نسخه Pdf

گریز از مرکز

گریز از مرکز

هیچ‌کس نمی‌تواند منکر این بشود که زبان مادری مهم و عزیز است و ماندگاری‌اش برای ما حیاتی. زبانی که هر واژه و مَثَل و اثرش، روایتگر فرهنگ و تاریخی بوده و اصالتش زبانزد است. هر چند این عزیز بودن تنها برای قدمت و اصالتش نیست‌‌؛ بلکه شبیه نخ تسبیحی است که تمام مهره‌های خود، یعنی اقوام و گویش‌های مختلف را به هم متصل کرده و نقطه اشتراک ماست، دل‌های ما را هم به هم نزدیک‌تر می‌کند و درکمان را از یکدیگر، قوت می‌بخشد.

ریشه‌ تخریب
معلم ادبیاتی داشتم که هربار درباره زبان فارسی بحث می‌شد و اوضاع کنونی آن در فضای مجازی، رنگ صورتش سرخ می‌شد و انگار که نمک روی زخمش پاچیده باشیم، به جلز و ولز می‌افتاد و می‌گفت وضعیت زبان در فضای مجازی مثل یک فرش دستبافت تکه و پاره است که هر کس از راه می‌رسد، چنگی به آن می‌زند و می‌رود. بعدتر فهمیدم بنده خدا حق داشته آن طور حرص بخورد و حال، این تخریب‌ها برای همه عیان است. اما علاوه بر بحث فضای مجازی، به گمانم سررشته این ماجرا به چگونگی آموزش ارتباط دارد. برای مثال خوب است اگر دانش‌آموز در طول تحصیل خود، زبان مادری اش را آنچنان که شایسته است یاد بگیرد تا امانتدار خوبی باشد. در کنار آن، مدرسه به گویش‌های مختلف توجه نشان بدهد تا دانش‌آموزان درباره گویش محلی خود بیشتر بدانند و بتوانند با آن صحبت کنند و... .
سوای اینها که گفتم، چگونگی سنجش دانش‌آموزان هم در این بین اهمیت دارد؛ مسأله‌ای که به نظر می‌رسد با توصیفی شدن آن در شش سال اول تحصیل، گره‌ها را آنچنان که انتظار می‌رفت، باز نکرده‌است‌ و از این طرف بام افتاده‌ایم. انگار در طول شش سال دائما با این سبک از نمره‌دهی، به دانش‌آموز یادآوری می‌کنیم تفاوتی نمی‌کند شما اشتباه‌های خود را به صفر برسانید یا چند اشتباه را با خود داشته‌باشید؛ به هرحال شما «خیلی خوب» هستید و این می‌تواند دردسرساز باشد. هرچند این ارزش‌گذاری ابعاد مثبت و قابل تاملی هم داشته‌است اما به هر حال باید بررسی کنیم آیا این سنجش توصیفی، آنچنان که توقع می‌رفت، کارساز بود؟ و به ما دانش آموزانی فعال و با سوادتر هدیه داده‌است؟

ما با زبان می‌اندیشیم
احتمالا باید شنیده‌باشید وقتی کسی می‌خواهد زبان جدیدی را به خوبی یاد بگیرد، به او می‌گویند تلاش کن کار‌های روزمره‌ات را با این زبان بیان کنی و از آن مهم‌تر، با این زبان فکر کن. صحبت‌های درونی ات را با این زبان پیش ببر و اندیشه‌ات را با این زبان کنترل کن. چون ما برای رساندن هر منظوری، به حجم زیادی از کلمات نیاز داریم تا بتوانیم با آنها بازی کنیم و طوری آنها را کنارهم بگذاریم که به فکر ما نزدیک‌تر باشد و همین، سبب تقویت آن زبان می‌شود. سرتان را درد نیاورم، اصل صحبتم این است که زبان و اندیشه به هم نیاز دارند و در کنار هم هستند، هرکدام بدون آن یکی ناقص است و قدرت کمتری دارد. از طرفی، روی هم تاثیر می‌گذارند و همان‌طور که تغییر در فکر، استفاده از زبان را متفاوت می‌کند، اگر زبان هم تغییر کند، اندیشه پیرامون آن هم متفاوت می‌شود. مثلا وقتی کلمه‌ای در گذر زمان معنی اصلی خودش را از دست می‌دهد یا بار معنایی منفی و مثبت آن تغییر می‌کند، ما هم با شنیدن آن، افکار متفاوتی در ذهنمان شکل می‌گیرد یا اگر کسی در جمله‌ای به جای واژه «قاضی» از «غازی» استفاده کند، معنای آن جمله و درک ما به طور کل تغییر می‌کند. حالا اگر کسی تفاوت این دو کلمه را نداند و دچار اشتباه بشود، معنا را هم اشتباه درک می‌کند. اشکال اینجاست اگر طی زمان این خطا‌ها ادامه‌دار و همه‌گیر شود، اصل معنا را هم خراب و خدشه‌دار می‌کند. مثال بارز آن هم ضرب‌المثل‌هایی است که در اصل، طور دیگری نوشته می‌شوند و مقصود چیز دیگری است اما فهم اشتباهی از آن رایج شده‌است. مثل :جلوی غازی و معلق بازی، خواب ظن چپ است و... .

