گفتوگو با محمدرضا بهارناز، عکاسی که زندگی عشایر را قاب میگیرد
زندگی پررنگ
وقت، وقت کوچ است. هوا رو به گرمی است و عشایر حرکت خود به سمت ییلاق را آغاز کرده و موجی از زیبایی را در مناطق مختلف کشور رقم زدهاند. ایران سرزمینی است با طبیعت و اقلیمهای متفاوت و در منطقه و جغرافیایش عشایری زیست میکنند که سبک زندگی خاص خود را دارند، آنها هر چند در حرکت از ییلاق به قشلاق شبیه هم هستند و در دامداری هم شباهتهایی دارند اما در جزئیات و فرهنگ زیستی تفاوتهای با یکدیگر دارند که همین جزئیات آنها را از هم متمایز کرده و اصالت داده به آنها.
وقت کوچ است از قشلاق به ییلاق. این روزها عشایر حرکت عمودی خود را آغاز کردهاند و از دامنهها به سمت ارتفاعات حرکت میکنند. پیاده و با دامهایشان، گاهی سوار چارپایان میشوند تا تندتر حرکت کنند بهخصوص کودکان و زنان. بهار است و فصل کوچ طبیعت ایران را زیباتر کرده. دشتهای فارس را و کوههای سبلان را و ایلام و خوزستان را و ترکمنصحرا را.کرونا بیشتر از یکسال است همه جا را قرق کرده اما برحرکت عشایر و کوچ آنها تاثیری ندارد. عشایر، مردمان فضای باز و زندگی در زیر آسمان هستند و کرونا در فضای باز عاجز میشود از درگیر کردن آدمها.
محمدرضا بهارناز، یکی از مطرحترین عکاسان ایرانی است که چند سال است با عشایر مناطق مختلف ایران حرکت و زندگی کرده، از آنها عکس گرفته و عکسهایش را در کتابهایی منتشر کرده تا بماند برای ثبت در تاریخ تا آیندگان به صورت مستند ببینند که سبک زندگی عشایر ایران که یکی از قدیمیترین اقوام ایرانی هستند، چگونه تغییر کرده و برخی از آنها در مسیر زمان و اتفاقاتی که رخ داده و بیتوجهیهایی که دولتها به عشایر کردهاند حتی نابود شدهاند. با این عکاس همصحبت شدم و او جزئیات و اطلاعات مفیدی درباره عشایر در اختیار ما گذاشت.
حرکت آرام در طبیعت
بهارناز درباره زیباییای که زندگی عشایر و کوچ آنها دارد و به چشم عموم مردم چشمنواز است، میگوید: این زیبایی چند دلیل دارد که اولین آن زندگی عشایر در طبیعت و بر اساس اصول طبیعت است. آنها شغلشان دامپروری است و برای اینکه دامهای بیشتر و سالمتری داشته باشند باید در مناطقی زندگی کنند که هوایش معتدل است. پس مدام از جایی که سرد است به منطقه گرم و از گرمای شدید به جایی که هوای خنک دارد در سفر و حرکتند. حتی وقتی سفر عمودی آنها پایان میگیرد، به ارتفاعات میروند یا به دامنه حرکت میکنند و مستقر میشوند. اما روزانه باز هم مسیرهای کوتاهتری را طی میکنند تا به هوای معتدل و مطلوب برسند. دلیل دیگر زیبایی عشایر، زنان هستند. آنها در هر شرایطی ترجیح میدهند لباسهای سنتی بپوشند که معمولا رنگشان، مکمل رنگ حاکم بر طبیعت است. زنان عشایر باهوشند. آنها در مسیر کوچ، بهترین لباسهای خود را از بقچهها بیرون میآورند و میپوشند تا خراب نشود. برای همین است در فصل کوچ زنان عشایر را میبینیم که زیباترین و خوشرنگترین لباسها را بر تن دارند. دلیل سوم، خود ما هستیم که با دیدن آن همه تحرک و جنب و جوش به وجد میآییم و زیباییهای زندگی عشایر را بیشتر میبینیم. برای ما که ساکن شهرهایی هستیم که بیشتر به رنگ خاکستری هستند و ساکن و بیتحرکیم با دیدن زندگی عشایر شگفتزده میشویم. زندگی در دل طبیعت، مردان و زنانی قوی و با جرات. همه اینها زندگی عشایری را به چشم ما زیبا میکند.
