مروری بر رویدادهای هنر و ادبیات در هفتهای که گذشت
بازگشت چاوشی، حراج پیکاسو
مخالفان و موافقان مصلای نمایشگاه كتاب
چندی پیش بود كه در همین جامجم كاری كردیم كه یكی از مسؤولان نمایشگاه كتاب تهران گفت چرا كردید؟! البته ما نكردیم، یكی از رسانهها نوشت كه ناشران نامه نوشتهاند كه چرا میخواهید ما را برگردانید شهر آفتاب. نامه در واقع قرار نبود لو برود و رفته بود. سوال اصلی ما هم آن روز این بود كه مگر قرار بوده نمایشگاه به شهر آفتاب برگردد كه ناشران نگران شدهاند. همان روز كاشف را به عمل آوردیم كه بله، بحثش به صورت جدی مطرح شده است. حالا كه قرار شده نمایشگاه همچنان در مصلا برگزار شود، ایده مخالفان و موافقان برپایی این رویداد را در مصلا مرور كردهایم.
موافقان میگویند اینجا راحتیم؛ دسترسیها بهتر است. ملت بیشتر زنبیل برمیدارند و میآیند به بهانه كتاب پیكنیك میكنند و اینها. البته آب هم برنمیدارد كاسه و كوزهمان را ببرد!
مخالفان میگویند ما اینجا ناراحتیم؛ البته این مخالفان از بین ناشران نیستند. برخی كتابخوانها هستند كه میگویند برگزاری نمایشگاه در شهر آفتاب این مزیت را دارد كه چون دور است فقط طالبان میآیند و بیخودی شلوغ نمیشود ماجرا و دیگر لازم نیست برای لولیدن بین كتابها بین آدمها هم بلولیم. گروه افراطگرای طالبان منظورمان نیست! طالبانِ واقعی كتاب را میگوییم. البته ما كه نمیگوییم، آنها میگویند.
نكته: مخالفان خودشان تبدیل به موافقان شدهاند. از جمله همین محمدصادق علیزاده دبیر گروه فرهنگ روزنامه جامجم. نامبرده معتقد است اینكه شهر آفتاب به خاطر اینكه همه حوصله نمیكنند بروند و فقط واقعیها میروند در روزگار پس از آبان 98، سوسولبازی و ایدهآلگرایی است و در همین مصلا برگزار شود بهتر است شاید دو تا كتاب بیشتر فروش رفت.
چاوشی و حاشیههای عادی شده
سروصدا و تاخیر، به سنتی در روند انتشار آلبومهای محسن چاوشی تبدیل شدهاند. اصلا چه كاری است یك آلبوم با تبلیغ درست و سر وقت منتشر شود وقتی میتواند كلی حاشیه داشته باشد و دل از كف هواداران ببرد؟ به هر حال خواسته یا ناخواسته این بار هم آلبوم چاوشی با تاخیر منتشر میشود؛ پس از چند ماه كش و قوس خبر آمد كه 5 آذر آلبوم «بینام» منتشر خواهد شد. این تاریخ به خاطر قطعی اینترنت به تعویق افتاد و اعلام بعدی هم كه مربوط به انتشار آلبوم در 26 آذر بود چنین سرنوشتی پیدا كرد تا برای دومین بار در ماه جاری انتشار دهمین آلبوم رسمی محسن چاوشی با تعویق روبهرو شود. این بار دوستان نگفتند قرار بعدی كی است اما سهشنبه عجالتا یك قطعه از آلبوم را منتشر كردند تا كمی از هواداران خواننده محبوب دلجویی كنند.
چهره اول هفته: كاظم دارابی
پسر پرشر و شور كازرون
یك پسر پر شر و شور از جنوب ایران، شهرستان كازرون. گذرش میخورد به آلمان و سكونت و ازدواج و اهل و عیال. عدل وسط آن همه درگیریهای ایران و اروپاییها در دهه 70 شمسی، تعدادی از عوامل اپوزیسیون در رستورانی در آلمان تیر تو پر میشوند. نیروهای امنیتی كه حسابی قضیه برایشان ناموسی شده در نهایت پسر پر شر و شور داستان ما را میگیرند كه تو با تروریستها همكار بودهای و از اینجاست كه داستان 15 سال حبس و در نهایت هم اخراج كاظم دارابی از آلمان رقم میخورد. كاظمخان راوی همین كتابی است كه هفته قبل جایزه صدمیلیونی بخش مستندنگاری جایزه جلال را به جیب زد. او این روزها ساكن لبنان است.
