با استرس سیاهپوشی كنار بیاییم
وقتی عزیزی را از دست میدهیم باید از مراحل انكار، خشم، غم، پذیرش، عبور شدت استرسهایمان را به مرور زمان كمتر و كمتر كنیم. اما چگونه؟!
بعد از پذیرفتن واقعیت و به دلیل وجود فشار روانی معمولا احساس خستگی و فرسودگی میكنیم و هزاران چرا و فكر و خیال به سراغمان میآید؛ فكرهایی كه در حول و حوش فرد از دست رفته میچرخد.
در این شرایط ممكن است شبها اصلا خواب راحتی نداشته باشیم، درست غذا نخوریم و دلشوره دائمی رهایمان نكند اما واقعیت این است زیاد در این شرایط ماندن ممكن است باعث بروز افسردگیهای شدید شود. بنابراین باید سعی كنیم این واقعیت را بپذیریم كه عزیزی از دست دادهایم. در این بین معمولا خانواده فرد فوتشده تا مراسم شب هفت تنها نیستند، اما بالاخره خانواده و اطرافیان فرد متوفی مجبورند در شرایطی سخت و پراسترس با غم فقدان عزیزشان كنار بیایند. به همین دلیل توصیه میشود بستگان و دوستان به یكباره خانواده عزادار را تنها نگذارند و با یك برنامهریزی
هر بار یكی از نزدیكان برای احوالپرسی به خانه آنها برود یا آنها را به خانه خود
دعوت كند.
متاسفانه گاهی شاهد افسردگی نزدیكان درجه اول هستیم و این وظیفه بازماندگان است كه با صحبتهای آرامش بخش و حتی به كمك یك رواندرمانگر مشكل را حل و از بحرانی شدن آن جلوگیری كنند. اما نباید در هیچ شرایطی فرد عزادار را از گریهكردن منع كرد.
اگر زمانی كه داغ مرگ عزیزتان تازه است گریه نكنید، در واقع یك واكنش طبیعی را به یك بیماری مزمن تبدیل میكنید و داغ عزیزتان همیشه تازه میماند. غیر از این تخلیه كردن هیجانها بعدا به شكل بیماریهای روانتنی مثل دردهای مزمن معده یا اختلالات روانی مثل «اختلال استرس پس از سانحه» خودش را نشان میدهد. بنابراین وظیفه اطرافیان است كه شرایطی را برای گریه كردن بازماندگان فراهم كنند؛ البته نه گریههای مداوم و بیوقفه كه خود افسردگی میآورند. باید پذیرفت مرگ حق است و همه بالاخره رفتنی هستند و عزیزان ما نیز با مرگ از بین نمیروند و در كنار ما زندگی خواهند كرد، فقط ما قادر به دیدن آنها نیستیم.
بد نیست بدانید یكی از مهمترین توصیههای روان شناسان این است كه فرد داغدیده را بهویژه در مراحل نخست، نصیحت نكنید؛ مثلا نگویید چرا ناراحتی وقتی او الان در بهشت جایش خوب است.
شاید بتوان گفت سكوت و در آغوش گرفتن فرد داغدیده، كمك بسیار موثری به او در طی كردن مراحل چهارگانه پذیرش مرگ است.
بعد از پذیرفتن واقعیت و به دلیل وجود فشار روانی معمولا احساس خستگی و فرسودگی میكنیم و هزاران چرا و فكر و خیال به سراغمان میآید؛ فكرهایی كه در حول و حوش فرد از دست رفته میچرخد.
در این شرایط ممكن است شبها اصلا خواب راحتی نداشته باشیم، درست غذا نخوریم و دلشوره دائمی رهایمان نكند اما واقعیت این است زیاد در این شرایط ماندن ممكن است باعث بروز افسردگیهای شدید شود. بنابراین باید سعی كنیم این واقعیت را بپذیریم كه عزیزی از دست دادهایم. در این بین معمولا خانواده فرد فوتشده تا مراسم شب هفت تنها نیستند، اما بالاخره خانواده و اطرافیان فرد متوفی مجبورند در شرایطی سخت و پراسترس با غم فقدان عزیزشان كنار بیایند. به همین دلیل توصیه میشود بستگان و دوستان به یكباره خانواده عزادار را تنها نگذارند و با یك برنامهریزی
هر بار یكی از نزدیكان برای احوالپرسی به خانه آنها برود یا آنها را به خانه خود
دعوت كند.
متاسفانه گاهی شاهد افسردگی نزدیكان درجه اول هستیم و این وظیفه بازماندگان است كه با صحبتهای آرامش بخش و حتی به كمك یك رواندرمانگر مشكل را حل و از بحرانی شدن آن جلوگیری كنند. اما نباید در هیچ شرایطی فرد عزادار را از گریهكردن منع كرد.
اگر زمانی كه داغ مرگ عزیزتان تازه است گریه نكنید، در واقع یك واكنش طبیعی را به یك بیماری مزمن تبدیل میكنید و داغ عزیزتان همیشه تازه میماند. غیر از این تخلیه كردن هیجانها بعدا به شكل بیماریهای روانتنی مثل دردهای مزمن معده یا اختلالات روانی مثل «اختلال استرس پس از سانحه» خودش را نشان میدهد. بنابراین وظیفه اطرافیان است كه شرایطی را برای گریه كردن بازماندگان فراهم كنند؛ البته نه گریههای مداوم و بیوقفه كه خود افسردگی میآورند. باید پذیرفت مرگ حق است و همه بالاخره رفتنی هستند و عزیزان ما نیز با مرگ از بین نمیروند و در كنار ما زندگی خواهند كرد، فقط ما قادر به دیدن آنها نیستیم.
بد نیست بدانید یكی از مهمترین توصیههای روان شناسان این است كه فرد داغدیده را بهویژه در مراحل نخست، نصیحت نكنید؛ مثلا نگویید چرا ناراحتی وقتی او الان در بهشت جایش خوب است.
شاید بتوان گفت سكوت و در آغوش گرفتن فرد داغدیده، كمك بسیار موثری به او در طی كردن مراحل چهارگانه پذیرش مرگ است.