چرا تلویزیون را به سینما ترجیح دادم؟

چرا تلویزیون را به سینما ترجیح دادم؟


 یادم می‌آید سال‌ها پیش و در دل فعالیت‌هایی كه برای تلویزیون داشتم به همراه رفیق فقیدم مسعود رسام به‌دنبال ساخت یك ملودرام سینمایی بودیم ولی وقتی با چند نفر از همكاران و از جمله رخشان بنی‌اعتماد گپ و گفت كردیم تصمیم گرفتیم قید سینما را بزنیم. یادم می‌آید آن زمان بنی‌اعتماد به ما گفت وقتی در تلویزیون انبوه مخاطب دارید چه دلیلی دارد به سینما بیایید، ایشان می‌گفت همه دنبال مخاطبیم و بدون مخاطب، راه به جایی نمی‌بریم و وقتی مخاطب بالقوه‌ای در تلویزیون داریم كه كارهایمان را پیگیری می‌كنند چه نیازی است به سینما؟
هنوز هم فكر می‌كنم اگر بتوانیم از منظر دراماتیك یك محصول پركشش بنویسیم بهترین جا برای ارائه‌اش تلویزیون است كه مخاطب بالقوه بالایی دارد. البته من رسانه‌های دیگر را نفی نمی‌كنم و گمانم این است كه همه رسانه‌ها در كنار هم می‌توانند اسباب پیشرفت فرهنگ را موجب شوند، ولی چون مدیوم تلویزیون را خوب درك می‌كنم می‌دانم هنوز هم می‌شود در تلویزیون كارهایی كرد كارستان.
اگر برای مخاطب كار می‌كنیم نباید كل پروسه تولید را به سودآوری گره بزنیم. من هیچ‌گاه به دنبال امرار معاش از تولید نبوده‌ام و هرگاه حرف تازه‌ای برای گفتن داشته‌ام به سراغ ساخت سریال رفته‌ام.
من معلمی را دوست دارم و در تمام سال‌هایی كه برای تلویزیون كار كرده‌ام نیز همین وجه معلمی برایم مهم بوده یعنی كارهایی ساخته‌ام كه وجه آموزنده خود را هم داشته باشند.
تلویزیون باید در سریال‌ها و برنامه‌های گفت‌وگومحور خود این وجه آموزندگی را به‌طور كاملا غیرمستقیم بازتاب دهد، یعنی این طور نباشد كه آن قدر گل‌درشت و شعاری یك مفهوم را به مخاطب حقنه كند كه مخاطب كانال را عوض كند‌. به خصوص در مباحث استراتژیك كه زمینه انتقادی دارند حتما باید نظرات موافق و مخالف را كنار هم ارائه داد تا مخاطب نتیجه دلخواه خود را
بگیرد.
بهترین معلمان تاریخ آنهایی بوده‌اند كه به شاگردان خود اجازه می‌دادند تندترین نظرات مخالف را هم بیان كنند و واهمه این را نداشته باشند كه چرا مخالف، حرف زده‌اند.
همان‌طور كه معلم باید به دانش‌‌آموز خود با طمأنینه پاسخ دهد تلویزیون هم وظیفه دارد به سوالات مخاطبان گوش فراداده و منطقی‌ترین پاسخ را به آنها دهد.