شهدا و مخاطبان قرار گرفته باشد تا بتوانیم یاد شهدا و شهید سلیمانی را همیشه زنده نگه داریم.
روایت حسام خلیلنژاد، بازیگر سینمایش 410
ماهیها در خاک
حسام خلیلنژاد، یکی از نقشهای اصلی سینمایش 410 به کارگردانی کورش زارعی را بازی میکند. همکاری قبلی با این کارگردان در تئاتر و تجربیات دیگر نمایشی و تلویزیونی حسام خلیلنژاد بهویژه حضور موفق در مجموعه تلویزیونی «وضعیت زرد» باعث شده او با پشتوانه قابلاعتنایی یکی از نقشهای مهم این اثر بزرگ نمایشی و میدانی را بهعهده بگیرد و مخاطبان را با خود همراه کند. حسام خلیلنژاد در نمایش 410 نقش محمود را بازی میکند. او درباره اینکه آیا این شخصیت هم مثل نقش شهید سلیمانی و شهید حسن یزدانی، مابه ازای واقعی دارد یا نه، به جامجم گفت: شخصیتهایی مثل محمود و علیرضا و جلیل مابهازای واقعی ندارند اما به نوعی پیشبرندههای اصلی داستان هستند. کاراکترهایی مثل شهید احمد امینی، شهید علی عابدینی، حسین یوسف الهی و شهید حاج قاسم سلیمانی از جلمه شخصیتهای واقعی هستند که در این نمایش سراغ روایتی از آنها رفتهایم.این بازیگر درباره قصه و حال و هوای نمایش هم بیان کرد: داستان درباره عملیات کربلای 4 و والفجر 8 است و بحث شهدای غواص را مطرح میکند. تمرکز قصه روی لشکر 41 ثارا... از کرمان است اما ما شخصیتهایی از دیگر نقاط ایران را هم در داستان داریم، از جمله شخصیتی جنوبی که آقای مالک سراج، نقش آن را بازی میکنند. این گستردگی شخصیتی از این نظر بود که بگوییم همه ایران درگیر این موضوع و جانفشانی بودند. اما ماهیت و شیرازه اثر درباره شهدای غواص کرمان است. ضمن اینکه ما در گوشه و کنار اثر، حضور موثر شهید حاج قاسم سلیمانی را هم به عنوان فرمانده میبینیم. درادامه قصه هم شهادت تلخ و تکاندهنده شهدای عزیز غواص را با دستان بسته میبینیم و درنهایت هم پیکرشان بعد از سالها به میهن برمیگردد و از سوی مردم تشییع میشود.
خلیلنژاد درپاسخ به این پرسش که تولید و اجرای چنین آثاری، چقدر میتواند خلأها و کمبود روایت زندگی شهدا و قهرمانان ملی ایران را برطرف کند، توضیح داد: باوجود همه تلاشها در این زمینه، هنوز میتوان و باید کلی اثر نمایشی خوب درباره شهدا تولید کرد. اگر آثار کمی در این زمینه تولید شده یا اگر هم میشود آنطور که باید موفق نمیشود، به نبود متنهای خوب برمیگردد. البته میتوان این نقصان را به کل فضای نمایشی و سینما، تئاتر و تلویزیون تعمیم داد. وقتی متن خوب نداشته باشید، بهتر است اثری در این زمینه تولید نکنید. بهتر است اگر قرار به ادای دینی به شهدا و مقولهها و موضوعات اینچنینی است، با نمایشنامه یا فیلمنامه درست و دقیقی باشد. اگر غیر از این باشد، شما به عنوان کارگردان، آن شخصیت و موضوع را تخریب کردهاید. این مسأله واقعا شوخیبردار نیست و روایت زندگی و رزمندگی شهدای دفاعمقدس و شهدای مقاومت، باید با متنهایی شایسته و موثر صورت بگیرد. به دلیل نبود متنهای خوب است که تنها هرچند سال یکبار اثر دفاعمقدسی خوب تولید میشود. یعنی چند سال باید از ساخت فیلم «روز سوم» بگذرد تا اثری مثل «تنگه ابوقریب» ساخته شود. در تلویزیون هم بهترین سریال دفاع مقدسی که به یاد دارم «خاک سرخ» ساخته ابراهیم حاتمیکیاست که سالهاست از ساخت آن میگذرد. آن چیزی که میتواند یک گروه فیلمسازی یا نمایشی را کنار هم جمع کند و انگیزه خوبی برای همکاری آنها فراهم آورد و مهمتر امیدواریهایشان را برای خروجی خوب کار بالا ببرد، متن خوب است. چون الحمدا... ما مشکل بازیگری و کارگردانی و بخشهای فنی دیگر و جلوههای ویژه نداریم. معمولا در کارهای نمایشی بیشترین ضربه را از نبود متن خوب میخوریم. البته خوشبختانه در همین نمایش 410 آقای مرتضی شاهکرم، نویسنده کار از عزیزان خرمشهر است و خودش این اتفاق و فضای جنگ را لمس کرده است و برای همین با متنی خوب و تاثیرگذار مواجهایم. همین ویژگی متنی در نمایش «عند از مطالبه» هم که نوشته ایشان بود و من هم یکی از بازیگران کار بودم، وجود داشت. آنجا هم دستمایه دفاعمقدس داشت و قصه پیدا کردن پیکر یک شهید و سوءاستفاده آدمها برای رسیدن به ارث شهید را روایت میکرد. اگر نویسنده کاربلدی پیدا شود که متن خوب بنویسد، باقی داستان حلشدنی است. خلیلنژاد درباره مواجهه با تعداد بالای مخاطبان در هر شب اجرا هم گفت: یکی از ویژگیهای چنین کارهایی حضور بالای مخاطبان است. باوجود اتمسفر سنگین جامعه، تقریبا شبی سه تا چهارهزارنفر نمایش را میبینند. به قدری این حضور به ما بازیگران و عوامل کار انرژی مثبت میدهد که وصف شدنی نیست و ما شرمنده محبت مردم هستیم. با این تشویق و انگیزه، ما هم سعی میکنیم هرشب بهتر از شب قبل عمل کنیم و بهترین اجرایمان را داشته باشیم. واقعا افتخاری است که شما به عنوان بازیگر هرشب مقابل این همه جمعیت مشتاق اجرا کنید. این بازیگر کار با کورش زارعی را هم عالی توصیف کرد و افزود: خوشحالم که در خدمت ایشان هستم، آن هم با نمایشی درباره شهدا و با این موضوع ناب. من قبلا هم افتخار داشتم در نمایش «ماهی در خاک» به کارگردانی آقای زارعی که در کرمان اجرا شد، حضور داشته باشم. افتخار داشتم آنجا نقش شخصیت شهید احمد امینی را بازی کنم.
فاتح اروند
شهید حسن یزدانی سال1348 در شهر كرمان دیده به جهان گشود. در سال 1359 همراه خانواده خود به شهر قم هجرت كرد . بعد از پایان سال1360 به اتفاق خانواده به كرمان برگشت و برای تحصیل علوم دینی به حوزه علمیه كاشان رفت در تابستان سال همان سال به كرمان آمد وخواست به جبهه برود اما با مخالفت پدر روبه رو شد امابا اصرار زیاد رضایت آنهارا جلب كرد. او به خاطر درایت زیاد خود نظر فرماندهان را جلب كرد وبه واحد اطلاعات عملیات رفت وبه عنوان مسئول محور اطلاعات شناسایی شروع به كار كرد در واحد اطلاعات برادرانی چون حسین یوسف الهی، ابراهیم هندوزاده،مهرداد خواجویی ، كیانی و... آشنا شد. در عملیات والفجر 8 شایسته كی خود را نشان داد وحماسه 30بار عبور از اروند را با تمام مشكلاتی چون سرعت آب، سردی هوا در زمستان، جزرومد آب اروند، ومشكلات دیگر را به جان خرید. سردار شهید حاج قاسم سلیمانی، شهید یزدانی را فاتح اروند وعملیات والفجر 8 میدانست. یزدانی در بیست و چهارم بهمن ماه سال 64سنگر اطلاعات مورد حمله بمب شیمیایی دشمن قرار گرفت و به شدت شیمیای شد و بعد از 11 روز در بیمارستان امام رضا (ع)مشهد به فیض شهادت نائل شد.
