هر خانه‌ای باید  یک فاطمه داشته باشد

گفت‌وگو با فاطمه افشاریان، شاعر جوان دهه هفتادی به مناسبت روز دختر

هر خانه‌ای باید یک فاطمه داشته باشد

 به گمانم بهترین رابطه جهان، رابطه پدر، دختری است.رابطه‌ای عمیق و پر از عشق.عشق به معنای واقعی، یعنی لبریز شدن احساس از عاطفه‌ای بکر که تا آخر عمر دوست داری‌، مزه مزه‌اش کنی و هرگز از طعم‌ آن سیر نمی‌شوی. رابطه‌ای کاملا دو طرفه و بی‌قید و شرط.
دختری که با پدرش رابطه‌ای عمیق دارد، انگار به آب کُری وصل است که هرگز تمام نمی‌شود.دختر می‌تواند از این آب گوارا بخورد و مدام انرژی خود را احیا کند، حتی در بدترین و سخت‌ترین شرایط.شاید به همین دلیل است، دختری که با پدر خود رابطه محکم و عاطفی ندارد با کوچک‌ترین تلنگر فرو می‌ریزد و حتی آن‌جاهایی که اختیار دارد، بدترین انتخاب‌ها را می‌‌کند و با دست خود،‌خویش را نابود می‌کند شاید به این دلیل  که به پدر ثابت کند که آدم خوبی نبوده و باید ذلیل شود.در این شرایط باز هم رابطه دو طرفه است اما این‌بار با قید و شرط.
فردا تولد حضرت معصومه (س) است و روز دختر.به همین مناسبت با فاطمه افشاریان هم‌صحبت شدم تا از حس خوب دختر بودن برایمان بگوید و رابطه‌ای که با مادر، برادر و پدرش داشته و دارد.پدر فاطمه وقتی او ده ساله بود، شهید شد و فاطمه که متولد یکی از سال‌های دهه 70 است، در همان ده سال آنقدر عشق از پدر در قلب و ذهن خود ذخیره کرد تا بتواند بقیه عمر با خیال آسوده کنار این معدن عشق بنشیند و از آن استفاده کرده و حالش را خوب کند در هر مکانی که باشد و در هر زمانی که اراده ‌کند.
​​​​​​​
پدری داشتم بهتر از آب روان 
فاطمه افشاریان یک برادر هم دارد، برادری که از فاطمه بزرگ‌تر است و بهترین رفیق برای تک دختر خانواده است.افشاریان درس معلمی می‌خواند در دانشگاه فرهنگیان و درس حوزوی هم می‌‌خواند، البته غیرحضوری. شعر هم می‌گوید،در میان اشعارش، شعرهای مذهبی هم دیده می‌شود که اتفاقا جزو بهترین اشعارش هستند.خودش می‌گوید: شعر در خانواده ما موروثی است.پدرم شاعر آئینی بود و مداح. زمزمه‌هایش را دوست داشتم وصدایش در ذهنم نشست برای همیشه.آنقدر خوب شعر می‌گفت و صدایش خوب بود که مذهب شد یکی از علاقمندی‌هایم.پدرم وسیع بود و زلال و مهربان.آگاهم می‌کرد بعد از من می‌خواست، انتخاب کنم.حس خوب این آزادی در کنار آگاهی باعث شد هیچ‌وقت احساس نکنم با زور باید چیزی را انتخاب کنم.وقتی به سن تکلیف رسیدم، پدرم گفت تو آزادی حجاب چادر را انتخاب کنی یا حجاب پوشیده بدون چادر.پرسیدم شما کدام را انتخاب می‌کنی، گفت: چادر.آنقدر پدرم را دوست داشتم و آنقدر به انتخاب‌هایش ایمان، که چادر را انتخاب کردم.ذهنیت خوبی از چادر داشتم، یک سال به سوریه مسافرت کردیم و در آنجا پدرم برایم چادر عربی که دوست داشتم خرید، از همان زمان ذهنیت خوبی نسبت به چادر پیدا کردم.
دختر برکت است 
از افشاریان درباره رابطه پدر و دختری می‌پرسم و این که هر چقدر پدر با رفتار و گفتارش حس خوبی در دختر به وجود بیاورد، دختر قوی‌تر و موفق‌تر خواهد شد. این شاعر جوان می‌گوید: پدرم خیلی دوستم داشت، آنقدر زیاد که گاهی برادرم شاکی می‌شد.مادرم تعریف می‌کند وقتی من به دنیا آمدم بابا آنقدر خوشحال شد که به همه دوست و آشنا و همسایه‌ها شیرینی داد.اسمم را گذاشت فاطمه. بابا باور داشت هر خانه‌ای باید یک فاطمه داشته باشد تا آن خانه همیشه شاد و سلامت بماند.بابا همیشه می‌گفت دختر رحمت و برکت است.می‌گفت وقتی تو به دنیا آمدی ما صاحب خانه شدیم، تو که به دنیا آمدی با خودت خیر و برکت آوردی. این حرف‌ها آنقدر حس خوبی به من داد که از دختر بودن خودم خوشحال بوده و هستم. این که برایم ارزش قائلند این که با تولدم حال پدر و مادرم را خوب کرده‌ام، حال خودم هم خوب می‌شد.این حس تا همین الان با من همراه است.

