یادی از شهید مدافع امنیت، مرتضی ابراهیمی
خداحافظ بابای سینا و صدرا !
سوژه گزارش ما یكجورهایی شبیه صیاد شیرازی است. صیاد سالها در خط مقدم میدان نبرد و چند قدمی توپ و تانك و مسلسل بود، اما تقدیر آن بود كه سالم از معركه بیرون بیاید. تقدیر او را سالم بیرون كشید، شهادت اما دستبردارش نبود. همین هم شد كه خونش مقابل خانهاش و به دور از جنگ و توپ و تفنگ در كف خیابان پایتخت به زمین ریخت تا او هم سهمش را از خیره جهاد برداشته باشد. حكایت این گزارش هم همان است. مرتضی متولد 63 بود. مثل خیلی از ما دهه شصتیها در میان سالهای جنگ و كمبود و كالاهای كوپنی پا به دنیا گذاشته بود. مثل خیلی از ما سالهای شور و شیرین دهه 70 و 80 و 90 را رد كرده بود. مرتضی زمانی لباس رزم پوشیده بود كه سالها از جهاد و جنگ گذشته بود. هرچند نیت حضور در جبهه نبرد سوریه را كرده بود، اما نشد. تقدیر اما بیخیالش نشده بود تا او هم مثل صیاد سهمی از ذخیره جهاد داشته باشد. همین هم شد كه در 40 كیلومتری پایتخت خونش به زمین ریخته شد تا محمدسینای 40 روزهاش بدون هیچ تصوری از مفهوم پدر، باقی زندگی را سر بگیرد.
شهیدی با فیش حقوقی 1.8 میلیون تومانی
حالا ما اینجا نشستهایم و با خودمان از فشار اقتصادی و معیشت میگوییم. از خدا كه پنهان نیست از شما هم نباشد بعضا ممكن است بعضی جاها كمی هم تند شویم. حالا برایتان جالب است كه در چنین وضعیت قمر در عقرب اقتصادی و معیشتی، بعضیها هم هستند كه كمر آنها هم دارد زیر فشار خرد میشود، ولی افق نگاهشان بالاتر از من و امثال من است. نمونهاش همین مرتضی. روایت پدر و همسرش از وضعیت اقتصادی و معیشتی آدم را یكجوری میكند. چطور بگویم؟!... شما را نمیدانم واقعیتش را اگر بخواهید اما زد توی گوش من: «حقوق یك میلیون و 800 هزار تومانی خیلی وقتها كفاف زندگی را نمیداد و گذران زندگی بند یارانه نفری 45 هزار تومانی میشد كه بیستم به بیستم ماه واریز میكردند.»
محمدسینا و محمدصدرا
از مرتضی دو فرزند به یادگار مانده. محمدصدرای هفت ساله كه امسال كلاس اول است و تازه دارد خواندن و نوشتن میآموزد و محمدسینای 40 روزه كه تا پایان عمر هیچ تصوری از مفهوم پدر نخواهد داشت به جز تصاویری كه از او باقی مانده و روایتهایی كه اطرافیانش برای او تعریف میكنند.
روایت شهادت
مرتضی، ساكن شهریار بود. بعد از اتفاقات اخیر و بالا گرفتن اعتراض در شهریار و مناطق اطراف، عدهای در ملارد با حضور در میان معترضان به تخریب اموال عمومی میپردازند. همین هم باعث میشود مرتضی پاشنه كفش خودش را بالا بكشد و عازم ملارد شود. در یكی از مناطق درگیری، بدون اسلحه و برای آرام كردن معترضان و به قصد گفتوگو به جمع آنها میپیوندند كه متاسفانه چند نفر از این موقعیت سوءاستفاده كرده و ضربات چاقو و قمه به سینه و سر و گردن مرتضی وارد میكنند. حالا مرتضی چند روزی است در امامزاده اسماعیل(ع) آرام گرفته است.
مرتضی اینجا، مرتضی آنجا
لابهلای تصاویری كه از مرتضی باقی مانده یك عكس با كادر افقی است كه ... اصلا اجازه بدهید ما توصیف نكنیم و خودتان ببینید. همین عكس در این كادر را میگوییم. مرتضی( نفر دوم از چپ) و سه نفر از دوستانش، خسته و كوفته و ولو روبهروی كوهی از گل و لای نشسته و تكیه به دیواری دادهاند كه از سیل جان به در برده. آنطور كه ما از پسرخاله مرتضی جویا شدیم این تصویر مربوط به حضور او در سیل پلدختر است. بله... بله! سیل نوروز امسال در استان لرستان كه نبض اصلیاش در پلدختر میزد. شما را نمیدانم اما سر ما گرم تعطیلات بود. مرتضی همان وقت پوتینها را از پا در آورده و چكمه به پا كرده و راهی پلدختر شده بود تا مگر به اندازه چند بیل گل و لای در آوردن از خانه و زندگی مردم، سهیم باشد. یكی از كاربران توییتر برای این تصویر چنین توییت كرده: «موقع سیل گلستان میگفتم شهدای آینده رو ببینید!»
-
بازگشت «معمای پلیسی» به تپش،
-
یاد داد به ایرانی بودن افتخار كنم
-
دریافت یارانه، بهشرط شفافیت حساب بانکی
-
یک عصرانه با مردم
-
جامعهشناسی «4 آذر»
-
خودتان را «دی»دار کنید!
-
چاقی مادر همه بیماریهاست
-
فرهاد در مسیر «روم»
-
بازی آمریکا در زمین ایران
-
خداحافظ بابای سینا و صدرا !
-
وقتی از دنیا رفت، یك ریال هم نداشت
-
دروغی به نام فساد سیستمی
-
افتتاح 3 طرح بزرگ اقتصادی ستاد اجرایی فرمان امام در استان مرکزی