هنر توازن میان مادری‌ و نقش‌های اجتماعی

هنر توازن میان مادری‌ و نقش‌های اجتماعی

کافی است نگاهی کوتاه و گذرا به دور و اطراف‌مان بیندازیم. چند مادر شاغل می‌بینیم؟ مادری که به درجات بالای علمی رسیده و سلایق  و علایقش را دنبال کرده است؟ حتی اگر تعدادشان به اندازه انگشتان یک دست هم باشد. دلیلی کافی برای این است که باور کنیم شدنی اما طبیعتا کمی سخت است؛ این‌که هم مادر باشی و هم از زندگی دلخواهی که همیشه در ذهنت متصور بوده‌ای، دور نشوی، سخت اما ممکن است. این تجربه قریب به اتفاق مادرانی است که لذت شیرین مادری کردن را چشیده‌اند و به موازات آن، از لذت‌های زندگی دو نفره با همسرشان و رسیدن به اهداف اجتماعی‌شان هم غافل نشده‌اند.

فکر می‌کنیم که کم و کسری‌های مالی را رفع کنیم. مهدهای‌کودک‌ را افزایش بدهیم، مرخصی‌های زایمان را بالا ببریم و... . اما گاهی تنها دغدغه یک مادر بر سر دو راهی بچه داشتن یا نداشتن، تصور از متوقف شدن همه خوشی‌ها، لذت‌ها، اهداف و راحتی‌هایی است که تا به امروز داشته و بعد از بچه‌دار شدن نخواهد داشت. موضوعی که مهری موسوی، روان‌شناس و مشاور خانواده هم آن را تایید می‌کند و معتقد است که کمتر پیش آمده تا کسی قدمی در این راه بردارد و همتی برای رفع این معضل داشته باشد: «در واقع ما مدام از بی‌رغبتی و کم‌تمایلی خانواده‌ها و زوجین برای بچه‌دار شدن می‌گوییم؛ راهکارهای اداری، قانونی، جسمی و روحی می‌دهیم اما کمتر به این فکر می‌کنیم که ممکن است مادرهای جوان، فارغ از همه حمایت‌ها، کودکش را مانعی برای رسیدن به موفقیت‌ها و فعالیت‌های اجتماعی که تا به امروز داشته است ببیند.» موسوی اما ریشه این طرز تفکر را در سبک زندگی پدر و مادرها و پدربزرگ و مادربزرگ‌های‌مان می‌داند. واقعیت این است که جوان‌ها آن‌چیزی را باور می‌کنند که می‌بینند. آنها دیده‌اند که نسل والدین و پدربزرگ و مادربزرگ‌های‌شان، همه زندگی‌شان را وقف بچه‌های‌شان کرده‌اند. کسانی که در سنین پایین ازدواج کردند، زود بچه‌دار شدند و انگار هیچ هدف و آینده‌ای دیگری به‌جز بزرگ کردن و سر‌و‌سامان دادن فرزندان‌شان نداشته‌اند «زوج‌های جوان بر این باور و تصورند که در حق نسل‌های گذشته اجحاف شده و بدون این‌که چیزی از زندگی بفهمند و از زندگی لذت ببرند، گرد میانسالی و پیری بر آنها نشسته است و حالا نمی‌خواهند این اجحاف در حق آنها نیز تکرار شود.» و نتیجه این می‌شود که بچه‌دار نمی‌شوند یا دیر بچه‌دار می‌شوند تا بتوانند آن‌طور که دل‌شان می‌خواهد زندگی کنند و از زندگی‌شان به قدر کافی لذت ببرند. 

متضاد یا موازی؟
اصلا ازدواج نمی‌کنند که بخواهند بچه‌دار شوند؛ واقعیتی که فارغ از همه مشکلات اقتصادی و اجتماعی این روزها، بخش بزرگی از آن، شانه خالی کردن از زیر مسئولیت‌هایی است که می‌تواند ما را از خیلی از فعالیت‌های دیگر بازدارد. «اینجا یک کج‌برداشتی رخ داده است.» 
این را موسوی می‌گوید که معتقد است هیچ‌وقت ازدواج کردن و بچه‌دار شدن و فرزند داشتن، متضاد خوشی نبوده و نخواهد بود؛ این‌که پدرومادرهای‌مان این مسیر را پیش رفته‌اند، دلیلی کافی برای این‌که فقط همین یک راه وجود دارد، نیست: «برقرار کردن تعادل میان مسئولیت‌های همسری، مادری کردن و انجام زندگی دلخواه‌مان، همان چیزی است که در زندگی گذشته جایش خالی بوده اما این روزها شدنی‌تر و ممکن‌تر است.» البته که در همان زوج‌های قدیم هم مادرهای بی‌شماری هستند که این روزها فرزندان‌شان برای خودشان تشکیل خانواده داده‌اند و خودشان هم در آن جایگاهی که دل‌شان می‌خواسته ایستاده‌اند! اصلا انگار قدیم و جدید ندارد؛ این‌که بتوانی میان جنبه‌های مختلف زندگی‌ات تعادل برقرار کنی، همان کلیدی است که می‌تواند ما را به خواسته‌های‌مان برساند. آن‌وقت می‌توانیم حال خوشی که از بچه‌داری نصیب‌مان می‌شود را منبع انرژی برای مسیر فعالیت‌های اجتماعی‌مان در نظر بگیریم. 

