عاشقانه‌ای که تمام شد

محسن قاضی‌مرادی پس از تحمل یک دوره بیماری روز پنجشنبه برای همیشه از سینما و تلویزیون خداحافظی کرد

عاشقانه‌ای که تمام شد

بیشتر از 30سال بود در دنیای تصویر، روزگار می‌گذراند و فیلم‌ها و سریال‌های زیادی را در کارنامه کاریش ثبت کرد. این ماجرا تا چند سال پیش برای مرحوم محسن قاضی‌مرادی ادامه داشت تا وقتی که بیماری‌اش پیشرفت نکرده و او را به اجبار از دنیای تصویر راند. البته بعد ازاوج‌گیری پارکینسونش هم او کم و بیش روی صندلی چرخدار یا با عصا در مجموعه‌هایی حضور داشت، مثل «هیولا»ی مهران مدیری و قبل‌تر هم مجموعه «شمعدانی» سروش صحت. پیکر این هنرمند، روز گذشته جمعه ۲۷فروردین در قطعه هنرمندان بهشت‌زهرا(س) و در کنار مزار گرشاسب رئوفی به خاک سپرده شد. دیگر همسایه او در خانه ابدی‌اش، حسین ملکی(حسین آرتیست) عکاس و فیلمبردار سینماست که به‌تازگی درگذشته است. خاکسپاری این بازیگر به دلیل رعایت پروتکل‌های بهداشتی و برای پرهیز از طولانی شدن مدت زمان برنامه، بدون سخنرانی برگزار شد. با این حال جمعیتی از مردم در قطعه هنرمندان گرد هم آمده بودند. در این مراسم چهره‌های هنری همچون کیانوش گرامی، بابک نوری، علیرضا نجف‌زاده، نیلوفر محمودی، امیر کرم‌یزدی، سمیه مهری، عباس نایی و... مهوش وقاری، بازیگر و همسر این هنرمند فقید را همراهی کردند.

قاضی‌مرادی که شامگاه 25فروردین ماه بعد از مدت‌ها درگیری با بیماری دارفانی را وداع گفت با هنرمندانی همچون بهرام بیضایی(سگ کشی)، بهمن فرمان‌آرا(خانه‌ای روی آب)، رخشان بنی‌اعتماد(زیر پوست شهر)، پریسا بخت‌آور(دایره زنگی)، مازیار میری(قطعه ناتمام)، ابوالحسن داوودی(تقاطع و مرد بارانی)، داوود میرباقری(مسافر ری)، سیروس الوند(یک بار برای همیشه)، شهرام اسدی(اوینار)، مجتبی راعی(غزال)، ایرج طهماسب(دختر شیرینی‌فروش)، خسرو معصومی(رسم عاشق‌کشی)، مهدی صباغ‌زاده(صبحانه‌ای برای دو نفر) و... همکاری داشته و در تلویزیون هم در مجموعه‌هایی مثل صاحبدلان، وفا، یک وجب خاک، کت‌جادویی، همسران و... در کنار کارگردان‌هایی مثل مرضیه برومند، داوود میرباقری، پریسا بخت‌آور و.... در آثار مختلفی حضور داشت.



42سال همراهی عاشقانه
اما در کنار همه اینها، همراهی چندساله مهوش وقاری با محسن قاضی‌مرادی از آن داستان‌های عاشقانه‌ای است که آوازه‌اش در همه این سال‌ها گوش به گوش می‌چرخید. این زوج هنرمند که پیش از ورود به دنیای بازیگری هر دو فرهنگی بودند، سال 56 در دفتر کل تربیت معلم که هر دو کارشناس آن بودند، آشنا شدند و سال 58 زندگی مشترکشان را آغاز کردند. در ادامه بعد از مشغول شدن در فضای تصویر، این زوج همکاری‌های مشترک زیادی با هم داشتند، روندی که البته با شدت گرفتن بیماری قاضی‌مرادی تغییر کرد و باعث شد همسرش، مهوش را هم دیگر تا مدت‌ها در کاری نبینیم. در همه این سال‌ها وقاری به دلیل حال و اوضاع همسرش دیگر کاری را قبول نکرد و زمان و زندگی‌اش را به مراقبت از او اختصاص داد.
وقاری همچنین بعد از درگذشت همسرش با انتشار عکسی که شعر «ای غایب از نظر به خدا می‌سپارمت/ جانم بسوختی و به دل دوست دارمت/ تا دامن کفن نکشم زیر پای خاک/ باور مکن که دست ز دامن بدارمت» بر آن نقش بسته بود، نوشت: «قرارمون این نبود.»



