روزی به نام  دلربایی «گل»

گفت‌وگو با رشید كاكاوند، مجری تلویزیون و شاعر درباره روز جهانی گل و گیاه

روزی به نام دلربایی «گل»

 به نظرم این كه روزها را به نام اتفاق یا مناسبتی، نسبت دهی، اتفاق خوبی است. یعنی روزها همین‌جوری بیهوده هدر نمی‌روند. بدون نام نمی‌مانند. روز كه نام داشته باشد در یادها می‌ماند، هم خود روز هم آن اتفاق یا مناسبت. روز كه نام داشته باشد، یادآوری آن می‌شود یك عادت و اتفاقات خوب و بد (البته بیشتر خوب) در یادها می‌مانند. مردم روی موضوع حساس می‌شوند و بیشتر به آن توجه می‌كنند، گسترشش می‌دهند و كم و زیادهایش را وارسی می‌كنند و اگر احساس خوبی از آن پیدا كرده و مهارتی را در آنها افزایش دهد، آن رویداد را به سبك زندگی خود وارد می‌كنند. روزها كه اسم داشته باشند، هویت پیدا می‌كنند و هویت می‌تواند، آدم‌ها را از روزمر‌گی و بیهودگی نجات دهد. اتفاقات كوچكی را رقم بزند، اتفاقات ریزی كه اگر به مرور روی هم جمع شوند، نگرش آدم‌ها و حال آدم‌ها را تغییر می‌دهند، تغییراتی كه بیشتر اوقات مثبت است. 
مثلا همین چند روز قبل، روز جهانی عروسك بود با این شعار كه برای گسترش شادی و مهربانی به یكدیگر عروسك هدیه بدهید ! دیروز روز جهانی اهدای خون بود، خون كه یكی از مهم‌ترین و اصلی‌ترین‌هاست برای ادامه حیات و چقدر آدم‌هایی كه در بیمارستان‌ها بستری و نیازمندخونند و چقدر زیبا كه مردمی در سراسر دنیا، وقت می‌گذارند و سالانه چند بار خون خود را به صورت رایگان اهدا می‌كنند تا به نیازمندان داده شود و چقدر خوب كه روی این موضوع سال‌ها كار شده تا امروزه تقریبا به یك فرهنگ جهانی تبدیل شده. 
و امروز، روز جهانی گُل است. این را به جرات می‌توان یكی از بهترین رویدادها و نامگذاری‌ها دانست. علاقه‌مندی به گل و هدیه دادن آن به یكدیگر انگار به صورت غریزی و فطری با انسان‌ها متولد می‌شود. انگار گل اولین چیزی است در دنیای بیرون، وقتی هنوز ادراك شكل وسیعی نگرفته، در چشم و دل آدمی می‌نشیند.  گل درهمه جا هست، در خانه‌ها، طبیعت، بیابان، كوه، آب حتی در تالاب و گاهی حتی در باتلاق. شاید به این دلیل كه آدمیزاد در هر جایی كه باشد نیاز دارد در دنیای بیرون چیزی باشد كه حالش را خوب كند. گل در عروسی هست در عزا هم هست. در زمان قهر هست به وقت آشتی هم هست، گل نماد عشق هم هست، نشانه‌ای برای دوست داشتن بی‌دریغ. گل همه جا هست، مثل روح جهان. . . 