دولتها برای عشایر برنامه ندارند
بهارناز درباره ارتباط عشایر با محیطزیست و کمک به احیای آن میگوید: عشایر هرگز باعث تخریب محیطزیست نشده و نمیشوند. آنها در طول سالها و قرنها یادگرفتهاند چگونه برای حفظ زندگی خود از طبیعت نگهداری کرده و با آن رفاقت کنند. اما به نظرم دولتمردان و مسؤولان در دورههای مختلف با سنگاندازی و بیبرنامگی بیشترین آسیب را به سبک زندگی عشایر زدهاند و گرههایی را برای آنها به وجود آوردهاند که به نوعی دارد زندگی عشایری در ایران را نابود میکند. مساله اول، دوری عشایر و ناآشنایی آنها با تکنولوژی است. اگر به عشایر کشورهای همسایه نگاه کنید مثلا عشایر ترکیه که هممرز ایران است متوجه میشوید دولت برای آنها برنامههای مشخصی دارد که توانمند کردن و ادامه زندگی عشایر از مهمترین این برنامههاست. برای همین عشایر را با تکنولوژی آشنا و به آنها کمک میکند تا از تکنولوژی برای سفر بیخطرتر و دامپروری بهتر استفاده کنند. آنها از فناوری استفاده میکنند که بدانند بارندگیها به چه شکل است و چگونه باید حرکت و مسیر خود را تعیین کنند تا بیشترین سود را ببرند و آسیب هم نبینند. اما در ایران اصلا به عشایر در این زمینه آموزش داده نمیشود. زندگی عشایری آنقدر سخت و فرسایشی شده که جوانهای عشایری که برای تحصیل به شهر میروند و آموزش میبینند حاضر نیستند دوباره به ایل خود برگردند. این بزرگترین آسیب را به عشایر ایرانی زده و میزند.
ایلراههایی که تصاحب شدند
نکته دوم درباره یکجا نشین کردن عشایر و اسکان اجباری آنهاست که با ذات عشایر اصلا جور نیست. عشایر ایلراه دارند، یعنی مسیرهای میانبری که برای مسیر ییلاق و قشلاق در نظر میگیرند و از قدیم برای آن پروانه داشتهاند. با گذر زمان کشاورزان که چشم طمع به این ایلراهها داشتهاند، با زد و بندی که با مسؤولان به راه انداختهاند بیشتر ایلراهها را به زمین کشاورزی تبدیل کرده و برای آن سند گرفتهاند وقتی عشایر از این مسیرها عبور میکنند، کشاورزان با آنها درگیر میشوند و مسؤولان معمولا حق را به کشاورزان میدهند. برای همین است که عشایر الان دیگر مجبورند از جادهها برای عبور حرکت کنند که معمولا دامهای آنها در تصادف با خودروهای جادهای کشته میشوند. عشایر حتی جایی برای خوابیدن و اسکان موقت هم ندارند، برای همین معمولا کنار جاده میخوابند و نکته دردآور این است که در این شرایط، سارقان به دامهای آنها میزنند و شبانه گوسفندان آنها را میبرند و عشایر دستشان به هیچ جا بند نیست. همه اینها دست به دست هم داده و ایلیاتیها و عشایر را به این نتیجه رسانده که دیگر این سبک از زندگی در ایران جواب نمیدهد. اما واقعیت این است قدیمیها و آنها که به ایل و سبک زندگی عشایری وابسته هستند، نمیتوانند یکجا بمانند. دامهای آنها به هوای معتدل نیاز دارند و جاهای گرم یا سرد آنها را نابود میکند.
صنایعدستی عشایر در دست دلالان
صنایعدستی عشایر بینهایت زیباست. این صنایع در همه دنیا از جمله اروپا مشتریان زیادی دارد اما این بخش هم به دلیل بیبرنامگی دولت آسیبدیده است. اگر سازمان میراث فرهنگی برای صنایعدستی عشایری برنامهریزی درستی داشت هم به صادرات کمک میکرد و به کشور نفع میرساند و هم به خود عشایر درآمدزایی میکرد. اما الان بیشتر این صنایع در دست دلالان است که برای کارها رقم بسیار پایینی به عشایر میدهند. حتی در خود عشایر هم به بچهها ظلم میشود. دیدهام مثلا یکی از خود عشایر کارگاه قالیبافی راه میاندازد و بچههای8 تا 12ساله را به کار میگیرد و پول شش ماه کار آنها را یکجا به پدر و مادرشان میدهد که رقم ناچیزی است در مقابل فرشی که بافته و فروخته میشود. خلاصه این که حال عشایر اصلا خوب نیست. ما دورادور زیباییهای چشمنوازی را میبینیم اما واقعیت زندگیشان تلخ است.