مادر و فرزند
برایم جالب است که بعضی دم از فرهنگ و تمدن اصیل ایرانی می‌زنند و حفظ میراث و فرهنگ برایشان اهمیت دارد اما کمتر حرفی از زبان مادری به میان می‌آید و آنچنان که باید، به آن توجه نمی‌کنند. انگار که زبان مادری برای این دسته از آدم‌ها، تنها ابزار است ولاغیر. در حالی که به گمان من می‌توان فرهنگ و زبان مادری را به مادر و فرزندی تشبیه کرد که و تن و جان‌شان به هم وصل است و جداناشدنی‌اند. زیرا نمی‌توان زبانی را مطالعه کرد اما فرهنگ را پشت هر کلمه و جمله و اثر آن پیدا نکرد یا فرهنگی نیست که بدون حفظ زبان اصیل خود، با قوت و قدرت پایدار مانده‌باشد. همان‌طور که مهم است تخت‌جمشید آسیب نبیند، سی‌وسه پل ویران نشود و مقبره شعرا سالم و سلامت بماند، اهمیت دارد که زبان مادری تکریم شود، آن را درست آموزش دهند و اصالتش حفظ شود. این زبان از دل جنگ‌ها و ویرانی‌ها، با طی مسیر‌های طولانی خودش را زنده و پویا به ما رسانده‌است؛ بنابر این موظفیم با لطافت آن را در آغوش بگیریم، نگهبانش باشیم و این‌کار با عربی‌ستیزی و نه با انگلیسی‌زدایی صورت نمی‌گیرد و نیازمند بالابردن آگاهی جمعی است. همان‌طور که روزی مردم نفت را نمی‌شناختند و برای آن ارزشی قائل نبودند، اگر که زبان فارسی و ارزش‌هایش را درست نشناسند، به راحتی آن را از دست می‌دهند و برعکس اگر جامعه از ارزش یک گنجینه باخبر باشد، برای حفظ آن بیشتر تلاش می‌کند و به راحتی اصول و قواعد را زیر پا نمی‌گذارد و به آن آسیب نمی‌زند. 

امانت‌دار باشید 
ما در قبال هر زبانی که از آن استفاده می‌کنیم، مسئولیتی داریم. تفاوت ندارد آن، زبان مادری ماست یا زبان بیگانه. به هر حال باید به اصول و قواعد آن زبان احترام بگذاریم و رسم الخطش را حفظ کنیم. چون هر واژه ریشه و پیشینه خاص خودش را دارد، معنایی پشت آن است و اگر به این اهمیت داده نشود، آن زبان مانند عروسکی می‌شود که هرکس هر طور دلش می‌خواهد با آن بازی می‌کند؛ یکی چشمش را کور می‌کند آن یکی دستش را می‌کند و... از طرفی ایرادی هم ندارد اگر ما کلمه‌ای را بلد نباشیم و درست آن را یاد بگیریم یا اگر دچار اشتباه شدیم، به غرورمان برنخورد و بپذیریم. بگذارید مقصودم را طور دیگری عرض کنم. احتمالا شما هم در فضای مجازی دیده‌اید، آدم‌هایی را که با گفتن جمله «مهم نیته» یا «چه فرقی می‌کنه؟! من این‌طوری راحت‌ترم» بی‌توجه به درست و غلط هر کلمه، آن را به هر شکل که دوست دارند می‌نویسند. از این بدتر، آنهایی هستند که از عمد کلمات را شکسته و نصفه‌نیمه می‌نویسند؛ چون حوصله نوشتن کامل ندارند و بعد از مدتی، نوشتن عادی هم یادشان می‌رود. هستند کسانی که گمان می‌کنند اگر از هر سه کلمه، دوتای آن را انگلیسی بگویند، با سوادتر و امروزی‌ترند، برای همین نصف صحبت‌هایشان با کلمات انگلیسی است، آن هم کلماتی که هیچ نیازی به استفاده از آنها نیست؛ زیرا معادل فارسی آنها موجود و در میان مردم رایج است. اوضاع وقتی بدتر می‌شود که همان کلمات انگلیسی را به صورت فارسی تایپ می‌کنند. دیگر خودتان تصور کنید چه افتضاحی به بار می‌آید.

مریم شاه‌پسندی