آتش گرفتن کپر، جان دختر خردسال را گرفت
رویایی که خاکستر شد
برای اهالی دهستان، حالا فقط یاد و خاطرهای از فاطمه کوچولو باقی مانده است. سهم دخترک از زندگی در این دنیا، فقط شش سال بود؛ شش سالیکه اگر پدر فقیر نبود، میتوانست به 60 سال هم برسد. هنوز هم سوختههای کپر 12 متری، گوشه وکنار زمین به چشم میخورد. یخچال، کولر و لوازم دیگر کپر هم گوشهای افتاده و طوری سوختهاند که انگار سالها از اوراق شدنشان میگذرد. صاحبخانه یا پدر فاطمه هم بعد از حادثه، دیگر دل ماندن در روستا را نداشت و دست همسرش را گرفت و به شهرشان در قلعه گنج کرمان برگشت. با فاطمه آمدند و بدون او برگشتند.
هیچ راهی برای مصاحبه با پدر و مادر فاطمه نداریم، چون تلفن همراهش در حادثه سوخته، اما مسلم هیبتی، شوهرخاله فاطمه در جریان حادثه است و خودش هم همانجا بوده و از روز حادثه برای جامجم میگوید: «محل زندگی پدر فاطمه در قلعه گنج کرمان است، اما هرسال از برج شش تا دو ماه بعد از عید به روستای چراغآباد مهاجرت و چندماهی در زمین کشاورزی که متعلق به فرد دیگری است، کار میکرد تا درآمدی کسب کند. امسال هم آمد. 16مهرماه، حوالی ساعت 8 و 9 صبح بود که پدر و مادر فاطمه برای کار به زمین کشاورزی رفتند. فاطمه هنوز در خواب بود. بعد از اینکه از خواب بیدار میشود، برای درستکردن خوراکی یا انجام کار دیگری سراغ گاز میرود. بعد انگار گاز را به حال خودش رها میکند و در این فاصله،گاز در فضای داخلی کپر پخش میشود. چند ثانیه بعد وقتی فاطمه کبریت را میکشد، ناگهان گاز منفجر شده و کپر آتش میگیرد و فاطمه توسط شعلههای آتش محاصره میشود. مدتی بعد وقتی پدر و مادر فاطمه به خانه برمیگردند با کپر سوخته مواجه میشوند. در این فاصله که آنها دنبال کمک بودند، یکی از همسایهها هم با من تماسگرفت و گفت کجایی که دختر باجناقت سوخت. بعد از این خبر، خودم را بهسرعت به کپر رساندم. فاطمه بهشدت سوخته و فوت شده بود. او را در آغوشگرفتم و به سردخانه بهشت زهرای میناب بردم. بعد از آن، اقدامات قانونی برای تحویل جسد انجام شد و فاطمه را تحویل گرفتیم و پدر و مادرش او را به شهرستان قلعه گنج بردند و همانجا دفن کردند.»
شوهرخاله فاطمه آه بلندی میکشد و ادامه میدهد: «کولر و تلویزیونی که در کپر سوخت و خاکستر شد، هنوز قسطشان کامل پرداخت نشده و حالا باجناقم باید قسط وسایلی را پرداخت کند که از بین رفته است او خانه ندارد و در خانهای که متعلق به مادرش است، زندگی میکند. با این همه مشکلات و تلاشی که برای امرارمعاش و زندگی میکرد، انصاف نبود درگیر این اتفاق تلخ شود و دختر کوچکش را از دست بدهد. با اینکه فرزند کوچک دیگری هم دارد، اما درد مرگ فاطمه کمرش را خم کرده است.»
این اولینباری نیست که کپرنشینان دچار حادثه میشوند. 25آبان 97 هم انفجار کپسول گاز خانگی در یکی از خانههایکپری کشاورزان مهاجر در هشتبندی میناب، باعث شد آتش کپر به سایر خانههای کپری هم سرایت کند و در این حادثه، داروندار سه خانواده که مهاجر بودند و کم بضاعت، خاکستر شد. چند روز پیش هم دو کپر دیگر در منطقه مجتمع امام میناب سوخت و از بین رفت.
