زندگی را به آینده موکول نکنیم

گفت‌وگو با سیدعلی میرافضلی؛ درباره روزگار کرونایی

زندگی را به آینده موکول نکنیم

 چون عمر به سر رسد چه شیرین و چه تلخ / پیمانه چو پر شود چه بغداد و چه بلخ
می نوش که بعد از من و تو ، ماه بسی / از سَلخ به غٌرّه آید از غره به سلخ
از بهمن سال قبل که کرونا آمد تا همین امروز با آدم‌های مختلفی درباره این ویروس و تغییراتی که در زاویه نگاه آدم‌ها نسبت به زندگی ایجاد کرده و می‌کند هم‌صحبت شده‌ام اما تا به امروز یکی از بهترین گفت‌وگوهایم با آقای میرافضلی است که شعرهایش -که شبیه هایکوهای ژاپنی است- را دوست دارم و مهم‌تر این که او خیام‌پژوهی‌ است که این شاعر و حکیم را کاملا می‌شناسد و آنقدر درباره تفکرات او تحقیق کرده و می‌داند هر بیت از رباعیاتش چه گنج بزرگ و غنیمتی است که به ما رسیده است. میرافضلی بر این باور است که دوره هولناک کرونا بهترین دوره‌ای است که می‌توان خیام و تفکر او را -که تاکید زیادی بر زندگی در لحظه حال داشت- بهتر درک کرد. مدتی قبل آقای میرافضلی پدرش را بر اثر کرونا از دست داد و خودش نیز دچار این بیماری شد که به سلامت از آن عبور کرد. در گفت‌وگویی که با این شاعر و محقق انجام دادم درباره تاثیر کرونا بر زندگی صحبت کردیم و تنهایی ناگزیری که این ویروس بر آدم‌های جهان تحمیل کرده است.
وقتی تنهایی هولناک می‌شود
میرافضلی می‌گوید:‌ تا قبل از کرونا تنهایی را بر حضور در جمع ترجیح می‌دادم.کتابخانه نسبتا خوبی دارم و زمانی که از سرکار به خانه می‌آمدم بیشتر وقتم را در این کتابخانه سپری می‌کردم. یک سال و نیم قبل بازنشسته شدم و پناه‌بردن به کتاب و خواندن آن بیشتر شد.کرونا که آمد چندان تغییری در سبک زندگی‌ام به وجود نیاورد، محدودیت‌ها و رفت‌وآمد‌ها کنترل‌شده‌تر شد و من کلا سرگرم کتابی شدم که درباره رباعیات خیام می‌نوشتم که خوشبختانه کار به سرانجام رسید و مردادماه به دست ناشر سپرده شد. ماجرا از زمانی شکل دیگری به خود گرفت که پدرم به کرونا مبتلا شد و من به همراه او به بیمارستان رفتم. آنجا بود که دیگر قرنطینه و خودمراقبتی‌ها از بین رفت و من در بیمارستان چیزهایی دیدم که تصورش را نمی‌کردم. زندگی و دست و پنجه نرم‌کردن آدم‌ها با مرگ، تلاش‌شان برای برگشت به زندگی و نهایتا این‌که مرگ از رگ گردن به انسان نزدیک‌تر است.کرونا آمد تا بشر را غافلگیر کند و این تلنگر را به خودخواهی او بزند که با همه علمی که اندوخته‌ای و راه‌هایی که رفته‌ای ، هنوز هم در برابر یک ویروس هیچ هستی. دوره قرنطینه‌ کرونا، دوره‌ عجیبی است حتی برای من که تنهایی سبک زندگی‌‌ام است. در این دوره فهمیدم که آن تنهایی خودخواسته با تنهایی ناگزیر که مجبوری آن را تحمل کنی؛ تفاوت زیادی دارد.در این دوره بود که متوجه شدم چقدر هم‌نشینی و همراهی با دیگران خوب است که اگر نباشند زندگی خیلی چیزها کم دارد.این دوره به من یادآوری کرد قدر اطرافیان، اعضای خانواده و دوستانم را بدانم که اگر آنها نباشند، خلوت و تنهایی از پدیده‌ای دوست داشتنی به پدیده‌ای هولناک تبدیل می‌شود.
فرصت‌هایی که از دست می‌رود
من جوری ذهنم را آماده کرده‌ام که در هر شرایطی آماده هر اتفاقی باشم.کرونا که آمد وصیت‌نامه‌ام را نوشتم، این که چه کارهایی را در دست دارم؛ از نوشتن تحقیقات کوتاه و اشعار و نوشته‌های پراکنده و کتاب رباعیات خیام. وقتی وصیت‌نامه را می‌نوشتم و کرونا با همه هولناکی‌اش همه جا را فتح می‌کرد به این فکر می‌کردم که فرصت‌ها چقدر کوتاه‌اند و زندگی چقدر ناپایدار. اگر این لحظه را درک نکرده و از آن استفاده نکنی شاید لحظه‌ای دیگر، ساعتی بعد یا روز دیگری وجود نداشته باشد. فرصت ما برای زیستن نامعلوم است و هر چه هست در همین لحظه حال است. دقیقا فلسفه و حکمتی که خیام قرن‌ها قبل به ما گفته و هشدار داده که زندگی را نباید به آینده موکول کرد.کرونا آمد و آن شعر سهراب سپهری را برای ما ترجمه کرد؛ آنجا که می‌گوید: گاه زخمی که به پا داشته‌ام / زیر و بم‌های زمین را به من آموخته است...
زندگی در دوره کرونا با همه سختی‌هایش دستاوردهایی هم دارد که مهم‌ترین آن قدردانی از لحظات زندگی است که به ما هدیه داده شده و ما بیشتر اوقات اصلا متوجه نیستیم زندگی چه موهبت بزرگی است.
خیام پوچ‌گرا نیست
به میرافضلی می‌گویم کرونا و شرایطی که به وجود آورد و این که زندگی در لحظه را بیاموزیم ثابت کرد که خیام پوچ‌گرا و طرفدار نیهیلیسم نبوده بلکه ماهیت زندگی را درک کرده؟
می‌گوید: پوچ‌گرایی زمانی شکل می‌گیرد که امید از بین می‌رود و فرد دیگر امیدی به زندگی و ادامه آن ندارد. اما خیام پر از امید به زندگی بوده و مدام به ما هشدار می‌دهد که با کیفیت زندگی کنیم.اگر به این خیالیم که فردایی می‌آید و ما از آن زمان شروع می‌کنیم، تفکری باطل را دنبال می‌کنیم. باید از همین لحظه شروع کرد هر تصمیم و انتخابی را.باید انتخاب‌های خوبی داشته باشیم چون این لحظه که برود دیگر معلوم نیست لحظه دیگری باشد که ما بتوانیم انتخاب بهتری داشته باشیم یا نه؟ خیام فیلسوف و حکیمی بوده که‌ آینه‌ را مقابل روی ما قرار داده تا واقعیت را ببینیم با شفافیت کامل. یاد بگیریم که فرصتی برای افسوس خوردن نداریم پس بهتر است از همه لحظات زندگی به بهترین شکل ممکن استفاده کنیم.