چهره دوم هفته: مسعود فراستی
ماقبل شكایت!
یك حقوقدان كه گویا اهل رسانه هم هست به نام مفتخری مظاهری از مسعود فراستی برای حرفهایی كه درباره مخاطب فیلم مطرب در برنامه هفت زده، به دادسرای عمومی و انقلاب تهران رفته و از فراستی شكایت كرده است. ماجرا از این قرار است كه فراستی مخاطبان فیلم مطرب را لمپن دانسته بود و آقای حقوقدان هم به استناد معنی این كلمه در فرهنگ لغات كه شامل لات، پست، باجگیر، خبرچین، پا انداز به مفهوم قواد و دلال محبت میشود، از فراستی به جرم تهمت و توهین بر اساس ماده 608 قانون مدنی ایران شكایت كرده است. فراستی كه بخشی از فیلمهای سینمای ایران از جمله مطرب را ماقبل فیلم یا حتی ماقبل بد میداند، خودش ماقبل این شكایت، گفته است: مخاطب فیلم مطرب كاملا از نظر فرهنگی لمپن است؛ لمپنهایی كه ویژگیهای لمپن به معنای كثیف را ندارند، لمپن طبقه متوسط هستند كه از لمپن طبقه بورژوازی ارتزاق فرهنگی میكنند و مدینه آنها آشغالی است مثل فیلم مطرب!
چه خبرتونه؟ چه خَــــــــــــــبَرِتونه؟!
تیتر تایملاین این هفته یعنی همین «چه خبرتونه؟ چه خَــــبَرِتونه؟!» را درباره رویدادی انتخاب كردهایم كه چیزی دربارهاش نخواهیم نوشت! خب این دیگر چطور تیتری است؟! همین را پرسیدید؟ پس بگذارید سربسته بگوییم كه این، واكنشی است به حواشی حرفهای زهرا امیرابراهیمی درباره چگونگی انتشار فیلم خصوصیاش در دهه گذشته و آنقدر واكنش و جار و جنجال كه پیرامونش شكل گرفت؛ واقعا چه خبرتونه؟ بگذریم.
چهارشنبه 27 آذر
بازگشت فریدون
ما كه خیلی دوستش داریم؛ علاوه بر كارگردانی، او را به عنوان روزنامهنگاری پیگیر و خلاق هم میشناسیم و حالا خوشحالیم در هفتهای كه گذشت فریدون جیرانی پس از یك دوره استراحت به دلیل بیماری، هم گفتوگوهایش با سینماگران را در یكی از تلویزیونهای اینترنتی آغاز كرد و هم تازهترین فیلمش یعنی «آشفتگی» را در حالی كه به نظر میرسید حاشیههای مهناز افشار اكران آن را دچار دردسر كند، به پرده سینماها برساند. البته در پوستر فیلم خبری از تصویر افشار نیست.
سهشنبه 26 آذر
نه نمیریم اونجا!
سرآخر شد آنچه اغلب ناشران میخواستند و قادر آشنا كه مدیر عامل موسسه نمایشگاههای فرهنگی است خبر داد اعضای شورای سیاستگذاری نمایشگاه كتاب تصمیم گرفتهاند نمایشگاه در مصلا بماند و سیوسومین دورهاش هم همانجا برگزار شود.
دوشنبه 25 آذر
چاوشی باز هم با تاخیر
یک ماه پیش که خبر آمد آلبوم «بینام» محسن چاوشی بالاخره پس از ماه ها انتظار و رفت وآمد در راهروهای دفتر موسیقی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی منتشر خواهد شد و برای این انتشار موعد 5 آذر اعلام شد، راستش را بخواهید ما که باور نکردیم، چون که عادت کرده بودیم از این زمان ها چند باری اعلام و سپس خبر تعویق مخابره شود. پس از آن هم خبر آمد 26 آذر آلبوم به بازار موسیقی خواهد آمد که باز هم به تعویق افتاد. ماجرا از چه قرار بود؟
یكشنبه 24 آذر
خبر تكراری؛ تاپتِنهای
سینمای جهان و عباس كیارستمی
تا زنده بود مدام از این خبرها میشنیدیم و حالا هم كه سه سالی است در میان ما نیست باز هم خبر تكراری درباره عباس كیارستمی، خبر موفقیت فیلمهایش در فهرستهای مختلف بهترین فیلمهاست. این بار آسوشیتدپرس فیلم «كپی برابر اصل» او را به عنوان یكی از ده فیلم برتر یك دهه گذشته سینمای جهان انتخاب كرد.