علی رستگار - گروه فرهنگ و هنر
کوروش زارعی کارگردان:
نوجوانان امروز باید شهید یزدانی را بشناسند
برای اثر نمایشی «410» از عنوان سینمایش استفاده شده که ترکیبی از سینما و نمایش است. چقدر از ظرفیتهای دو رسانه سینما و تئاتر در این کار استفاده شده و سهم هرکدام در این اثر چقدر است؟
تا حالا چند تجربه اینچنینی داشتم تا به ساختار خوبی در این ژانر و این شکل از اجرا دست پیدا کنم. به دلیل اینکه بتوانیم برای مخاطب، جذابیت ایجاد کنیم، سراغ این قالب و شیوه اجرا رفتهایم. البته صرف جذابیت مد نظر نیست، بلکه باید بتوانیم با روایتی جذاب، موضوع مطرح در درام را خوب به تماشاگر انتقال دهیم و کار را در ذهن او حک کنیم. شاید در تجربههای دیگر نمایشهای بزرگ میدانی، تا این میزان با درام و آثاری بازیگرمحور و دیالوگمحور سروکار نداشتیم. یکی از دلایل این تجربه، محدودیتهای صحنه تئاتر است و چون ما نمیتوانیم چیزهایی که عمیق و خارج از تصور تماشاگر باشد را روی صحنه نشان دهیم، اینجا از سینما، تصویر و جلوههای ویژه کمک میگیریم. از این ابزار استفاده میکنیم تا بتوانیم صحنههایی که در تئاتر قابلیت اجرا ندارند را به بهترین شکل تکمیل کنیم و آن صحنهها را به شکل کامل روی پرده سینما نشان دهیم. با این کار، سینما و تئاتر را با هم میآمیزیم. الحمدلله تا اینجا هر مخاطبی آمده و کار را دیده، توانسته با اثر ارتباط برقرار کند؛ بهطور مثال ما در برخی صحنههای سینمایش «رقص پرچم» تصاویری را در لوکیشن واقعی دکوپاژ، فیلمبرداری و مونتاژ میکنیم و ادامه آن صحنههای واقعی را روی صحنه نمایش و با همان بازیگران میبینیم یا بالعکس از ادامه برخی صحنههای نمایش را روی پرده سینما میبینیم. هرجا که امکان نمایش کامل آن لحظات با همه جزئیات روی صحنه میسر نیست، از سینما کمک میگیریم. یا مثلا در همین نمایش 410 صحنهای داریم که هلیکوپتری روی پرده سینما ظاهر میشود، روی زمین مینشیند و فرمانده عراقی از آن پایین میپرد. بخشهای اول را بهصورت سینمایی فیلمبرداری کردیم و لحظه ورود فرمانده را روی صحنه نمایش میبینیم. گاهی هم بازیگر را مقابل پرده کروماکی قرار دادیم و در میزانسنی که برایش چیدهایم، دیالوگ میگوید و بعد بهجای پرده کروماکی، تصاویری کار میکنیم و خروجی آن را روی پرده به تماشاگر نشان میدهیم. به خاطر همین تنیدگی و ترکیب سینما و تئاتر، از عنوان سینمایش برای این کارها استفاده میکنیم. یعنی با اثری روبهرو هستیم که هم سینماست و هم تئاتر. آنجایی که امکانات تئاتر، اجازه اجرای جزئیات بیشتر را نمیدهد، سینما به کمک کار میآید و ما آن حرف و محتوا را با بهرهگیری از همه امکانات موجود سینما و تئاتر، به مخاطب منتقل میکنیم.
سالهاست که شعار «تئاتر برای همه» مطرح است و حتی در برخی دورههای جشنواره تئاتر فجر هم روی آن تاکید شد اما در عمل چندان این اتفاق رخ نداد و وجه نخبگانی تئاتر کماکان ارجحیت دارد، ولی به نظر میرسد نمایشهای بزرگ میدانی از این دست که امکان تماشای رایگان برای مخاطبان زیادی را فراهم میکند، میتوان تا حدودی به تحقق آن شعار امیدوار باشیم. ضمن اینکه به نظر این شکل از نمایشها در فضای باز، صحنهای گسترده و مخاطبانی پرشمار، تا حدود زیادی یادآور اجراهای باستانی تئاتر در یونان و کشورهای صاحب تئاتر است.
