سازهای ناکوک در شبکه نمایش خانگی

در برخی تولیدات شبکه نمایش خانگی موسیقی‌های بی‌کیفیت جای داستان‌های جذاب را گرفته است

سازهای ناکوک در شبکه نمایش خانگی

هنوز دستت نیامده داستان از چه قرار است، خواننده وارد می شود یا خودش تنها یا همراه گروه موسیقی، خودش هم نباشد، صدایش هست. اگر مخاطب سریال‌های شبکه نمایش خانگی باشید، می‌دانیدکه می شود جا به جا فیلم را رد کرد و رفت سراغ داستان، اما این‌که آخرش چقدر داستان پیش رفته، موضوع تلخی است که می تواند مخاطب را حسابی خسته و دلزده کند. یک دقیقه داستان، چند دقیقه صحنه‌های مرور داستان با همراهی موزیک و البته حضور گیتار به‌عنوان پای ثابت سریال آن‌قدر که بشود گفت در بعضی از این سریال‌ها گیتار نقش پررنگ تر و بیشتری دارد از بعضی بازیگران! البته استثناهایی هم وجود دارد؛ آنها را می گذاریم کنار و می رویم سراغ همان سریال‌های کلیشه ای که امروزه حسابی شبکه نمایش خانگی را تسخیر کرده اند. سریال‌هایی که علاوه بر داشتن مکان‌های فیلمبرداری مشترک، ترویج سبک زندگی اشرافی و بازی با خط قرمزهای جامعه برای جلب مخاطب بیشتر به شکل افراطی ای سراغ موسیقی می‌روند. حضور پررنگ خواننده‌ها در این سریال‌ها آن هم بی دلیل و نابه‌جا برای کشدارتر کردن خط داستان و به تبع آن فروش بیشتر اتفاق این روزهای شبکه نمایش خانگی است، اتفاقی که البته قبل تر هم بوده و حالا به قول معروف شورش درآمده است.

 زنده شدن کلیشه‌ای قدیمی
حضور خواننده‌ها در سریال‌های  شبکه نمایش خانگی کلیشه ای قدیمی است که حالا هر چند از سریال‌های ترک به سریال سازی ایرانی تشریف آورده اما در کشور خودمان و همچنین دیگر کشورها هم عمری نسبتا طولانی داشته است.  داستان تقلید و کپی برداری از محصولات عامه پسند غیر ایرانی طولانی تر از این حرف‌هاست و قدمتی به اندازه تاریخ سینمای ایران دارد.
با نگاهی به تاریخ می‌بینیم که سینمای فارسی که حکم پدری بر فیلمفارسی‌های معاصر را دارد (که البته سریال‌های نمایش خانگی را هم باید در همین زیرگونه قرار داد)، کارش را با الگوبرداری از ملودرام‌های مصری آغاز کرد و با قاطعیت می‌توان گفت به عنوان سینمایی بی‌پشتوانه و فاقد سنت درام‌پردازی، سراغ الگوهای امتحان پس‌داده رفت.
الگوهای این سینما البته بعدها از مصر به سمت هند تغییر مسیر داد؛ به طوری که مثلا «گنج قارون» به عنوان مهم‌ترین محصول سینمای عامه‌پسند قبل از انقلاب، تحت تاثیر فیلم هندی «سنگام» ساخته شد و ظهور موج نوی سینمای ایران، گرچه تحولی در سینمای ایران پدید آورد، ولی جریان اصلی فیلمسازی همچنان در اختیار فیلمفارسی باقی ماند؛ جریانی نیرومند و ریشه‌دار که پس از پیروزی انقلاب اسلامی بعد از دو‌دهه رانده‌شدن به حاشیه، توانایی بازسازی و انطباق با شرایط تازه را یافت.
اگر در دهه‌های 70 و 80، منبع الهام سینمای عامه‌پسند فیلمفارسی بود از ابتدای دهه 90 داستان عوض شد. با ظهور شبکه‌های فارسی‌زبان، شاهد تکثیر تاسفبار سریال‌های ترکیه‌ای در فیلم‌ها و سریال‌های نمایش خانگی شدیم که به طور مشخص از دل روابط خارج از عرف و نمایش تجمل و رقص و ساز و آواز طنزگونه می‌آیند!  درست که در سینمای جهان ژانری به نام سینمای موزیکال داریم که مخاطبان پر و پا قرصی هم دارد، اما وجود هر ساز و آواز و پریدن و جهیدن در یک فیلم را نمی‌توان مبنایی بر موزیکال‌بودن آن دانست، چرا که مشخصه سینمای موزیکال، حضور موثر موسیقی در ساختار روایتی فیلم است، نه این که شخصیت‌ها با علت و بی‌علت مدام برقصند و بخوانند و این زدن و رقصیدن هم هیچ منطق روایی در کلیت داستان نداشته باشد، جز لوس بازی.
بدیهی است که سینمای موزیکال در ایران می‌بایست براساس فرهنگ و ادبیات شعری و موسیقایی ایرانی شکل بگیرد و ارزش‌های معنوی و باورهای اعتقادی مردم این سرزمین را بازتاب دهد و چنانچه اگر هنوز نتوانسته‌ایم به تعاریف و ضوابط مشخصی برای استفاده از موسیقی در فیلم برسیم، بهتر است دست به کارهای ضدفرهنگی هم نزنیم.
سینمای فارسی هرچه بود بخشی از فرهنگ ایرانی را هم بازتاب می‌داد، اما سازندگان فیلمفارسی‌های نوین که برای شبکه نمایش خانگی سریال‌سازی می‌کنند، این قابلیت را هم ندارند. سازندگان این آثار در دوردست‌ترین فاصله ممکن از زندگی ایرانی قرار گرفته‌اند و ضمن این که نسل‌های مختلف از فرزندان این آب و خاک را با جهانی تصنعی و جعلی آشنا می‌کنند فرهنگ شنیداری مردم را به قهقرا می‌برند.
در این گزارش، بر همین بخش از ماجرا متمرکز شده‌ایم؛ این‌که چطور تولیدات شبکه نمایش خانگی، با تلقی و تصوری سطحی از اثرِ موزیکال، تصاویرشان را پر کردند از یکسری سر و صدا و جنب‌و‌جوشِ زائد و بیرون از منطق روایی؟
در این گزارش، بر همین بخش از ماجرا متمرکز شده‌ایم؛ این‌که چطور تولیدات شبکه نمایش خانگی با تلقی و تصوری سطحی از اثر موزیکال، تصاویرشان را پر کردند از یک‌سری سر و صدا و جنب و جوش زائد و بیرون از منطق روایی؟ و این‌که آیا می توان این آثار و نگاه سازندگانشان را ناشی از نگاهی ضدفرهنگ به فرهنگ جامعه دانست یا خیر؟