وقت کوچ است از قشلاق به ییلاق. این روزها عشایر حرکت عمودی خود را آغاز کردهاند و از دامنهها به سمت ارتفاعات حرکت میکنند. پیاده و با دامهایشان، گاهی سوار چارپایان میشوند تا تندتر حرکت کنند بهخصوص کودکان و زنان. بهار است و فصل کوچ طبیعت ایران را زیباتر کرده. دشتهای فارس را و کوههای سبلان را و ایلام و خوزستان را و ترکمنصحرا را.کرونا بیشتر از یکسال است همه جا را قرق کرده اما برحرکت عشایر و کوچ آنها تاثیری ندارد. عشایر، مردمان فضای باز و زندگی در زیر آسمان هستند و کرونا در فضای باز عاجز میشود از درگیر کردن آدمها.
محمدرضا بهارناز، یکی از مطرحترین عکاسان ایرانی است که چند سال است با عشایر مناطق مختلف ایران حرکت و زندگی کرده، از آنها عکس گرفته و عکسهایش را در کتابهایی منتشر کرده تا بماند برای ثبت در تاریخ تا آیندگان به صورت مستند ببینند که سبک زندگی عشایر ایران که یکی از قدیمیترین اقوام ایرانی هستند، چگونه تغییر کرده و برخی از آنها در مسیر زمان و اتفاقاتی که رخ داده و بیتوجهیهایی که دولتها به عشایر کردهاند حتی نابود شدهاند. با این عکاس همصحبت شدم و او جزئیات و اطلاعات مفیدی درباره عشایر در اختیار ما گذاشت.
حرکت آرام در طبیعت
بهارناز درباره زیباییای که زندگی عشایر و کوچ آنها دارد و به چشم عموم مردم چشمنواز است، میگوید: این زیبایی چند دلیل دارد که اولین آن زندگی عشایر در طبیعت و بر اساس اصول طبیعت است. آنها شغلشان دامپروری است و برای اینکه دامهای بیشتر و سالمتری داشته باشند باید در مناطقی زندگی کنند که هوایش معتدل است. پس مدام از جایی که سرد است به منطقه گرم و از گرمای شدید به جایی که هوای خنک دارد در سفر و حرکتند. حتی وقتی سفر عمودی آنها پایان میگیرد، به ارتفاعات میروند یا به دامنه حرکت میکنند و مستقر میشوند. اما روزانه باز هم مسیرهای کوتاهتری را طی میکنند تا به هوای معتدل و مطلوب برسند. دلیل دیگر زیبایی عشایر، زنان هستند. آنها در هر شرایطی ترجیح میدهند لباسهای سنتی بپوشند که معمولا رنگشان، مکمل رنگ حاکم بر طبیعت است. زنان عشایر باهوشند. آنها در مسیر کوچ، بهترین لباسهای خود را از بقچهها بیرون میآورند و میپوشند تا خراب نشود. برای همین است در فصل کوچ زنان عشایر را میبینیم که زیباترین و خوشرنگترین لباسها را بر تن دارند. دلیل سوم، خود ما هستیم که با دیدن آن همه تحرک و جنب و جوش به وجد میآییم و زیباییهای زندگی عشایر را بیشتر میبینیم. برای ما که ساکن شهرهایی هستیم که بیشتر به رنگ خاکستری هستند و ساکن و بیتحرکیم با دیدن زندگی عشایر شگفتزده میشویم. زندگی در دل طبیعت، مردان و زنانی قوی و با جرات. همه اینها زندگی عشایری را به چشم ما زیبا میکند.