شنبه 23 آذر
درباره میكونوس چه میدانید؟
اول هفته مصادف بود با اعلام برگزیدگان دوازدهمین دوره یك جایزه ادبی همیشه پرسروصدا یعنی جایزه ادبی «جلال آل احمد». ما یكی از چهرههای هفتهمان را از بین برگزیدگان این جایزه انتخاب كردهایم؛ البته او نه نویسنده است، نه شاعر و نه به هنر و ادبیات و نوشتن ربطی دارد.
تصویر هفته: اصلانی، مدسن و علیمردانی
روزی روزگاری اصلانی
وقتی ریك دالتون (لئوناردو دی كاپریو) در سریال «قانون پاداش» در روزی روزگاری هالیوودِ تارانتینو (فیلم در فیلم) در نقش جایزهبگیری سوار بر اسب و با یك جنازه به شهر میآید، كلانتری گران وزن (همان تپل مپل و بامزه درواقع) مقابلش ظاهر میشود. او انگشتری عقیق به دست راستش دارد و كت و شلوار راهراه و پیراهنی آبی هم به تن كرده كه یقهاش را دیپلماتیك و ایرانیطور بسته است! جایزه بگیر میگوید جسد، یارویی به نام جودی جنیس است كه 425 دلار برای زنده یا مردهاش تعیین كردهاند. كلانتر كه نقشش را فرهاد اصلانی خودمان بازی میكند، با اخم رو به دیكاپریو میگوید: «كی به شما اجازه داده بابت عقدههای بچگیت، یه ملتی رو بدبخت كنی؟!» بله، راست میگویید، یكی دو جای این روایت میلنگد و آنهایی كه فیلم را دیدهاند، حق دارند بگویند كه این دیالوگ آخری كه اصلا مال فیلم تارانتینو نیست و یكراست از متری شیش و نیم و خیلی بیربط سروكلهاش در این شرح دروغكی پیدا شده، تازه محقترند كه بگویند با چه رویی در روز روشن، فرهاد اصلانی را با مایكل مدسن- پای ثابت فیلمهای تارانتینو- تاخت میزنید! اما اجازه دهید كه از رو نرویم و حتی اصلانی جانمان را با همین هیبت بامزه فعلی در سگهای انباری، بیل را بكشها! و هشت نفرت انگیز و از قضا به جای مدسن تصور كنیم. مالیات كه ندارد این خیالبافی.
از آنطرف هم بدك نیست مایكل مدسن را در نقش شكور در مغزهای كوچك زنگزده -كه اتفاقا راست كار دیوانه بازیهای خودش در سینمای تارانتینو هم هست- بابك ترسو و دست و پاچلفتی در عصر یخبندان و حاج مهدی كوچه بینام فرض كنیم. ببینید، بازیهای ذهنی و بدون خرج سینمایی آدم را به كجاها میكشاند؛ گفتیم كوچه بینام. این فیلم را چه كسی ساخته؟ هاتف علیمردانی. كارگردانی كه همین لحظهای كه دارید این خوشمزگیهای نوشتاریمان را تحمل میكنید، دارد در آمریكا فیلمی به نام «ستارهبازی» میسازد كه اتفاقا نقشهای اصلی آن را مایكل مدسن آنها و فرهاد اصلانی ما بازی میكنند. تركیب عجیبی كه به كژخیالیها و تصورات فانتزی درباره حضورشان در فیلمها و نقشهای همدیگر پایان میدهد و ما را كنجكاو تماشای یك همكاری بامزه ایرانی- آمریكایی میكند. میبینید چه دنیای كوچكی است؛ چه كسی فكر میكرد آن جوان عاشق بازیگری (هاتف علیمردانی) كه در صحنه كوتاهی در «سلام سینما» تست بازیگری داده بود و «آی بری باخ بری باخ» خوانده بود، سالها بعد برای فیلمسازی گذرش به سرزمین گاوچرانها بیفتد؛ همان كشوری كه دو تا از جوانهای همراهش در تست با شور و حال خارجكی از آهنگهای آنجا خوانده بودند.