بدون دغدغه فرهنگ
 صادق رشیدی، پژوهشگر و استاد دانشگاه تاکنون تلاش‌های زیادی پیرامون نشانه‌شناسی موسیقی، درام‌نویسی، پسامدرنیسم و تعزیه داشته. او تاثیر موسیقی بر فرهنگ و اجتماع و سیاست یک کشور را غیر قابل انکار می‌داند و متولیان و مسؤولان و مدیران فرهنگی را در سطحی‌گرفتن این مقوله در آثار شبکه نمایش خانگی مقصر می داند.
او در پاسخ به این سوال که موسیقی در شبکه نمایش خانگی چه استانداردهایی را باید رعایت کند تا ذائقه موسیقایی مردم تنزل پیدا نکند، می‌گوید: یک توجیه می‌توان داشت و آن این‌که ذائقه مردم یا مخاطب و تنزل آن رابطه مستقیمی با کیفیت آثار تولیدی دارد، اما نباید فراموش کنیم که ما نمی‌توانیم از مردم در معنای عام انتظار داشته باشیم که متخصص موسیقی باشند. طبعا هر گفتمان و تولید عام‌پسندی ساز و کارهای خودش را دارد و وقتی هدف اصلی سازندگان این فیلم‌ها مردم پسندبودگی و مردم‌گرایی و عام بودن و فروش است، به نظر می‌رسد که فرقی ندارد چه چیزی برای مصرف تولید می‌شود و مهم سرگرم‌ کردن مخاطبان در بخشی از لحظات زندگی است.
رشیدی بعد از بیان این مقدمه می‌گوید: بنابراین اینجا دیگر صحبت از استانداردها بی‌معناست. چه منظور از استانداردها رعایت استانداردهای هنری باشد چه تعیین ضوابط و چارچوب‌های مشخص، به هر حال اصولا ما قبل از درک و فهم فلسفه هر نوع گفتمانی که متعلق به یک فرهنگ دیگر است، صرفا ساختار و شکل آن را در سطحی‌ترین شکل ممکن تقلید و کپی‌می‌کنیم و بنابراین نتیجه‌اش می‌شود همین مساله ای که موضوع پرسش شماست. مثل برنامه عصر جدید که یک تقلید سطحی است یا گونه ایرانی سخنرانی‌های موسوم به TED که این هم یک کپی مضحک است.  او استاد دانشگاه بوده و بدیهی است که نتواند با هنر نازل کنار بیاید؛ حتما برای همین است که می‌گوید: «بسیاری از نمایش‌های شبکه‌های خانگی آنقدر مبتذل است که اساسا نمی‌توان راجع به آنها بحث کرد، چنان که بخشی از سینمای ایران هم در معنای کلی خودش از این مساله مبرا نیست. موسیقی هم مانند دیگر گفتمان‌ها و مقولات فرهنگی تاریخمند، رابطه معناداری با سبک زندگی و نوع تفکر و نگرش جامعه دارد و به همین دلیل چون بخشی از قلمرو و داشته‌های فرهنگی هر‌ملتی محسوب می‌شود سطحی‌کردن آن به تدریج سطح کلی فرهنگ را هم تنزل می دهد. البته فرهنگ در اینجا به معنای مجموعه‌ای از متون و نظام‌های نشانه‌ای و زیباشناختی خاص مد نظرمان است. سطحی‌شدن و سطحی‌نگری، ناشی از سطح فکری پایین و کم‌سوادی تولیدکنندگان است. آنها نه دغدغه فرهنگ دارند و نه تاریخ و ملت و مقولات ارزشمند. طبعا چون تهی از ایده و خلاقیت و سواد فرهنگی هستند به تقلیدهای مبتذل و سطحی اکتفا می‌کنند و به این طریق رویه‌های گسست فرهنگی و کمرنگ‌شدن ارزش‌های بومی را هم رقم می‌زنند و با کمال تاسف متولیان و مسؤولان و مدیران فرهنگی هم هیچ واکنشی نشان نمی‌دهند چون آنها هم دغدغه فرهنگ ندارند. هر چه هست بیانیه‌ها و شعارهایی است که به هیچ دردی نمی‌خورد و در عمل می‌بینیم که تولیدات فرهنگی معاصر ما، چقدر از ارزش‌های داخلی و تاریخ و تمدنی و فکری ما دور است. از سویی دیگر نمی توان به مردم نقدی داشت، چون هنرمندان و به اصطلاح تولیدکنندگان و سازندگان با روش‌های سطحی و محتوای سطحی مسیرها و مصرف بهره‌برداری از این محصولات مبتذل را برای آنها باز می‌گذارند و اجازه بهره‌گیری از موسیقی دستگاهی و جدی و پتانسیل‌های شادی‌آور آن را از دیگران گرفته‌اند.




