رباعی گفتی و تقدیم سلطان غزل کردی ...

رباعی گفتی و تقدیم سلطان غزل کردی ...

به بقیع که وارد می‌شوی، اول مزار چهار ائمه بزرگوار را می‌بینی. همان ابتدای کار، یک بغض یقه‌ات می‌کند که تا لحظه بیرون گذاشتن پایت از آنجا، ول کن‌ات نیست. زمین بقیع، خاک پوک و شوره زاری دارد و ترد است. محال ممکن است پا بگذاری روی خاکش و فرو نرود. خاکی خاص دارد که نمونه‌اش را جایی ندیده‌ام. بقیع، لبریز کبوتر است. صبح‌ها بعد از نماز صبح  مسجدالنبی، اموات را می‌آورند و بلافاصله برایشان نماز میت می‌خوانند و می‌برند در بقیع به خاکشان می‌سپارند . بقیع یک تکه زمین است که حتی یک چراغ هم ندارد. یک چندضلعی نامنتظم  است وسط هیاهوی مدرنیته هتل و در انبوه جرثقیل‌های آمریکایی و سجاده و ذکرشمارهای بی‌کیفیت چینی. سعودی‌ها دلشان برای ما نسوخته که بگذارند برویم زیارت کنیم. می روند مرده‌های خودشان را دفن کنند. در این فاصله آدم‌های بی‌مرده هم اجازه دارند بروند  چرخی بزنند و برگردند. درست بالای قبور ائمه، یک بنر زده‌اند به چه گندگی و به زبان‌های مختلف مسلمانان در تقبیح زیارت قبور رفتگان احادیثی را ترجمه کرده‌اند. در ضلع شمال بقیع یک قبر تنهاست. درست چسبیده به دیوار. هیچ راهرو و مسیری هم ندارد که بتوانی بروی نزدیک و زیارتش کنی. از پچ‌پچ‌های در گوشی می‌فهمی مزار خانم ام‌البنین است و به محض شنیدنش زانوهایت تا می‌شود و همان‌جا ناگزیری بنشینی لب جدولی و  بغضت را قورت بدهی و همه روضه‌ها توی سرت رژه بروند. همه تاریخ در ذهنت مرور می‌شود. از همان لحظه‌ای که به شویش گفت اسم من فاطمه است، ولی لطفا فاطمه صدایم نکن، غمی می‌نشیند توی چشم و دل بچه‌های فاطمه و دلم ریش می‌شود. همان روزی که خبر آوردند کاروان برگشته و عباس‌ات  در آن نیست و گفت حسین چه؟ گفتند سر عباس‌ات را عمود آهنین زده‌اند و گفت حسین چه؟ تاریخ می‌نویسد پشت پنجره خانه‌اش می‌نشست و تمام عمر چشم به در بود. تاریخ می‌نویسد می‌رفت و صورت چهار قبر روی زمین با انگشت می‌کشید و مویه می‌کرد چنان‌که سنگ‌های سیاه و سخت مدینه موم می‌شدند. تو نمی‌توانی توی بقیع باشی، مزار خانم ام‌البنین را ببینی و روضه عباس علیه‌السلام در سرت پخش نشود و حیرت زده و اشکبار بیرون نزنی. در همه روضه خوانده و شنیده بودم که در حرم آل‌ا... توی خیمه‌گاه سید الشهدا، خیمه عباس اولین بود. دژبانی خیمه‌ها با قمربنی هاشم بود. و واحیرتا که در بقیع باید باشی ومزار مادرش را ببینی و بفهمی این ادب و شجاعت از ژن‌های مادر هم بوده که منتقل شده. مزار ام‌البنین بر کنار دیواره بقیع گواه این است که گویا مادر چهار پسر علی علیه‌السلام خود نیز دژبانی نیکو بلد بوده و به فرزندانش نیز نیکو آموخته است... یکی از معجزات حضرتش را روزی، جایی که نوشتنم خیلی قوی بشود و بتوانم برایتان حق مطلب را ادا کنم، می‌نویسم و می‌فهمید چه کارها که از دست این بانوی جگرآور خانه علی بر نمی‌آید و ما غافلیم... امروز سالگرد آسمانی شدن حضرت ام‌البنین بود. این کلمه‌ها یک مشت از همان ارزن‌های پوک و خالی ریخته
بر خاک بقیع است...