در مسیر کمال 
ازدواج فقط ادامه زندگی دو نفر در کنار همدیگر نیست؛ بلوغ عقلی، فکری، معنوی و... می‌تواند مفهوم درستی از تشکیل خانواده را به جوان بفهماند؛ موضوعی که موسوی، روان‌شناس هم آن را تایید می‌کند و از هدف اصلی تشکیل خانواده می‌گوید: «در یک ازدواج درست، قرار است هر دو نفر با همدیگر به کمال برسند، پخته شوند، از خود محوری‌های دوران مجردی به دگر دوستی در زندگی متاهلی برسند و مسئولیت‌پذیر بشوند.» واقعیتی که اگر آن را بپذیریم، حاضر نخواهیم بود فرصت فرزنددار شدن و رشد و پرورش یک انسان را از خودمان بگیریم که جزو اصلی‌ترین پله‌ها برای رسیدن به رشد و کمال خودمان است. در واقع خودشکوفایی، نتیجه نهایی زندگی مشترکی است که زوج‌های جوان با برقراری تعادل به آن می‌رسند. آن‌وقت است که اگر از این دید و منظر به آن نگاه کنیم، دیگر بچه‌دار شدن و بزرگ کردن فرزندمان، متضاد با خوش‌گذراندن و لذت بردن از زندگی نخواهد بود که خودش هم یکی از این لذت‌هاست. 

دستاوردت را دریاب
از زندگی چه می‌خواهیم؟ سؤالی که اگر پاسخش را بدون رودربایستی و اغراق برای خودمان مشخص کنیم، راحت‌تر می‌توانیم در آن مسیری که دل‌مان می‌خواهد قدم برداریم. پول؟ جایگاه؟ شهرت؟ در چند دهه بعد، زمانی که به روزهای میانسالی رسیده‌ایم، این دستاوردها برای‌مان کافی است؟: «من شخصا زوج‌های بسیار زیادی را می‌شناسم که علاوه بر پدر‌و‌مادر بودن، هردو در کنار هم توانسته‌اند به جایگاهی متعالی برسند، منزلت‌های اجتماعی را به‌دست بیاورند و آن زندگی دلخواه و مطلوب‌شان را داشته باشند.» آن‌وقت اگر از دستاوردهای زندگی‌شان بپرسیم، صرفا از دارایی‌های مالی‌شان نمی‌گویند. این در حالی است که وقتی از کسانی که تمام زندگی‌شان را صرف خوشگذرانی کرده‌اند چنین سؤالی بپرسی، چیزی برای عرضه کردن ندارند. این همان ارزش و باوری است که باید در میان نسل جوان جامعه آموزش داده شود و جا بیفتد؛ آن‌وقت است که می‌توانیم مراحل رشد را طی کنیم و هیچ تداخلی هم با بچه‌داری نداشته باشد. 

شدنی است؟
کمی برنامه‌ریزی و حمایت دیگر اعضای خانواده، همان‌چیزی است که می‌تواند مادر را به آن تعادل دلخواهش میان مادری و مشغله‌های شخصی‌اش برساند. تقسیم کردن فعالیت‌های خانه، تنظیم برنامه خواب کودک، کمک گرفتن از بزرگ‌ترهای خانواده، بالا بردن سرعت فعالیت‌های اجتماعی‌مان و... از جمله آن راهکارهای امتحان‌پس‌داده‌ای است که می‎‌تواند مادر را به همان باور واقعی ممکن اما کمی سخت برساند: «طبیعتا فراغت زمانی که فرزندی نداشتیم را برای انجام فعالیت‌های‌مان نخواهیم داشت اما حیف است که صرفا برای این دلیل، خودمان را از شیرین‌ترین تجربه‌ای که هر خانمی می‌تواند در زندگی‌اش تجربه کند، محروم کنیم.» موسوی تاکید دارد که با کمی صبر، برنامه‌ریزی و همدلی می‌شود همه این لذت‌ها را با همدیگر داشت و خب چه چیزی بهتر از این؟ 

​​​​​​​نرگس خانعلی‌زاده - گروه جامعه