اعجاز رنگ 
رشید كاكاوند، شاعر، مجری تلویزیون و رادیو و استاد دانشگاه، می‌گوید: زیبایی گل و تنوع رنگ‌های آن باعث شده كه آدمیزاد از همان اوایل پیدایش بشر به آن علاقه‌مند شود. طیف رنگی گل‌ها مسحوركننده است. یك گونه گل، حتی طیف زیادی از رنگ‌ها دارد. حتی یك گلبرگ، چند رنگ است. این همه رنگ در كنار چینش بی‌بدیل گلبرگ‌ها، همیشه نظر مردم را جلب كرده است. گل از اولین پدیده‌های طبیعی بود كه به شعر راه پیدا كرد و شاعران و دیگر هنرمندان آن را به آثار خود آوردند به دلیل همین زیبایی بی‌نظیر. فطرت آدمی طالب زیبایی است و زمانی كه شعور و درك در بشر شروع به تكامل كرد و او یاد گرفت كه برای فرزند خود نامی انتخاب كند، نام گل‌ها اولین، نام‌هایی بود كه روی آدمیان گذاشته شد و نكته جالب اینجاست كه بشر اول برای گل‌ها نام انتخاب كرده بود و بعد خودش را به‌نام آنها نامید. 
كاكاوند معتقد است گل شاعران دوره اول شعر ایران، بیشتر دیده می‌شود و در توصیف آن شاعرانی مانند رودكی، منوچهری دامغانی شعر زیاد دارند. در این دوره، شاعران بیشتر درباری بودند و در كنار پادشاهان در ناز و نعمت زندگی می‌كردند، به همین دلیل تمركزشان روی زیبایی‌ها و توصیف آنها بود. در آن دوره هنوز عرفان و دغدغه‌های سیاسی و اجتماعی به شعر فارسی وارد نشده بود. در دوره‌های بعد، گل در اشعار، بزرگانی مانند خیام، عطار، سعدی، حافظ، و مولانا و...  به نماد تبدیل شد. 
​​​​​​​
گل عشق چه كم از گل نفرت دارد...
به باور كاكاوند، گل در فطرت و در ذات خود همیشه خوب و زیباست. اگر مردم گل‌های خاصی را برای بیان عشق، نفرت، عزا، عروسی و... انتخاب كرده‌اند، بیشتر قراردادی است بین خودشان. مثلا گل گلایول كه باب شده برای مراسم عزا همان‌قدر زیبا و خوشرنگ است كه مثل رُز سرخ كه نماد عشق شده یا گل كرم كه برای عروسی‌ها در نظر گرفته شده است. در واقع گل‌ها آن‌قدر زیبا و متنوع و رنگارنگند كه دست بشر را باز گذاشته‌اند كه هر كدام از آنها را برای مناسبتی انتخاب كند. 
این شاعر به تنوع گیاهی ایران اشاره می‌كند و این‌كه گل‌های ایرانی آن‌قدر متنوع و زیادند كه همیشه شاعران ایرانی را متاثر كرده‌اند، اتفاقی كه مسلما برای شاعرانی كه مثلا در كشورهای عرب زندگی می‌كنند، رخ نمی‌دهد. طبیعت پیرامون آنها بیشتر بیابان است و نمادی ندارد كه به شعر آنها راه پیدا كند. 
كاكاوند در پاسخ به این سوال كه به نظر می‌رسد هر چه شاعران بیشتر درگیر مسائل اجتماعی و سیاسی می‌شوند، نقش طبیعت و گل در شعر آنها كمرنگ‌تر می‌شود، می‌گوید: موافق این گفته نیستم. اگر نگاهی به اشعار سهراب سپهری بیندازید، به این نكته می‌رسید كه او در همین دوره معاصر كه صنعت همه وسعت زندگی را پر كرده، چگونه به طبیعت و گل پناه می‌برد و آن را در شعرش نمایان می‌كند تا ما را دوباره متوجه طبیعت و پناه بردن به آن كند.  سپهری، شاعری است كه دوره سیاه و تلخ دهه 30 را تجربه كرده و شاید به همین دلیل است كه می‌گوید: كار ما شاید این است / كه میان گل نیلوفر و قرن / پی آواز حقیقت بدویم... كه منظورش از قرن، همین دوره‌ای است كه ما در آن زندگی می‌كنیم، دوره‌ای كه به ظاهر ماشین بر طبیعت غلبه كرده. كار شاعر و هنرمند این است، زمانی كه در زندگی كمبودی شكل می‌گیرد و چاله‌ای به وجود می‌آید، آن را در تخیل پرورش دهد و بیافریند و آن را به دیگران نیز نشان دهد و حال خوب خودش را به آدمیان دیگر هم منتقل كند. به نظرم شعر امروز نیز همین راه را می‌رود، شاعران خوب و كار بلد در كنار همه تندی و تیزی‌هایی كه در شعر خود دارند از طبیعت و در كنار آن از گل نیز غافل نمی‌شوند، چون ما هر چقدر هم از طبیعت و فطرتی كه در ان جاری است دور شویم، روزی دوباره به آن برخواهیم گشت.