دقیقا همینطور است. ما این شکل از تئاتر را برای همه اقشار جامعه تدارک میبینیم. اگر یک تئاتری و یک سینمایی مخاطب کار ما باشد، نکات فنی و تخصصی مورد نظر خودش را در اثر پیدا خواهد کرد. چون با کاری کاملا فنی و درام روبهرو میشود که قصه، دیالوگ، میزانسن، حرکت و جلوههای ویژه بصری دارد و آدمهای نمایش شخصیتپردازیشده هستند. هرکس که به تماشای این کار میآید، یک درام و نمایش در ابعاد بزرگ میبیند، با این تفاوت که سینما هم به جذابیتهای آن کمک میکند. چنین اثری هم برای قشر خاکستری است، هم برای قشر مذهبی است، هم برای قشر غیرمذهبی، هم دانشجو، هم استاد دانشگاه، هم تئاتری، هم سینمایی، هم مردم عادی، هم زن خانهدار و ... . درمجموع سعی کردیم طیف وسیعی از مخاطبان را در نظر بگیریم و هرکدام از آنها به تماشای این اثر بیایند، سهمی از اجرا را خواهند برد.
فکر میکنید چقدر سینمایش 410 توانسته ادای دینی به شهید قاسم سلیمانی و شهدای غواص لشکر 41 ثارا... باشد؟
اصلا این کار ادای دین من به حاجقاسم سلیمانی، لشکر 41 ثارا...، گردان 410 غواص لشکر 41 ثارا... و گردانهای خطشکن غواص در جنگ تحمیلی، شهید حسین یوسفالهی، شهید حسن یزدانی، شهید احمد امینی، شهید علی عابدینی، شهید حسین بادپا، شهید یونس زنگیآبادی و ... است. این شهدا کاراکترهای سینمایش ما هستند که روی صحنه به آنها جان دادیم و به نسل جوان میگوییم که چه عزیزانی با چه سن و سالی کارهای بزرگی برای ایران کردند. شهید حسن یزدانی که نقش او را در نمایش 410 پسرم امیرعلی زارعی بازی میکند، یک نوجوان 16ساله بود که برای شناسایی عملیات والفجر 8 مواضع دشمن، 60 بار شبانه طول اروند را طی کرد. در اتاق جنگ، فرماندهان به این نتیجه میرسند که عملیات والفجر 8 لو رفته، برای همین عملیات لغو میشود. به همین دلیل این نوجوان میآید حاجقاسم سلیمانی را توجیه میکند و ابعاد مختلفی که شناسایی کرده را به او میگوید. حاجقاسم این نکات را در اختیار نیروها قرار میدهد و عملیات را تشریح میکند که درنهایت با فتح و پیروزی انجام میشود. همین عملیاتی که لغو و منتفی شده بود، به فتح فاو منجر میشود. همه این اتفاقات را یک نوجوان 16ساله رقم میزند. نوجوانان 16ساله و نوجوانان دیگر امروز ایران باید چنین آثاری را ببینند و با شخصیتهای بزرگ همسنوسال خودشان
آشنا شوند.
ابوالفضل همراه از بازی در نقش سردار شهید حاجقاسم سلیمانی میگوید
حضور در یک اربعین دیگر
احتمالا خیلیها اولین بار ابوالفضل همراه را در فیلم «اخراجیها» به کارگردانی مسعود دهنمکی دیدند که بازی جدیاش در نقش عباس در تقابل با بامزگیهای بازیگرانی چون اکبر عبدی، امین حیایی و ارژنگ امیرفضلی قصه را پیش میبرد. همراه که رئیس فرهنگسرای نیاوران هم هست، در رشته نمایش از دانشکده هنرهای زیبای دانشگاه تهران فارغالتحصیل شده است. او که علاوه بر بازیگری دستی در کارگردانی هم دارد، این شبها در نقش سردار شهید حاجقاسم سلیمانی در نمایش بزرگ و میدانی 410 روی صحنه میرود.