از چه حرف می‌زنیم؟
وقتی از حضور پررنگ موسیقی در سریال‌های شبکه نمایش خانگی حرف می‌زنیم، از چه حرف می‌زنیم؟ ممنوعه را می‌دیدید؟ یک گروه موسیقی در فیلم حضور داشتند و فعالیت می‌کردند. در عاشقانه فرزاد فرزین کلی خواند، هر‌چند در نقش یک خواننده بازی کرده بود اما بالاخره حضور داشت و بسیار صدایش را شنیدیم.
در هم‌گناه هم احسان کرمی نقش خواننده را بازی کرده و می‌خواند، و در دل هم حامد بهداد گیتار به‌دست گرفته و می‌نوازد. در همین سریال مهراوه شریفی‌نیا هم پیانو می‌زند و حتی راننده اسنپ هم سازدهنی. در سریال کرگدن هم یک گروه موسیقی حضور دارند و خلاصه از این نظر حسابی سریال‌ها پربار شده‌اند؛ ضمن این‌که کارگردان‌ها هم ظاهرا به سری‌سازی عادت کرده و می‌دانند چه اندازه از زمان فیلم را می‌توانند با موسیقی
پر کنند.  تا یک سال پیش تئاتر- موسیقی‌ها در حال اجرا و به‌قول معروف  پول پارو کردن بودند و بعد هم خیلی زود کارگردان‌های شبکه نمایش خانگی حواس‌شان جمع شد که چگونه می‌شود با مصرف افراطی موسیقی سریال ساخت. موسیقی‌ای که برایش از اصطلاح مصرف استفاده کردیم چون کاملا مصرفی است و تقریبا به‌طور کامل تنها می‌تواند در همراهی با همان لحظه‌های سریال و درگیر کردن مخاطب با احساسات به کار بیایند و هیچ نقش دیگری ندارند.



