پیادهروی 300کیلومتری!
یگانی داشتیم به نام یگان مستقل ویژه شهادت. عملیاتهای زیادی را داخل خاک عراق انجام دادیم. زمانی که عملیات کرکوک انجام شد، در حال تشکیل این یگان بودیم و بعد از آن عملیاتهای ظفر ۴، ظفر ۵، فتح ۶ و فتح ۹ را انجام دادیم. این عملیاتها بیشتر ایذایی بود ولی در ظفر۵ که عملیات بزرگی بود، شهر درالوک عراق برای چند ساعت به تصرف ما درآمد.
قرارگاه رمضان و فرماندهاش که آن زمان برادر ذوالقدر بودند از هیچ پشتیبانی و حمایتی دریغ نمیکردند. گر چه شرایط عملیاتهای برونمرزی سخت بود و امکان انتقال خیلی از امکانات وجود نداشت اما این عزیزان از هیچ کوششی دریغ نمیکردند.
سعی میکردیم نیروهایی انتخاب کنیم که مشکل جسمی نداشته باشند. گرچه در عمل، جانبازانی مثل آقا رسول درویشی داشتیم که ۲۵۰ کیلومتر ارتفاعات صعبالعبور را پیادهروی کرد و با گروه عازم شد. وقتی عشق بر انسان حاکم باشد، سختیها خودش را نشان نمیداد.ما نیروها را در پیادهرویهای طولانی مثل مسیر ۱۵۰کیلومتری آماده میکردیم تا زمینگیر نشوند. ما از لشکرهای مختلف نیروهایی داشتم مثلا از لشکر ۲۷ نیروهایی زبده با ما بودند اما کمبودهایمان را در زمینه نیرو، با آموزش جبران میکردیم. بیشتر از این را هم رفتیم. عملیاتی را روی جاده ترانزیت عراق که به سمت اروپا میرفت، انجام دادیم که طی آن بیشتر از ۳۰۰کیلومتر راه رفتیم.
لزوما اختفا و استتار کامل هم نداشتیم. چون هر منطقه ویژگی خودش را داشت. ارتش عراق در بیشتر آن مناطق حضور نداشت و معارضان کرد عراقی در آن حضور داشتند. البته برخی مواقع هم که ارتش در منطقه بود، مجبور بودیم شب را مثلا در یک روستا بمانیم. البته اهالی روستا هم به سادگی ما را راه نمیدادند. مثلا باید به آنها خدماتی میدادیم تا به ما امان بدهند. مثلا میگفتیم دکتر و دارو داریم و آنها هم به همین دلیل ما را میپذیرفتند. ما پول کافی با خودمان داشتیم و عمدتا مایحتاجمان را میخریدیم. گاهی از ترکیه خریدهایی میکردیم و با قاطر میآوردیم. بیشتر هم در همان عراق، خرید میکردیم. مثلا از شهر شقلاوه و بقیه شهرها خریدهایمان را انجام میدادیم. البته گاهی برنامهریزی قبلی نداشتیم که به مشکل میخوردیم. مثلا در عملیات جاده ترانزیت، یک ماه چیزی برای خوردن نداشتیم. کمی برنج و کمی هم شیر خشک نوزاد داشتیم که شیربرنج درست میکردیم و در وعده افطار میخوردیم. همه در آن شرایط روزه میگرفتیم و مجبور بودیم فقط یک وعده غذا بخوریم. ما به هیچ شهری نزدیک نبودیم و تردد در منطقه هم ما را با مشکل مواجه میکرد. آن عملیات را بدون اطلاع معارضان عراقی انجام داده بودیم و برای همین لازم بود بدون هیچ ردی از خودمان، عملیات کنیم. همه نیروها هم از بچههای خودمان بودند. میدانستیم اگر نیروهای معارض عراقی را در جریان قرار دهیم، فایدهای ندارد چون موافقت نمیکردند. معارضان فکر میکردند اگر در آن عملیات شرکت کنند، یک نفرشان هم زنده نمیماند.
جعفر جهروتیزاده - پیشکسوت دفاعمقدس
سعی میکردیم نیروهایی انتخاب کنیم که مشکل جسمی نداشته باشند. گرچه در عمل، جانبازانی مثل آقا رسول درویشی داشتیم که ۲۵۰ کیلومتر ارتفاعات صعبالعبور را پیادهروی کرد و با گروه عازم شد. وقتی عشق بر انسان حاکم باشد، سختیها خودش را نشان نمیداد.ما نیروها را در پیادهرویهای طولانی مثل مسیر ۱۵۰کیلومتری آماده میکردیم تا زمینگیر نشوند. ما از لشکرهای مختلف نیروهایی داشتم مثلا از لشکر ۲۷ نیروهایی زبده با ما بودند اما کمبودهایمان را در زمینه نیرو، با آموزش جبران میکردیم. بیشتر از این را هم رفتیم. عملیاتی را روی جاده ترانزیت عراق که به سمت اروپا میرفت، انجام دادیم که طی آن بیشتر از ۳۰۰کیلومتر راه رفتیم.
لزوما اختفا و استتار کامل هم نداشتیم. چون هر منطقه ویژگی خودش را داشت. ارتش عراق در بیشتر آن مناطق حضور نداشت و معارضان کرد عراقی در آن حضور داشتند. البته برخی مواقع هم که ارتش در منطقه بود، مجبور بودیم شب را مثلا در یک روستا بمانیم. البته اهالی روستا هم به سادگی ما را راه نمیدادند. مثلا باید به آنها خدماتی میدادیم تا به ما امان بدهند. مثلا میگفتیم دکتر و دارو داریم و آنها هم به همین دلیل ما را میپذیرفتند. ما پول کافی با خودمان داشتیم و عمدتا مایحتاجمان را میخریدیم. گاهی از ترکیه خریدهایی میکردیم و با قاطر میآوردیم. بیشتر هم در همان عراق، خرید میکردیم. مثلا از شهر شقلاوه و بقیه شهرها خریدهایمان را انجام میدادیم. البته گاهی برنامهریزی قبلی نداشتیم که به مشکل میخوردیم. مثلا در عملیات جاده ترانزیت، یک ماه چیزی برای خوردن نداشتیم. کمی برنج و کمی هم شیر خشک نوزاد داشتیم که شیربرنج درست میکردیم و در وعده افطار میخوردیم. همه در آن شرایط روزه میگرفتیم و مجبور بودیم فقط یک وعده غذا بخوریم. ما به هیچ شهری نزدیک نبودیم و تردد در منطقه هم ما را با مشکل مواجه میکرد. آن عملیات را بدون اطلاع معارضان عراقی انجام داده بودیم و برای همین لازم بود بدون هیچ ردی از خودمان، عملیات کنیم. همه نیروها هم از بچههای خودمان بودند. میدانستیم اگر نیروهای معارض عراقی را در جریان قرار دهیم، فایدهای ندارد چون موافقت نمیکردند. معارضان فکر میکردند اگر در آن عملیات شرکت کنند، یک نفرشان هم زنده نمیماند.
جعفر جهروتیزاده - پیشکسوت دفاعمقدس