بازی در نقش شهید سلیمانی چطور اتفاق افتاد؟
اولین نکته اینکه بازی در نقش شهید حاجقاسم سلیمانی برای من سعادت بود اما از دو منظر میتوان به این نقش و بازی نگاه کرد؛ یکی اینکه چه اتفاقی افتاد که این نقش برای من در نظر گرفته شد و دوم اینکه من چه حسی نسبت به این نقش دارم. حتما شنیدید که میگویند وقتی طرف میخواهد به زیارت برود، باید طلبیده شود. پیرو همین نگاه، بعضی از نقشها هست که از دایره انتخاب شما خارج است و گاهی ممکن است در طول عمر بازیگر، یک بار سعادت ایفای آن نقش و شخصیت قهرمان ملی و قهرمان دینی نصیب او شود. همانطور که برای استاد داریوش ارجمند هم یکبار اتفاق افتاد که نقش مالکاشتر را بازی کند. همان یک بار تا آخر عمر و حتی زندگی بعدی ایشان کفایت میکند. بازی در نقش حاجقاسم هم جزو همین افتخارات است. آنهایی که از نزدیک مرا میشناسند، میدانند که شهید سلیمانی الگو و قهرمان همیشگی من بود. تعلقات بسیار زیادی به فضای دفاعمقدس و جبهه و جنگ دارم و از خانوادهای بودم که دو شهید تقدیم انقلاب کردند. بهجز این علاقه زیادی به شهدا بهویژه شهدای بنام دارم و احترام زیادی برایشان قائل هستم. یکی از قهرمانان همیشگی زندگی من شخصیت حاجقاسم سلیمانی بود که چه در دوران جنگ و چه پس از جنگ مرد میدان بود و همیشه در میدانهای مجاهدت حضور داشت. همیشه یکی از آرزوهایم این بود که ایشان را از نزدیک زیارت کنم و همچنین روزی بتوانم در نقش ایشان روی پرده سینما یا صفحه تلویزیون یا صحنه تئاتر ظاهر شوم. سالهاست که به این امید همراه چند تن از دوستان در یادوارههای شهدا کارهای نمایشی اجرا میکنم تا این رزق و روزی نصیب من شود. تا اینکه درنهایت این قرعه به نام من افتاد و آقای کوروش زارعی این نقش را به من پیشنهاد دادند. زمانی که این نقش به من پیشنهاد شد، دو پیشنهاد جدی کاری در حوزه تلویزیون داشتم که یکی از آنها در تهران و دیگری در شهرستان بود. منتها اینقدر پیشنهاد بازی در نقش حاجقاسم برایم جذاب و دلنشین بود که آن دو پیشنهاد را رد کردم تا بتوانم در این نمایش نقشآفرینی کنم. آقای زارعی قبلا گزینههای دیگری برای این نقش داشتند اما درنهایت حس کردند باید یک بازیگر دیگری این نقش را بازی کند. روزی آقای انوش معظمی، یکی از دوستان قدیمی من که در این نمایش هم حضور دارند، به آقای زارعی میگوید که تهچهره ابوالفضل همراه شباهتهایی با چهره شهید سلیمانی دارد. ضمن اینکه خودش هم شیفته حاجقاسم است و بهعنوان یک بازیگر دفاعمقدسی هم در این سالها شناخته میشود. آقای زارعی هم همان لحظه با من تماس میگیرند و این پیشنهاد را مطرح میکنند. بدون اغراق میگویم که همان زمان برنامه سفر اربعین داشتم و با تعدادی از دوستان عازم بودم اما اینقدر این پیشنهاد برای من مقدس و جذاب بود که از دوستان عذرخواهی کردم و گفتم شما بروید و سلام مرا به اباعبدا... برسانید و بگویید من قرار است در یک اربعین دیگری حضور داشته باشم. برای همین هم به گروه ملحق شدم، کمااینکه من آخرین نفری بودم که به گروه بازیگران اضافه شدم و طی فرصت کمی که داشتیم با هدایت آقای زارعی و تلاش و همکاری دوستان برای این کار آماده شدم.