مصطفی زینلی، دهیار روستای چراغآباد در مورد این حادثه میگوید: «هر سال چهار کپر کشاورزانی که برای چندماه به اینجا مهاجرت میکنند، میسوزد و گاهی اوقات تلفات جانی هم داریم. این کپرها از حصیر و چوب ساخته شده و برای همین در زمان آتشسوزی بهراحتی مشتعل میشود. اگر دولت به خانوادهها کمک میکرد تا کشاورزان در خانههای بلوکی کوچک و جمع و جور ساکن شوند، شاهد این اتفاقات تلخ نبودیم.»
هیچ راهی برای مصاحبه با پدر و مادر فاطمه نداریم، چون تلفن همراهش در حادثه سوخته، اما مسلم هیبتی، شوهرخاله فاطمه در جریان حادثه است و خودش هم همانجا بوده و از روز حادثه برای جامجم میگوید: «محل زندگی پدر فاطمه در قلعه گنج کرمان است، اما هرسال از برج شش تا دو ماه بعد از عید به روستای چراغآباد مهاجرت و چندماهی در زمین کشاورزی که متعلق به فرد دیگری است، کار میکرد تا درآمدی کسب کند. امسال هم آمد. 16مهرماه، حوالی ساعت 8 و 9 صبح بود که پدر و مادر فاطمه برای کار به زمین کشاورزی رفتند. فاطمه هنوز در خواب بود. بعد از اینکه از خواب بیدار میشود، برای درستکردن خوراکی یا انجام کار دیگری سراغ گاز میرود. بعد انگار گاز را به حال خودش رها میکند و در این فاصله،گاز در فضای داخلی کپر پخش میشود. چند ثانیه بعد وقتی فاطمه کبریت را میکشد، ناگهان گاز منفجر شده و کپر آتش میگیرد و فاطمه توسط شعلههای آتش محاصره میشود. مدتی بعد وقتی پدر و مادر فاطمه به خانه برمیگردند با کپر سوخته مواجه میشوند. در این فاصله که آنها دنبال کمک بودند، یکی از همسایهها هم با من تماسگرفت و گفت کجایی که دختر باجناقت سوخت. بعد از این خبر، خودم را بهسرعت به کپر رساندم. فاطمه بهشدت سوخته و فوت شده بود. او را در آغوشگرفتم و به سردخانه بهشت زهرای میناب بردم. بعد از آن، اقدامات قانونی برای تحویل جسد انجام شد و فاطمه را تحویل گرفتیم و پدر و مادرش او را به شهرستان قلعه گنج بردند و همانجا دفن کردند.»
شوهرخاله فاطمه آه بلندی میکشد و ادامه میدهد: «کولر و تلویزیونی که در کپر سوخت و خاکستر شد، هنوز قسطشان کامل پرداخت نشده و حالا باجناقم باید قسط وسایلی را پرداخت کند که از بین رفته است او خانه ندارد و در خانهای که متعلق به مادرش است، زندگی میکند. با این همه مشکلات و تلاشی که برای امرارمعاش و زندگی میکرد، انصاف نبود درگیر این اتفاق تلخ شود و دختر کوچکش را از دست بدهد. با اینکه فرزند کوچک دیگری هم دارد، اما درد مرگ فاطمه کمرش را خم کرده است.»
این اولینباری نیست که کپرنشینان دچار حادثه میشوند. 25آبان 97 هم انفجار کپسول گاز خانگی در یکی از خانههایکپری کشاورزان مهاجر در هشتبندی میناب، باعث شد آتش کپر به سایر خانههای کپری هم سرایت کند و در این حادثه، داروندار سه خانواده که مهاجر بودند و کم بضاعت، خاکستر شد. چند روز پیش هم دو کپر دیگر در منطقه مجتمع امام میناب سوخت و از بین رفت.
مصطفی زینلی، دهیار روستای چراغآباد در مورد این حادثه میگوید: «هر سال چهار کپر کشاورزانی که برای چندماه به اینجا مهاجرت میکنند، میسوزد و گاهی اوقات تلفات جانی هم داریم. این کپرها از حصیر و چوب ساخته شده و برای همین در زمان آتشسوزی بهراحتی مشتعل میشود. اگر دولت به خانوادهها کمک میکرد تا کشاورزان در خانههای بلوکی کوچک و جمع و جور ساکن شوند، شاهد این اتفاقات تلخ نبودیم.»