دولتها برای عشایر برنامه ندارند
بهارناز درباره ارتباط عشایر با محیطزیست و کمک به احیای آن میگوید: عشایر هرگز باعث تخریب محیطزیست نشده و نمیشوند. آنها در طول سالها و قرنها یادگرفتهاند چگونه برای حفظ زندگی خود از طبیعت نگهداری کرده و با آن رفاقت کنند. اما به نظرم دولتمردان و مسؤولان در دورههای مختلف با سنگاندازی و بیبرنامگی بیشترین آسیب را به سبک زندگی عشایر زدهاند و گرههایی را برای آنها به وجود آوردهاند که به نوعی دارد زندگی عشایری در ایران را نابود میکند. مساله اول، دوری عشایر و ناآشنایی آنها با تکنولوژی است. اگر به عشایر کشورهای همسایه نگاه کنید مثلا عشایر ترکیه که هممرز ایران است متوجه میشوید دولت برای آنها برنامههای مشخصی دارد که توانمند کردن و ادامه زندگی عشایر از مهمترین این برنامههاست. برای همین عشایر را با تکنولوژی آشنا و به آنها کمک میکند تا از تکنولوژی برای سفر بیخطرتر و دامپروری بهتر استفاده کنند. آنها از فناوری استفاده میکنند که بدانند بارندگیها به چه شکل است و چگونه باید حرکت و مسیر خود را تعیین کنند تا بیشترین سود را ببرند و آسیب هم نبینند. اما در ایران اصلا به عشایر در این زمینه آموزش داده نمیشود. زندگی عشایری آنقدر سخت و فرسایشی شده که جوانهای عشایری که برای تحصیل به شهر میروند و آموزش میبینند حاضر نیستند دوباره به ایل خود برگردند. این بزرگترین آسیب را به عشایر ایرانی زده و میزند.
ایلراههایی که تصاحب شدند
نکته دوم درباره یکجا نشین کردن عشایر و اسکان اجباری آنهاست که با ذات عشایر اصلا جور نیست. عشایر ایلراه دارند، یعنی مسیرهای میانبری که برای مسیر ییلاق و قشلاق در نظر میگیرند و از قدیم برای آن پروانه داشتهاند. با گذر زمان کشاورزان که چشم طمع به این ایلراهها داشتهاند، با زد و بندی که با مسؤولان به راه انداختهاند بیشتر ایلراهها را به زمین کشاورزی تبدیل کرده و برای آن سند گرفتهاند وقتی عشایر از این مسیرها عبور میکنند، کشاورزان با آنها درگیر میشوند و مسؤولان معمولا حق را به کشاورزان میدهند. برای همین است که عشایر الان دیگر مجبورند از جادهها برای عبور حرکت کنند که معمولا دامهای آنها در تصادف با خودروهای جادهای کشته میشوند. عشایر حتی جایی برای خوابیدن و اسکان موقت هم ندارند، برای همین معمولا کنار جاده میخوابند و نکته دردآور این است که در این شرایط، سارقان به دامهای آنها میزنند و شبانه گوسفندان آنها را میبرند و عشایر دستشان به هیچ جا بند نیست. همه اینها دست به دست هم داده و ایلیاتیها و عشایر را به این نتیجه رسانده که دیگر این سبک از زندگی در ایران جواب نمیدهد. اما واقعیت این است قدیمیها و آنها که به ایل و سبک زندگی عشایری وابسته هستند، نمیتوانند یکجا بمانند. دامهای آنها به هوای معتدل نیاز دارند و جاهای گرم یا سرد آنها را نابود میکند.
صنایعدستی عشایر در دست دلالان
صنایعدستی عشایر بینهایت زیباست. این صنایع در همه دنیا از جمله اروپا مشتریان زیادی دارد اما این بخش هم به دلیل بیبرنامگی دولت آسیبدیده است. اگر سازمان میراث فرهنگی برای صنایعدستی عشایری برنامهریزی درستی داشت هم به صادرات کمک میکرد و به کشور نفع میرساند و هم به خود عشایر درآمدزایی میکرد. اما الان بیشتر این صنایع در دست دلالان است که برای کارها رقم بسیار پایینی به عشایر میدهند. حتی در خود عشایر هم به بچهها ظلم میشود. دیدهام مثلا یکی از خود عشایر کارگاه قالیبافی راه میاندازد و بچههای8 تا 12ساله را به کار میگیرد و پول شش ماه کار آنها را یکجا به پدر و مادرشان میدهد که رقم ناچیزی است در مقابل فرشی که بافته و فروخته میشود. خلاصه این که حال عشایر اصلا خوب نیست. ما دورادور زیباییهای چشمنوازی را میبینیم اما واقعیت زندگیشان تلخ است.