غنای ادبی و محتوایی ندارند
 حقیقتا بیننده پر و پا قرص سریال‌های شبکه نمایش‌خانگی نیستم و در مجموع آدم سریال بینی هم نیستم، اما بعضا بخش‌هایی از این سریال‌ها را که در فضاهای مجازی منتشر می‌شود، می‌بینم. آنچه به نظر می‌رسد این است که اکثر این سریال‌های شبه ترکی که در شبکه نمایش‌خانگی توزیع می‌شوند قدرت تفکر و اندیشه مخاطب را نادیده یا دست‌کم می‌گیرند.
این سریال‌ها به لحاظ مضمون و قصه از محتوای چندانی برخوردار نیستند و سازندگان آنها از آنجا که می‌بایست در چند قسمت آن را ادامه بدهند، به راهکارهای جانبی مثل استفاده زیاد و بی‌رویه از موسیقی پناه می‌برند. به بیان دیگر موسیقی در این سریال‌ها کارکرد دراماتیک ندارد و بیشترین تاثیر آن افزایش جذابیت تصنعی و پر کردن زمان هر قسمت از مجموعه است.
در این سریال‌ها معمولا از یک خواننده به عنوان بازیگر در آن مجموعه دعوت به همکاری می‌کنند که استفاده از موسیقی در جای جای سریال بهانه‌ای داشته‌باشد. از سوی دیگر موسیقی این مجموعه‌ها غنای ادبی و محتوایی ندارد و جوان‌پسند بودن، ویژگی عمده آنهاست. حتی بسیاری از کارشناسان موسیقی متن این ترانه‌ها را نازل و سطح پایین و تنظیم‌شان را بسیار پایین ارزیابی می‌کنند که حتی در مواردی خود مردم هم از شنیدن‌شان شگفت‌زده می‌شوند.  
از سوی دیگر آوازخوانی این خواننده‌ها در سریال‌های شبکه نمایش خانگی بستر مناسبی برای معروف شدن‌شان هم است و اگر کسی پیشتر آنها را نشناسد با شنیدن یکی دو قطعه از اثرشان در این سریال‌ها که معمولا در فضای مجازی هم به‌شدت پخش می‌شود، با آنها آشنا می شود. حالا در چنین جوی از سریال‌سازی، حرف از این که تکلیف ذائقه سازی  و فرهنگ شنیداری در جامعه چه می‌شود، کمی خنده‌دار است!




