ابد در پیش داریم
احتمالا کارگرهای باربری بیشتر از هر کسی حال دنیا را دیدهاند. مستاجرها اگر حد متوسط بین خوشاقبالها و بداقبالهایشان را بگیریم، سالی یکبار روند پیچیدن زندگی در کارتن و جابهجایی آن را میبینند و به این فکر میافتند که شاید فلان مجسمه ارزش خریدن نداشت اما کارگران باربری هر روز یک زندگی را کول میکنند و با خودشان میبرند یک گوشه دیگر پهن میکنند. شاید کارگرهای باربری اگر مستأجر هم باشند بیش از بقیه موقع خرید وسایل به این فکر بیفتند که بالاخره که باید جمع کرد و رفت.
همین جمله «بالاخره که باید جمع کرد و رفت» زمزمه لب مستاجرهاست وقتی هر کاری میخواهند روی خانهشان انجام دهند. حالا میخواهد رنگزدن دیوارهای اتاق باشد یا درستکردن دستگیره در که چند ماه است خراب شده. همیشه با خودشان فکر میکنند بالاخره که باید بگذارند و بروند، حالا این چند صباح را با همین وضعیت سر میکنند. بعضیهاشان هم که کمی به سبیلشان تاب میدهند و ژست فلسفی میگیرند، این جمعکردن و گذشتن و رفتن را با وضعیت دنیای فانی یکی میکنند و بعد از این که کمرشان در یک اثاثکشی نفسگیر گرفت، دیگر هر کاری در این دنیا را معلق میکنند که «بالاخره که چی؟ قراره چقدر توی این دنیای فانی بمونیم؟»
علامه طباطبایی عمرش را گذاشته بود پای علوم مختلف ازجمله فلسفه. تا حدی که اساتید فلسفه او را با ملاصدرا در یک ردیف میدانند و در دنیا بهعنوان فیلسوف مسلمان شناخته شده است. یکی از ثمرات علم و بحث و مکاشفه ایشان که امروز سالگرد عروجشان است یک جمله بود.
شاگردانشان میگویند که سر کلاس، وسط درس، یک دفعه سکوت میکرد و سر بلند میکرد و میگفت: بچهها! ما ابد در پیش داریم...بعد با خودش سر تکان میداد و تکرار میکرد: ابد در پیش داریم...
برخلاف ژست فلسفی عدهای، دنیا یک خانه اجارهای نیست که فکر رنگ دیوارهایش نباشیم. به قول علامه ما زنده در ابدیت هستیم و باز بهقول جمله معروف ایشان: «هستیم که هستیم!» انگار وضعیت طوری است که باید مثل صاحبخانههایی که قرار است تا ابد سر جایشان بمانند با زندگیمان برخورد کنیم.
همین جمله «بالاخره که باید جمع کرد و رفت» زمزمه لب مستاجرهاست وقتی هر کاری میخواهند روی خانهشان انجام دهند. حالا میخواهد رنگزدن دیوارهای اتاق باشد یا درستکردن دستگیره در که چند ماه است خراب شده. همیشه با خودشان فکر میکنند بالاخره که باید بگذارند و بروند، حالا این چند صباح را با همین وضعیت سر میکنند. بعضیهاشان هم که کمی به سبیلشان تاب میدهند و ژست فلسفی میگیرند، این جمعکردن و گذشتن و رفتن را با وضعیت دنیای فانی یکی میکنند و بعد از این که کمرشان در یک اثاثکشی نفسگیر گرفت، دیگر هر کاری در این دنیا را معلق میکنند که «بالاخره که چی؟ قراره چقدر توی این دنیای فانی بمونیم؟»
علامه طباطبایی عمرش را گذاشته بود پای علوم مختلف ازجمله فلسفه. تا حدی که اساتید فلسفه او را با ملاصدرا در یک ردیف میدانند و در دنیا بهعنوان فیلسوف مسلمان شناخته شده است. یکی از ثمرات علم و بحث و مکاشفه ایشان که امروز سالگرد عروجشان است یک جمله بود.
شاگردانشان میگویند که سر کلاس، وسط درس، یک دفعه سکوت میکرد و سر بلند میکرد و میگفت: بچهها! ما ابد در پیش داریم...بعد با خودش سر تکان میداد و تکرار میکرد: ابد در پیش داریم...
برخلاف ژست فلسفی عدهای، دنیا یک خانه اجارهای نیست که فکر رنگ دیوارهایش نباشیم. به قول علامه ما زنده در ابدیت هستیم و باز بهقول جمله معروف ایشان: «هستیم که هستیم!» انگار وضعیت طوری است که باید مثل صاحبخانههایی که قرار است تا ابد سر جایشان بمانند با زندگیمان برخورد کنیم.