شانسی که به ما رو آورد

به مناسبت زادروز مهدی هاشمی

شانسی که به ما رو آورد

وقتی گروه کارگردانی قصه «دو فیلم با یک بلیت» با بازی داریوش فرهنگ(کارگردان)، اکبر ثابت کسائی(مدیرتولید) و آتیلا پسیانی(دستیار کارگردان) به‌دلیل شکستگی پای پرویز پیمان، ستاره فیلم درحال فیلمبرداری‌شان ناچار می‌شوند به یک فروشنده دوره‌گردِ عشقِ سینما به نام رضا رو بیندازند و او را به خاطر شباهت غریبش به ستاره مصدوم فیلم برای بازی در فیلم انتخاب کنند، ذوق و شوق چهره‌اش دیدن دارد و این شعف را مهدی هاشمی به قدری درخشان بازی می‌کند که زبان حال هر شیفته سینما و بازیگری در چنین موقعیت آرزومندانه‌ای است.

آنجا که کارگردان به رضا می‌گوید: «شانس بهت روآورده بزن بریم» دیالوگ او خطاب به غلام ژاپنی (یکی از سیاهی‌لشکرهای همواره سینمای ایران) که اینجا فروشنده دوره‌گردی مثل رضاست، بیشتر از قبل، آرزوی ازلی و ابدی عشاق سینما را نمایندگی و این رویابافی را کامل می‌کند و خبر از تغییر سرنوشت و مسیر زندگی او می‌دهد: «آغلام! بساطمو بپا من دیگه رفتم تو کارِ سینما.» دیالوگ «بخشکی شانس» غلام ژاپنی هم همان‌قدر که لحنی حسرت‌بارانه در قصه برای رهایی رضا و ادامه زندگی دشوار و فروشندگی و دوره‌گردی‌های خود غلام دارد، درعین حال در نگاهی فرامتنی بیانگر دریغ‌ناکی افرادی مثل غلام ژاپنی است که به خاطر سطح هنر و توانایی و ترکیب آن با تقدیر و بدشانسی، بخت این را نداشتند تا از هنروری فراتر روند و همیشه زیر سایه ستاره‌ها و نقش‌های مکمل به چشم نیامدند.  البته 23 سال بعد از دو فیلم با یک بلیت، مهدی هاشمی در اقدامی تحسین برانگیز و هنگام مراسم تقدیر از خودش در افتتاحیه جشنواره فیلم فجر، درخواست کرد این تجلیل و قدردانی از سوی سه هنرور قدیمی سینما صورت گیرد؛ محمد لالی(محمد ذوالفقاری‌)، چیچو (شمس‌الدین دولتشاهی) و همین غلام ژاپنی (غلامحسین میرزایی). جمله هاشمی بعد از دریافت جایزه‌اش از دستان غلام ژاپنی، ارزش و زیبایی آن شب را برای همه عاشقان سینما و بازیگری و به‌ویژه سینه‌سوخته‌هایی چون سیاهی‌لشکرها کامل کرد: «امشب، شب پرافتخاری برای من است، چراکه جایزه‌ام را از دست شریف‌ترین همکاران 35ساله‌ام می‌گیرم.»
راستش با ارجاع به آن دیالوگ داریوش فرهنگ و مصادره به مطلوب آن، شانس به ما هم رو آورده که مهدی هاشمی مسیر بازیگری را انتخاب و در همه سال‌های فعالیتش ما را به نقش‌های ماندگاری مهمان کرد. اگر من و همسن و سالانم بخت این را نداشتیم که هنرنمایی او و همکارانش را در قالب کارهای گروه تئاتر پیاده ببینیم در آثار تصویری جبران و در مواجهه با نقش‌های آسیابان در «مرگ یزدگرد»، شیروی شبان و سلطان در «افسانه سلطان و شبان»، دکتر حشمت در «کوچک جنگلی»، نصرا... در «زرد قناری»، میرزا ابراهیم‌خان عکاس‌باشی در «ناصرالدین شاه آکتور سینما»، احمد سلطانی در «همسر»، نادر سیاه دره در «هیچ» و... به عیش و ضیافتی تمام و کمال تبدیل شد. اما با ابراز نگرانی، مدتی است فیلمسازان آن‌طور که شایسته هنر هاشمی باشد از او استفاده نمی‌کنند و خودش هم انگار به پشتوانه کارنامه‌ای درجه یک، در برابر پیشنهادها منعطف‌تر شده است. به بهانه زادروز این بازیگر بزرگ، امیدواریم قطار درخشش هاشمی به مسیر خود برگردد و نقش‌های «خارج از محدوده» شان و جایگاهش هم به او پیشنهاد و البته پذیرش نشود.

علی رستگار - گروه فرهنگ و هنر