بلاتکلیفی یک فرشته

نگاهی به نمایش «آگنی‌تاژ» نوشته رسول حق‌جو و کار محسن کارگر از ماهشهر

بلاتکلیفی یک فرشته

آنچه در نگاه نخست ما را متوجه نمایش آگنی‌تاژ می‌کند همانا بدون چون و چرا، طراحی صحنه آن است. در این طراحی ما با یک صحنه گردان مواجه می‌شویم که دربرگیرنده یک سوئیت کوچک در یک منطقه خاص پناهندگان است که بلاتکلیف مانده‌اند. گرداندن این دکور در آغاز نمایش و نورهایی که به آن داده و گرفته می‌شود در نظر اول ما را نسبت به یک اجرای مدرن بر می‌انگیزاند، اما با آغاز نمایش و گفت‌وگوی بین دیوید و جورج درمی‌یابیم متن به شیوه کلاسیک نوشته شده اما وضعیت کاملا امروزی و قرار است شخص سومی وارد این وضعیت بسته شود و آنان را دچار ماجراجویی و چالش کند.

تقریبا بیش از نیمی از نمایش گذشته و حالت دکور ثابت می‌ماند، درحالی که آن گرداندن آغازین ما را نسبت به تغییرات زود گذر امیدوار کرده و شاید این ضعف کارگردان است که نمی‌تواند یا نمی‌خواهد با نور و حرکت در صحنه حال و هوا و ریتم را تغییر دهد. بعد از نیمه نمایش دکور نیز تندتر حالت خود را دگرگون می‌کند و این شتاب به گونه‌ای در مسیر روایت و اتفاقات پیش‌روی موثر است. اما در خود روایت اصلی هنوز می‌توان دخل را تصرف کرد چون ماهیت دریا(شخصیت سوم)، داوود و جعفر چندان بر ما معلوم نیست یا روابط علت و معلولی آن اقناع‌کننده نیست؛ چون نمی‌دانیم چرا باید دریا مخالف با ماندن و پیش رفتن داوود باشد و اصرار داشته باشد او را به وطن برگرداند. اما اصرار او به قتل داوود هنگام صرف شام آخر در جشن بازگشت دریا منجر خواهد شد. این تراژدی گنگ و مجهول می‌ماند چون رویای داوود، پرواز کردن و اوج گرفتن در موسیقی است اما مخالفت خواهرخوانده‌اش پس از مرگ پدر و بیماری مادرشان در یک وضعیت غریب چندان روشن نیست و این روشن نبودن پیکره متن را بدون محتوا نگه می‌دارد و این تعلیق تا اندازه‌ای شعارزده و تحمیلی است و همخوان با ماهیت دریا و داوود نیست.
بازیگران در این نمایش بر پایه همان شیوه ناتورالیستی به دنبال ایجاد همذات‌پنداری با شخصیت‌ها هستند، اما این پایان تراژیک بدون آن دلیل‌های روشن همچنان با گسست مفهومی مواجه است و تماشاگر آن‌طور که باید دریا را نمی‌فهمد و کشتن داوود را باور نمی‌کند، وگرنه این شام آخر باید سوزناک‌ترین شام ممکن تلقی شود و آن حالت فرشته‌گون با بال‌های سفید پرواز در صحنه پایانی می‌توانست حال و هوای غایی تماشاگر را از آن خود کند و این‌گونه ارتباطی دوسویه و تکمیلی برپایه همان احساس مندرج در وضعیت برای تماشاگر اتفاق می‌افتد. اما متن به اقتضای قلم رسول حق‌جو سعی می‌کند باوری را القا کند، اما این باور با داده‌های قابل پذیرشی همراه نمی‌شود و درام کوشش بیهوده‌ای است در بازگشت داوود به وطن و این قتل نمی‌تواند پذیرنده باشد. چون دلیل موجهی برای آن نیست، هرچند داوود خانه پدرخوانده را گرو گذاشته و با پولش به آگنیتاژ آمده و در این بلاتکلیفی چشم به راه گذر از این منطقه ممنوعه است.

رضا آشفته - گروه فرهنگ و هنر