فکر میکنید نتیجه این نقشآفرینی چطور بود؟
وقتی این شبها روی صحنه میروم و در نقش این شهید بزرگوار ایفای نقش میکنم و عکسالعمل مخاطبان را میبینم، کمی دلم قرص میشود و حس میکنم تلاشی که کردیم تا حدی به نتیجه رسیده است. از همان اول هم با خود شهدا و خود حاجقاسم به عبارتی معامله کردم و گفتم این نقش، آبروی من نیست، آبروی شهداست، آبروی شماست، خودتان به من کمک کنید که بتوانم به بهترین شکل این نقش را بازی کنم. فکر میکنم با محبت هر شب مخاطبان، خروجی کار و نقش هم نتیجه مثبت بود. چون هرشب بعد از پایان اجرا میبینم افراد زیادی منتظر دیدن من هستند، البته در اصل منتظر من ابوالفضل همراه نیستند، منتظر آدمی هستند که در نقش قهرمانشان ایفای نقش کرده است. همین که تماشاگران مرا در این نقش پذیرفتند، برایم بسیار دلنشین است و حس خیلی خوبی برایم دارد.
آیا خانواده شهید سلیمانی نمایش را دیدند؟
خبر ندارم و بعید هم میدانم، چون اگر بود حتما به ما میگفتند. بااینکه امیدوارم حتما به دیدن کار بیایند، ولی با همه احترامی که برای خانواده ایشان قائلم اما همه مردم را جزو خانواده شهید سلیمانی میدانیم. چون همه این مخاطبان به عشق حاج قاسم و شهدای دیگر به دیدن کار ما آمدند و میآیند. شهید سلیمانی متعلق به یک خانواده و یک گروه نیست و به زعم من متعلق به تمام بشریت و انسانهای صالح و مومن است. مردم باوجود اینکه میدانند این یک نمایش است اما ارتباط خیلی عجیبی با کار میگیرند. هرقدر من بگویم، کم است و باید از نزدیک، واکنش مخاطبان را نسبت به کار و نقش حاج قاسم ببینید.
بازی در نقش شخصیتهایی که مابه ازای واقعی دارند، چالشها و دشواریهایی دارد، چه آن شخصیت گذشتههای دور که صدا و تصویری از آنها موجود نیست و چه شخصیتهای معاصر که مردم آنها را در ذهن دارند اما فکر کنم بازی در نقش این گروه دوم برای بازیگران چالش بیشتری داشته باشد و توقع مردم برای شباهت و رعایت جزئیات رفتاری و گفتاری بازیگر بالاست.
به نکته ظریفی اشاره کردید. تنها نقشی که شاید برای مردم خیلی ملموس باشد و کار را سختتر میکند، همین نقش شهید سلیمانی است. نقش یک قهرمان معاصر مردم که تا همین چند وقت پیش قابل رویت و لمس بود و مخاطبان صدا و تصویر او را میدیدند. همین مسأله کار را برای بازیگر فوقالعاده مشکل میکند. شاید یکی از دلایلی که تا حالا کسی جرات نکرد نقش شهید سلیمانی را بازی کند، همین است، چون نمیداند ممکن است بعد از ایفای این نقش چه اتفاقی برای او بیفتد. اساسا مردم نسبت به شخصیتهای اینچنینی که کاملا برایشان شناخته شده هستند و حرکات و رفتار و گفتارشان آشناست، حساسیت ویژهای دارند و همین چالشهای بازیگران این نقشها را بسیار بیشتر میکند اما خواسته من از خود شهید سلیمانی و دلبستگی من به شخصیت ایشان، باعث شد چالشهای ایفای چنین نقشی برای من رنگ ببازد. اینطور نبود که به محض پیشنهاد بازی در این نقش، تازه بروم و درباره شهید سلیمانی تحقیق کنم، چون به دلیل همان تعلق و دلبستگی، این شناخت از قبل وجود داشت و من سالهاست که با این شخصیت زندگی میکنم. از این منظر بازی در این نقش، کار سخت و پیچیدهای برایم نبود، چون سالهاست حرکات، نوع نگاه، ایستادن و راه رفتن ایشان را آنالیز کردم. بارها با دیدن تصویر و شنیدن صدای ایشان تحت تاثیر قرار گرفتم و زندگی کردم، همه اینها در ناخودآگاهم اثر کرد و باعث شد موقع پیشنهاد و بازی در این نقش به این موارد رجوع کنم و به شخصیت نزدیکتر شوم. امیدوارم این اتفاق آنطور که باید و شاید افتاده و مورد پذیرش شهدا و مخاطبان قرار گرفته باشد تا بتوانیم یاد شهدا و شهید سلیمانی را همیشه زنده نگه داریم.