آگاهی، پشتوانه اعتماد 
مادرم، خانم فرهیخته و نویسنده‌ای است.برادرم از من بزرگتر است اما راستش را بخواهید ما سه نفر خیلی با هم رفیق هستیم.این رفاقت از زمان تولد برادرم شکل گرفت.مادرم در سن کم ازدواج کرده و زود بچه‌دار شده بود، فاصله سنی کم باعث شده بود که با برادرم بیشتر رفیق باشد تا مادر و پسر. وقتی من به دنیا آمدم تحت تاثیر رفاقت آنها با برادرم خیلی دوست شدم. الان برادرم بهترین رفیقم است.هر جا می‌روم، دوست دارم کنارم باشد.حس خوبی از حضورش دارم. برادرم از آن آدم‌هایی نیست که امر و نهی کند و بگوید این کار را بکن، آن کار را نکن.پدر، مادر و برادرم به من کمک کردند تا آگاه شوم هم نسبت به شرایط یک خانم در جامعه و هم خانواده.آگاهی باعث شد تا انتخاب‌هایم معقول باشد.وقتی این اتفاق افتاد، خانواده به من اعتماد کرد چون متوجه شد انتخاب‌هایی نمی‌کنم که آسیب‌زا باشد هم برای خودم هم برای آنها.راستش شرایط جامعه جوری نیست که بتوان بی‌گُدار به آب زد و به بهانه آزادی هر کاری که دلت خواست، بکنی. به نظرم باید معقول باشی، به خانواده اعتماد کنی و خودت را به عقل و درایت آنها بسپاری، پخته و عاقل که شدی، می‌توانی از آزادی استفاده کنی چون انتخاب‌هایت اشتباه کمتری خواهد داشت.

یک روز متفاوت برای دختران 
به افشاریان می‌گویم به نظرت نامگذاری یک روز به نام دختر چه تاثیری در روحیه دخترها دارد، البته پسرها همیشه معترضند که چرا روز پسر نداریم اما روز دختر داریم؟! 
این شاعر جوان می‌گوید: همه این‌ها برای ارزش دادن به جایگاه زن است.زنی که هم همسر است، هم خواهر، هم مادر، هم معلم، هم پرستار و .... زن‌ و دختر وقتی از طرف نزدیکان خود با هر مناسبتی سرشار از مهر و عاطفه می‌شود، همه رویدادها و اتفاقات زندگی بهتر می‌شود،زن که حالش خوب باشد انگار همه دنیا حالش خوب است.وقتی روزی به‌نام دختر نامگذاری می‌شود و خانواده در این روز ویژه به دختران بها می‌دهند،‌دختر پر می‌شود از حس خوب و قدردانی.در خانه ما همیشه روز دختر روز ویژه‌ای است.تا زمانی که پدر زنده بود، علاوه بر این که به من هدیه می‌داد، شیرینی هم می‌خرید بعد پدر ،‌مادرم روز دختر را در خانه جشن می‌گیرد و این بهترین حسی است که هر سال تجربه‌اش می‌کنم.