عجز هولناک بشر
کرونا تجربه‌ای هولناک بود و هست.وقتی آمد دست و پایمان را گم کردیم چون نمی‌دانستیم باید با آن چگونه رفتار کنیم. هنوز هم نمی‌دانیم.خیلی‌هایمان دربرابرش احساس عجز کردیم چون بلد نبودیم چگونه باید در تنهایی وقتمان را پر کنیم.تنهایی دچار ملال‌مان می‌کند و از طرفی اضطراب مرگ، تشویشی می‌آورد که باعث ایجاد اندیشه‌های ترسناک می‌شود.به نظرم کرونا تمرین خوبی بود که خیلی چیزها یاد بگیریم. این که تنهایی، ناگزیر اندوهی بزرگ به همراه دارد پس بهتر است تنهایی را تمرین کنیم تا در شرایطی که مجبوریم تنها باشیم بهتر بتوانیم با آن کنار بیاییم.به نظرم در این شرایط بهترین پناهگاه هنر است و ادبیات.می‌توان اوقات تنهایی را با آن پر کرد.اما این را هم بگویم که کرونا شرایط اقتصادی را بدتر کرد.خیلی‌ها با مشکل معیشتی روبه‌رو شدند و آنقدر دچار اضطراب شدند که نمی‌توانند محدودیت‌ها را بپذیرند.این اضطراب‌ها را نباید ساده گرفت.به نظرم بعد از کرونا دنیا با پدیده‌هایی روبه‌رو خواهد شد که الان حتی نمی‌توانیم تصورش را بکنیم.این همه فشار و استرس که به مردم وارد شد، به شکل‌های مختلف خود را نشان خواهد داد.این دوره که بیشتر شبیه کابوس است به پایان خواهد رسید و دنیای بعد از کابوس دنیای آسوده‌ای نخواهد بود.کسانی که فشارهای اقتصادی بزرگ را تحمل کرده و روان‌شان آسیب دید بعد از کرونا همان آدم‌هایی نخواهند بود که قبل کرونا بودند.آنهایی که تنهایی‌ها و استرس‌های روانی را تحمل کردند، سخت است به زندگی عادی برگردند.با همه اینها اما کرونا بشر را برای پاندمی‌ها و همه‌گیری‌های آینده آماده کرد. ما بلد نبودیم با آن چگونه مواجه شویم اما این تجربه بشر را آماده‌کرد. همان گفته قدیمی که می‌گوید: چیزی که مرا نکشد، قوی‌ترم می‌کند.کرونا بشر را قوی‌تر کرد با همه مشکلاتی که برایمان به وجود آورد.حالا حداقل یاد گرفتیم که چگونه با خودمان، با اطرافیان‌مان، با طبیعت و کلا با زمین و زمان مهربان‌‌تر باشیم.