روایت حسام خلیلنژاد، بازیگر سینمایش 410
ماهیها در خاک
حسام خلیلنژاد، یکی از نقشهای اصلی سینمایش 410 به کارگردانی کورش زارعی را بازی میکند. همکاری قبلی با این کارگردان در تئاتر و تجربیات دیگر نمایشی و تلویزیونی حسام خلیلنژاد بهویژه حضور موفق در مجموعه تلویزیونی «وضعیت زرد» باعث شده او با پشتوانه قابلاعتنایی یکی از نقشهای مهم این اثر بزرگ نمایشی و میدانی را بهعهده بگیرد و مخاطبان را با خود همراه کند. حسام خلیلنژاد در نمایش 410 نقش محمود را بازی میکند. او درباره اینکه آیا این شخصیت هم مثل نقش شهید سلیمانی و شهید حسن یزدانی، مابه ازای واقعی دارد یا نه، به جامجم گفت: شخصیتهایی مثل محمود و علیرضا و جلیل مابهازای واقعی ندارند اما به نوعی پیشبرندههای اصلی داستان هستند. کاراکترهایی مثل شهید احمد امینی، شهید علی عابدینی، حسین یوسف الهی و شهید حاج قاسم سلیمانی از جلمه شخصیتهای واقعی هستند که در این نمایش سراغ روایتی از آنها رفتهایم.این بازیگر درباره قصه و حال و هوای نمایش هم بیان کرد: داستان درباره عملیات کربلای 4 و والفجر 8 است و بحث شهدای غواص را مطرح میکند. تمرکز قصه روی لشکر 41 ثارا... از کرمان است اما ما شخصیتهایی از دیگر نقاط ایران را هم در داستان داریم، از جمله شخصیتی جنوبی که آقای مالک سراج، نقش آن را بازی میکنند. این گستردگی شخصیتی از این نظر بود که بگوییم همه ایران درگیر این موضوع و جانفشانی بودند. اما ماهیت و شیرازه اثر درباره شهدای غواص کرمان است. ضمن اینکه ما در گوشه و کنار اثر، حضور موثر شهید حاج قاسم سلیمانی را هم به عنوان فرمانده میبینیم. درادامه قصه هم شهادت تلخ و تکاندهنده شهدای عزیز غواص را با دستان بسته میبینیم و درنهایت هم پیکرشان بعد از سالها به میهن برمیگردد و از سوی مردم تشییع میشود.
خلیلنژاد درپاسخ به این پرسش که تولید و اجرای چنین آثاری، چقدر میتواند خلأها و کمبود روایت زندگی شهدا و قهرمانان ملی ایران را برطرف کند، توضیح داد: باوجود همه تلاشها در این زمینه، هنوز میتوان و باید کلی اثر نمایشی خوب درباره شهدا تولید کرد. اگر آثار کمی در این زمینه تولید شده یا اگر هم میشود آنطور که باید موفق نمیشود، به نبود متنهای خوب برمیگردد. البته میتوان این نقصان را به کل فضای نمایشی و سینما، تئاتر و تلویزیون تعمیم داد. وقتی متن خوب نداشته باشید، بهتر است اثری در این زمینه تولید نکنید. بهتر است اگر قرار به ادای دینی به شهدا و مقولهها و موضوعات اینچنینی است، با نمایشنامه یا فیلمنامه درست و دقیقی باشد. اگر غیر از این باشد، شما به عنوان کارگردان، آن شخصیت و موضوع را تخریب کردهاید. این مسأله واقعا شوخیبردار نیست و روایت زندگی و رزمندگی شهدای دفاعمقدس و شهدای مقاومت، باید با متنهایی شایسته و موثر صورت بگیرد. به دلیل نبود متنهای خوب است که تنها هرچند سال یکبار اثر دفاعمقدسی خوب تولید میشود. یعنی چند سال باید از ساخت فیلم «روز سوم» بگذرد تا اثری مثل «تنگه ابوقریب» ساخته شود. در تلویزیون هم بهترین سریال دفاع مقدسی که به یاد دارم «خاک سرخ» ساخته ابراهیم حاتمیکیاست که سالهاست از ساخت آن