تقلیدهایی ناشیانه
 افشین علیار، منتقد سینماست که در سال‌های اخیر بارها به سبک زندگی متفاوت در سریال‌های شبکه نمایش خانگی، تجمل‌گرایی، داستان‌های بی‌منطق و البته مضامینی که اخلاق عمومی آن را برنمی‌تابد نقد وارد کرده ‌است.
او با اشاره به آوازخوانی بی منطق در اغلب محصولات شبکه نمایش خانگی، توضیح می‌دهد: گرچه سریال‌های شبکه خانگی از نظر مضمون و ساختار به تحلیل‌های گسترده یا حرفه‌ای به دلیل ضعف‌های شدیدی که در آنها احساس می‌شود، نیاز ندارند، اما باید گفت کیفیت این سریال‌ها روز به روز تنزل بیشتری پیدا می‌کنند. اساسا هیچ منطق ساختاری دراماتیک در این سریال‌ها دیده نمی شود، طوری که انگار نما به نماهای این سریال‌ها به شکل پازل‌های نامربوط کنار هم قرار می‌گیرند و  به‌تازگی  آوازخوانی در سریال‌ها پررنگ شده است. آن‌ هم آوازخوانی یا استفاده از ویدئو کلیپ‌هایی که کارکرد مهمی در جریان قصه ندارد و تنها وقت سریال را تلف می کند!
علیار معتقد است سریال‌های ترکی، الگویی برای داستان و سبک و سیاق این آثار شبکه نمایش خانگی شده‌ است: استفاده از موسیقی غیرمتعارف در این آثار و کلیت این آثار را می‌توانیم متاثر از سینمای قبل از انقلاب خودمان یا سینمای هند یا سریال‌های ترکی بدانیم. در حال حاضر سریال‌های شبکه خانگی بیشتر از این که با منطق روز جامعه جلو برود، تبدیل به فیلمفارسی شده است! به سریال «عاشقانه» یا «مانکن» نگاه کنید. صرفا به دلیل حضور یک خواننده (فرزاد فرزین) به عنوان بازیگر لااقل پنج دقیقه در هر قسمت اختصاص داشت به خوانندگی او روی تصویر یا این‌که در هر قسمت شاهد یک ویدئو‌کلیپ بودیم! قطعا این یک ویژگی برای ساخت سریال محسوب نمی‌شود؛ اما ظاهرا این موضوع تسری پیدا کرده و در همین سریال‌های اخیر هم شاهد این آوازخوانی‌های بی سر و ته هستیم! در یک سریال 50 دقیقه‌ای که ده دقیقه آن به آنچه گذشت و آنچه خواهی دید سپری می‌شود، چرا باید حداقل ده دقیقه هم موزیک ویدئو ببینیم؟ به طور مثال سریال «دل» که قبلا در همین روزنامه به‌طور کامل ضعف‌های آن را گفتم، موسیقی متن کاربردی بیشتری از فیلمنامه و موقعیت دارد. فکر نمی‌کنم در این سریال تا به حال برای چند ثانیه هم که شده موسیقی قطع شده‌باشد و حضور موسیقی به قدری پررنگ است که باعث عدم‌تمرکز مخاطب در ارتباط با تصویر می‌شود!
انتقادهای علیار فراتر می‌رود تا اینجا که بگوید: «حالا این را اضافه کنید که در نماهای به شدت بی ربط تصویر اسلوموشن می‌شود و موسیقی دلهره‌آور پخش می‌شود یا در سکانس‌های تحریک آمیز عاشقانه خواننده شروع به خواندن می‌کند و بیننده هم باید فلاش بک ببیند و هم باید صدای خواننده را گوش کند! نکته دیگری که از حرف‌های علیار دستگیرمان می‌شود، رعایت‌نکردن استانداردهای موسیقی و آواز محوری در اغلب آثار شبکه نمایش خانگی است: «در رابطه با سریال «هم‌گناه» قضیه کمی بحرانی‌تر است. یکی از شخصیت‌ها در فیلم شغلش خوانندگی است. برای همین وقت و بی وقت در هر سکانسی که حضور داشته‌باشد، می‌زند زیر آواز که بیشتر هم آهنگ‌های خوانندگان لس آنجلسی را می‌خواند، خب چنین شخصیتی برای یک سریال چه کارکردی می‌تواند داشته‌باشد؟ زمانی که فیلمنامه و شخصیت در کار نباشد استفاده نادرست و بهره‌گیری از سریال‌های ترکی چه لزومی‌ دارد؟ اساسا این روش سریال‌سازی که این روزها مد شده تقلیدی ناشیانه است که با محوریت جامعه ما سنخیتی ندارد.




موزیکال‌های خوب سینما
وقتی با صادق رشیدی درباره ابتذال استفاده از موسیقی در مجموعه‌های شبکه نمایش خانگی حرف می‌زدیم، در خلال انتقادهایش، یاد چند نمونه خوب از سینمای خودمان افتاد. از علی حاتمی: به فیلم‌های علی حاتمی نگاه کنید، حسن کچل، دلشدگان و مصادیقی از این دست جزو بهترین نمونه‌ها بودند و هستند و افسوس که تکرار نشدند و متاسفانه برخی‌ها می‌گویند زمانه عوض شده‌است. زمانه را ما عوض می‌کنیم.
زمانه را رسانه‌ها و نفوذ فناوری‌های رسانه‌ای عوض می‌کند و ما به‌جای بهره گیری و در خدمت گرفتن آنها، عملا دچار الیناسیون فکری و فرهنگی می‌شویم و طبعا با شکاف و گسست شدید فرهنگی با سنت‌های پیشین فرهنگی‌مان مواجه می‌شویم و نتیجه‌اش می‌شود این بلبشویی که مشاهده می‌کنید و من به آن می‌گویم شلختگی فرهنگی. از سویی دیگر موسیقی فیلم حتی در مواجهه با فیلم‌های موزیکال یک تخصص است. شناخت دقیق و درست از سینما و جهان فیلم و موسیقی ملل لازم است؛ هرچند هر دو گفتمان یعنی سینما و موسیقی در یک مجموعه نمایشی کم مایه اند و روی هم تاثیر متقابل دارند.