خدمت به«خشونت» در پایان«سکوت»

برخی چگونه به تروريسم تكفيری كمك كردند؟

خدمت به«خشونت» در پایان«سکوت»

عملیات تروریستی در حرم شاهچراغ(ع) شیراز بدون‌شک مصداق دیر فهمیدن مسأله توسط خواص و نخبگان بود که به تبع آن سرریز این دیرفهمی روی ذهنیت و قدرت تحلیل مردم هم اثر گذاشت. نخبگان سیاسی که متوجه نبودند چطور تروریسم رسانه‌ای در فضای مجازی، تروریسم تکفیری را در کف خیابان علیه مردم مجهز می‌کند و به دلیل همین کج‌فهمی و به خیال عمل سیاسی و برای منافع شخصی و جناحی، پشت ایران را خالی کردند اما حالا غم جانکاه شیراز در این فضای بی‌امنیتی، در مجرای التهاب و اغتشاش رقم خورده و داعش روی خط امنیت ماست.

همان اوایل مهرماه که رهبر انقلاب در دانشکده افسری به‌صراحت با نخبگان صحبت کردند و گفتند: «وقتی عنصر سیاسی آمریکایی این قضایا را به دیوار برلین تشبیه می‌کند، باید بفهمید قضیه چیست و اگر نفهمیدید حالا بفهمید و صریحا موضعگیری کنید» فضا هنوز مثل آبان1401 خشونت‌زده نشده بود و موضعگیری خواص به روشن شدن فضا و همراهی مردمی که ذهن آنها به اسارت تروریسم رسانه‌ای درآمده بود، کمک می‌کرد. 
یعنی خیلی قبل از حادثه تروریستی شیراز و حوالی شهریورماه که دروغ بزرگ قرن با ادعای کشته‌شدن مهسا امینی در مقر پلیس شکل گرفت، برخی خواص، کوچک‌ترین کنش سیاسی هم از خود بروز ندادند، درحالی‌که آن نقطه مبدایی بود که می‌شد استدلال کرد و روایت دقیقی از تفاوت میدان برساخته رسانه با فضای حقیقی در کنار تمام نقدهای داخلی به رویکردهای اجتماعی ارائه داد اما این اتفاق نیفتاد و سکوت بلندی ادامه داشت.
خاتمی در حالی بعد از حادثه تروریستی شیراز پیام تسلیت داد که در دو ماه گذشته در برابر زمینه‌های شکل‌گیری هر نوع خشونتی عملا سکوت مطلق بود؛ اتفاقی که نمی‌توان آن را در چارچوبی غیر از عافیت‌طلبی سیاسی تفسیر کرد؛ چنانچه وقتی در همان دهه اول مهرماه رهبر انقلاب بر جبران خطای نخبگان در سیر حوادث پیش‌آمده تاکید کردند و حتی متذکر شدند مسأله اصلا بحث حجاب یا بی‌حجاب نیست بلکه مشکل اصلی آنها «ایران قوی» است اما بازهم شخصی مانند سیدمحمد خاتمی، رئیس‌جمهور اسبق ایران برای جبران سکوت خود و تبیین شرایط ضدایرانی به میدان روشنگری نیامد و همچنان کنج عافیت را بر موضعگیری علیه دشمن ترجیح داد، چرا که اساسا فضاسازی علیه جمهوری اسلامی در فضای بین‌الملل مبتنی بر شروع اعتراضات بود و شخصی مانند خاتمی می‌خواست این بدنه را هم به نوعی به‌عنوان سرمایه اجتماعی حفظ کند. البته این موضع فقط به سکوت محدود نشد، حتی وقتی یکی از چهره‌های برجسته جریان اصلاحات بلافاصله بعد از تذکر رهبری به میدان موضعگیری و روشنگری آمد، جریان رادیکال سعی کرد او را تحت فشار بگذارد که موضع خود را پس ‌بگیرد. به‌هرحال این وضعیت تا 11مهر باقی ماند و خاتمی که خود را رهبر یک جریان سیاسی می‌دانست با‌وجود وقوع اتفاقات ریز و درشت ضدامنیتی، آن‌قدر بی‌موضع ماند که بعد از حمله تروریستی داعش در شیراز، وقتی کار به حمله مسلحانه و مردم‌کشی مستقیم رسید، او بالاخره حرفی زد اما دیگر خیلی دیر شده بود. 