میگذرد. آن چیزی که میتواند یک گروه فیلمسازی یا نمایشی را کنار هم جمع کند و انگیزه خوبی برای همکاری آنها فراهم آورد و مهمتر امیدواریهایشان را برای خروجی خوب کار بالا ببرد، متن خوب است. چون الحمدا... ما مشکل بازیگری و کارگردانی و بخشهای فنی دیگر و جلوههای ویژه نداریم. معمولا در کارهای نمایشی بیشترین ضربه را از نبود متن خوب میخوریم. البته خوشبختانه در همین نمایش 410 آقای مرتضی شاهکرم، نویسنده کار از عزیزان خرمشهر است و خودش این اتفاق و فضای جنگ را لمس کرده است و برای همین با متنی خوب و تاثیرگذار مواجهایم. همین ویژگی متنی در نمایش «عند از مطالبه» هم که نوشته ایشان بود و من هم یکی از بازیگران کار بودم، وجود داشت. آنجا هم دستمایه دفاعمقدس داشت و قصه پیدا کردن پیکر یک شهید و سوءاستفاده آدمها برای رسیدن به ارث شهید را روایت میکرد. اگر نویسنده کاربلدی پیدا شود که متن خوب بنویسد، باقی داستان حلشدنی است. خلیلنژاد درباره مواجهه با تعداد بالای مخاطبان در هر شب اجرا هم گفت: یکی از ویژگیهای چنین کارهایی حضور بالای مخاطبان است. باوجود اتمسفر سنگین جامعه، تقریبا شبی سه تا چهارهزارنفر نمایش را میبینند. به قدری این حضور به ما بازیگران و عوامل کار انرژی مثبت میدهد که وصف شدنی نیست و ما شرمنده محبت مردم هستیم. با این تشویق و انگیزه، ما هم سعی میکنیم هرشب بهتر از شب قبل عمل کنیم و بهترین اجرایمان را داشته باشیم. واقعا افتخاری است که شما به عنوان بازیگر هرشب مقابل این همه جمعیت مشتاق اجرا کنید. این بازیگر کار با کورش زارعی را هم عالی توصیف کرد و افزود: خوشحالم که در خدمت ایشان هستم، آن هم با نمایشی درباره شهدا و با این موضوع ناب. من قبلا هم افتخار داشتم در نمایش «ماهی در خاک» به کارگردانی آقای زارعی که در کرمان اجرا شد، حضور داشته باشم. افتخار داشتم آنجا نقش شخصیت شهید احمد امینی را بازی کنم.
فاتح اروند
شهید حسن یزدانی سال1348 در شهر كرمان دیده به جهان گشود. در سال 1359 همراه خانواده خود به شهر قم هجرت كرد . بعد از پایان سال1360 به اتفاق خانواده به كرمان برگشت و برای تحصیل علوم دینی به حوزه علمیه كاشان رفت در تابستان سال همان سال به كرمان آمد وخواست به جبهه برود اما با مخالفت پدر روبه رو شد امابا اصرار زیاد رضایت آنهارا جلب كرد. او به خاطر درایت زیاد خود نظر فرماندهان را جلب كرد وبه واحد اطلاعات عملیات رفت وبه عنوان مسئول محور اطلاعات شناسایی شروع به كار كرد در واحد اطلاعات برادرانی چون حسین یوسف الهی، ابراهیم هندوزاده،مهرداد خواجویی ، كیانی و... آشنا شد. در عملیات والفجر 8 شایسته كی خود را نشان داد وحماسه 30بار عبور از اروند را با تمام مشكلاتی چون سرعت آب، سردی هوا در زمستان، جزرومد آب اروند، ومشكلات دیگر را به جان خرید. سردار شهید حاج قاسم سلیمانی، شهید یزدانی را فاتح اروند وعملیات والفجر 8 میدانست. یزدانی در بیست و چهارم بهمن ماه سال 64سنگر اطلاعات مورد حمله بمب شیمیایی دشمن قرار گرفت و به شدت شیمیای شد و بعد از 11 روز در بیمارستان امام رضا (ع)مشهد به فیض شهادت نائل شد.
علی رستگار - گروه فرهنگ و هنر