ادایدین قهوهفوری
چند مهندس که در دوران دانشجویی با هم دوست بوده و پس از فارغالتحصیلی هریک سراغ شغلی رفته بودند با هم قرار گذاشتند به دانشگاه محل تحصیلشان رفته و ضمن تجدیدخاطره با یکدیگر با استاد دکترشریعتی نیز دیداری داشته باشند. مهندسها در روز و ساعت مقرر در دانشگاه جمع شدند و پس از تجدیدخاطره و احوالپرسی و جویاشدن از اوضاع کاروبار یکدیگر به دفتر استاد واقع در ضلعشرقی دانشگاه رفتند. استاد با گرمی از آنها استقبال کرد و آنان را روی مبلهای نرم دفتر خود نشاند و شروع به درستکردن قهوه برای آنها کرد. استاد در حین درستکردن قهوه از آنها پرسید که از وضع کاروزندگی خود راضی هستند یا نه. مهندسها یکییکی شروع به گله و شکایت از وضع اسفناک مملکت و فشلبودن مدیریتدولتی و فساد نظام بروکراسی و... کردند. وقتی قهوه حاضر شد، استاد ظرف بزرگ قهوهجوش را روی میز گذاشت و از مهندسها خواست تا داخل لیوانها و فنجانهایی که روی میز قرار داشت برای خود قهوه بریزند. هریک از مهندسها یک لیوان برداشت و برای خود قهوه ریخت و مشغول نوشیدن آن شد. در این هنگام استاد کنار آنها روی مبل نشست و با مهربانی همیشگیاش گفت: روی میز لیوانهای متفاوتی قرار داشت. لیوان کریستال، ماگ جوانپسند، فنجان کلاسیک، لیوان پلاستیکی، فنجان اسپرت، استکان کمرباریک و... . شما لیوانها و فنجانهای باکیفیت و زیبا را انتخاب کردید و لیوانهای زمخت و ارزانقیمت روی میز ماندند. مهندسها که میدانستند دکتر شریعتی حرف بیخود نمیزند سراپاگوش ماندند تا ادامه سخنان وی را بشنوند و حکمت آن را دریابند. استاد ادامه داد: چیزی که شما میخواستید قهوه بود نه لیوان اما انتخاب خود را معطوف به لیوانها کردید. زندگی هم مانند قهوه است و شغل و حقوق و جایگاهاجتماعی و... ظرف آن است. این ظرفها قشنگند اما زندگی را قشنگ نمیکنند. مهندسها که از سخن دکترشریعتی تاثیر زیادی گرفته بودند همگی طی اقدامی سریع و فوری قهوههای خود را در لیوانهای زشت پلاستیکی روی میز ریختند و بهجای لیوان از طعم و بوی قهوه لذت بردند.