طاقت دیدن بیماری‌اش را نداشتم
رسول نجفیان، بازیگر و کارگردانی که دوستی قدیمی با قاضی‌مرادی داشت، درباره اولین همکاری و حضور او در دنیای تصویر به جام‌جم می‌گوید: فکر می‌کنم اولین کاری که با این زوج داشتم، «نار و نی» بود و به واسطه همکاری‌ای که از قبل با خانم وقاری داشتیم، با هم آشنا بودیم و این دوستی از همان سال‌ها با این زوج ادامه‌دار شد. ما هر دوشنبه تله‌تئاترهایی داشتم که محسن پای ثابت آن بود. او قبل‌تر جایی کار نکرده و در آموزش و پرورش مشغول بود اما وقتی متوجه هنر و استعدادش شدم با او در این کارها همکاری کردم. مواردی مثل تصادفی‌ها، به سبک آمریکایی، عزیز گلاب خانوم و با آن‌که هنوز چهره نشده بود اما در آنها خوش درخشید.
او با اشاره به اخلاق و منش این بازیگر فقید می‌افزاید: محسن بسیار بامرام و لوتی بود و خلق و خوی قدیمی‌های تهران را حفظ کرده بود. ما همان‌طور که گفتم با هم دوستی دیرینه داشتیم و در ادامه که او کارهای بیشتری را در سریال‌ها و فیلم‌های مختلف گرفت، واقعا برایش خوشحال بودم و خرسند از این‌که تا حدی به حق خودش رسید. او در تئاتر هم درخشش خاص خودش را داشت، مثلا در تله تئاتر «سیاهی لشکر» نقش یک پاسبان را داشت. او در بیشتر کارهایم حضور داشت و این همکاری و آشنایی قدمت زیادی دارد.
شروع بیماری قاضی‌مرادی هم موضوع دیگری بود که نجفیان بااشاره به آن بیان می‌کند: در ادامه بعد از آن‌که از حدود 15سال پیش کم‌کم لرزش دست‌های محسن شروع شد، این بیماری شدت گرفت و باعث شد او توانایی‌اش را در حرکت از دست بدهد. او خودش هم نگران بود و در همان مقطع، گاهی در بعضی از سریال‌هایش دستش را با دست دیگرش می‌گرفت. این روند ادامه پیدا کرد. ذهن او سالم بود و هوش و حواس و حافظه‌اش هم عالی کار می‌کرد. او نمی‌توانست صحبت کند اما وقتی در گوش آدم حرف می‌زد، حرف‌هایش مشخص می‌شد. وقتی این جریان شدت گرفت من دیگر طاقت دیدن او را نداشتم. با همه اینها خانم وقاری خیلی باشکوه از همسرش پرستاری کرد و در این مدت هیچ کاری را هم نپذیرفت.
نجفیان در آخر افزود: وقتی او می‌توانست صحبت کند چند بار تلفنی با هم حرف زدیم و او از جایگاهی که داشت راضی بود، همچنین بسیار قدرشناس بود و هیچ حرکتی را فراموش نمی‌کرد، مثلا همیشه می‌گفت من با تو این فضا را شروع کردم و هیچ‌وقت از یادم نمی‌رود. این در حالی است که خیلی‌ها این‌طور نیستند و من خیلی وقت‌ها حتی تعجب می‌کنم از برخوردهایی که از برخی‌هایی که با من وارد این فضا شدند، می‌بینم.
ضمیمه قفسه کتاب