بی‌توجهی به خشونت کلامی 
نکته دیگر که در پیام خاتمی بسیار قابل‌تامل است، نوع پردازش مسأله خشونت توسط اوست. ظاهرا خاتمی خشونت را هم به دو وجه بد و خوب تقسیم‌بندی می‌کند، چراکه او در حالی در برابر خشونت در این پیام تسلیت موضع گرفته که در برابر خشونت کلامی دانشجویان که عملا بدعت و انحراف در مسیر مطالبه‌گری دانشجویی بود، یا درباره خشونت عریان و افسارگسیخته علیه مدافعین امنیت سکوت کرده بود. 
نکته سوم نیز این است که خاتمی حتی در این پیام تسلیت ترجیح داده درخصوص شهدای شاهچراغ(ع) از واژه شهید هم استفاده نکند و به‌جای آن این شهدا را «جان‌باخته» توصیف کند.
اما گذشته از همه اینها چنین سکوت سنگین و طولانی و درعین‌حال موضعگیری دقیقه نودی، این سؤال را پیش می‌آورد که چرا فردی مثل سیدمحمد خاتمی با آن دز بالای احتیاط و محافظه‌کاری حالا به میدان موضعگیری آمده است؟ آیا او منافع و حیات سیاسی خود را در آینده در خطر دیده است؟ 
رصد و تحلیل مواضع پیشینی و پسینی شخص سیدمحمد خاتمی به‌عنوان لیدر اصلاحات در این وضعیت یک موضوع را برای ما به‌خوبی اثبات می‌کند و آن هم امر مصادره اتفاقات اخیر به سبد امتیازات سیاسی است؛ یعنی فردی مانند خاتمی حتی نسبت به اعتراض معترضان هم دغدغه و دلمشغولی ندارد و ما صرفا با یک عمل جناحی مواجه هستیم؛ رویکردی که صدای حامیان او را هم درآورده است. اگر در همین چند روز پیج‌های فعالان اصلاح‌طلب را هم مرور کنید، این گلایه از سوی حامیان این جریان به‌صراحت دیده می‌شود که می‌گویند آقای خاتمی، چرا تا الان ساکت بودید و حالا لب به سخن گشوده‌اید؟ 

امر سیاسی در خلأ امنیت!
این در حالی است که وقتی رهبر انقلاب از خواص خواستند ساکت نباشند و برای مردم تبیین کنند چطور دشمن به دنبال توطئه ایجاد اغتشاش، ‌نابودکردن امنیت کشور و تحریک هیجان کسانی است که امکان دارد با برخی هیجان‌ها تحریک شوند، بسیاری از خواص و نخبگان به تشریح اوضاع سیاسی - اجتماعی کشور پرداختند و بیانیه رسمی دادند اما بدنه حامی جریان رادیکالیسم همین افراد را هم تحمل نکردند و به تخریب وجهه سیاسی شخصیتی این افراد روی‌آوردند. 
حتی کار به جایی رسید که تئوریسین‌های این جریان رادیکالیسم در منظومه فکری خود به دنبال استفاده از این امر سیاسی بودند و صرفا با سازوکار سیاسی و تهی از دال مرکزی امنیت‌طلبی، حوادث سریالی و پرخشونت این چند هفته را تحلیل می‌کردند که این باگ اصلی این دیدگاه بود، چراکه امر سیاسی در خلأ  امنیت محلی‌از اعراب نداشت. 
درواقع آنها در تحلیل‌های خود از فضای سیاسی - اجتماعی کشور، دو رویکرد مهم را در پیش گرفتند که هرکدام به آشوب مداوم می‌رسید. در این چارچوب آنها از یک طرف تلقین کردند مشکلات اجتماعی - سیاسی کشور بسیار گسترده است که به ایجاد این اعتراضات و التهابات منجر شده و از سوی دیگر هم با سکوت خود پرچم این آشوب‌ها را بالا نگه داشتند تا در آینده مثل آتش زیر خاکستر برای‌شان کاربردی باشد. 
بنابراین مثلث سه‌ضلعی آشوب، سکوت و مصادره توسط تئوریسین‌های جریان رادیکال تئوریزه شد و حالا با این پیش‌فرض تحلیل چرایی موضعگیری فردی مثل خاتمی دیگر سخت نیست، چون اکنون نوبت مصادره است.
در شرایطی که داعش مسئولیت حمله به شاهچراغ(ع) را پذیرفته، طبیعی است هر سکوتی به سبد تروریسم برود و کنشگران بی‌صورت با تروریست‌های داعشی هم‌مرز توصیف شوند، پس برای نجات حیات سیاسی خود باید در این مرحله مرزبندی می‌کردند اما مسأله این است این کار برای شخصی که ادعای رهبری یک جریان سیاسی را دارد، دیگر خیلی دیر است. 
به نظر می‌رسد این دستگاه فکری یک نقطه‌ضعف بزرگ دارد و آن هم نادیده گرفتن گزاره امنیت است؛ وقتی حافظان امنیت از دل آشوب‌ها به دنبال ایجاد امنیت در کشور بودند، این جریانات سیاسی می‌خواستند بهره‌برداری سیاسی - انتخاباتی خود را کنند؛ هرچند فردی مانند خاتمی در همین آبان1401هم بدنه سیاسی و اجتماعی مورد قبولی نداشته و ندارد و حالا در پی آن است که حداقل حیات سیاسی خود را حفظ کند.