تهیهکننده هفته؛ بهرام رادان
كریم به خدا تو مسلمونی
گربه سیاه اسم فیلمی است كه كریم امینی آن را كارگردانی میكند و بهرام رادان تهیهكنندهاش است. این را هم اضافه كنیم كه ترلان پروانه در این فیلم بازی میكند و از هشتگهای اكران 99 باید گفت در جشنواره منتظر فیلم نباشید. ماجرای فیلم كه آن را به حضور در این صفحه مفتخر كرده، دل و قلوههای اینستاگرامی سازندگان فیلم است و قلبهای آبی كه برای هم كامنت میگذارند و البته این جمله بهرام رادان: بارها كریم سرش رو از دست تصمیمات من خاروند و بارها من سرم رو از دست كاراش به دیوار كوبیدم.
امیدوارم زحماتمون به نتیجه برسه و تماشاگران «گربه سیاه» رو با حال خوب در سالنهای سینما بدرقه كنیم.
عدد هفته؛ پابلو پیکاسو
۱۰۰
با صد یورو چه میتوانید بخرید؟ مظنه بازار یورو الان 14هزار و 200تومان اگر باشد به قراری صد یورو میشود یك میلیون و 420هزار تومان. شاید باورتان نشود، اما ممكن است بتوانید تابلویی بخرید از پابلو پیكاسو كه بیش از یك میلیون دلار ارزش دارد با خرید یک بلیت صد یورویی و شرکت در یک قرعهکشی خیریه.
چندی پیش بود كه در همین جامجم كاری كردیم كه یكی از مسؤولان نمایشگاه كتاب تهران گفت چرا كردید؟! البته ما نكردیم، یكی از رسانهها نوشت كه ناشران نامه نوشتهاند كه چرا میخواهید ما را برگردانید شهر آفتاب. نامه در واقع قرار نبود لو برود و رفته بود. سوال اصلی ما هم آن روز این بود كه مگر قرار بوده نمایشگاه به شهر آفتاب برگردد كه ناشران نگران شدهاند. همان روز كاشف را به عمل آوردیم كه بله، بحثش به صورت جدی مطرح شده است. حالا كه قرار شده نمایشگاه همچنان در مصلا برگزار شود، ایده مخالفان و موافقان برپایی این رویداد را در مصلا مرور كردهایم.
موافقان میگویند اینجا راحتیم؛ دسترسیها بهتر است. ملت بیشتر زنبیل برمیدارند و میآیند به بهانه كتاب پیكنیك میكنند و اینها. البته آب هم برنمیدارد كاسه و كوزهمان را ببرد!
مخالفان میگویند ما اینجا ناراحتیم؛ البته این مخالفان از بین ناشران نیستند. برخی كتابخوانها هستند كه میگویند برگزاری نمایشگاه در شهر آفتاب این مزیت را دارد كه چون دور است فقط طالبان میآیند و بیخودی شلوغ نمیشود ماجرا و دیگر لازم نیست برای لولیدن بین كتابها بین آدمها هم بلولیم. گروه افراطگرای طالبان منظورمان نیست! طالبانِ واقعی كتاب را میگوییم. البته ما كه نمیگوییم، آنها میگویند.
نكته: مخالفان خودشان تبدیل به موافقان شدهاند. از جمله همین محمدصادق علیزاده دبیر گروه فرهنگ روزنامه جامجم. نامبرده معتقد است اینكه شهر آفتاب به خاطر اینكه همه حوصله نمیكنند بروند و فقط واقعیها میروند در روزگار پس از آبان 98، سوسولبازی و ایدهآلگرایی است و در همین مصلا برگزار شود بهتر است شاید دو تا كتاب بیشتر فروش رفت.
چاوشی و حاشیههای عادی شده
سروصدا و تاخیر، به سنتی در روند انتشار آلبومهای محسن چاوشی تبدیل شدهاند. اصلا چه كاری است یك آلبوم با تبلیغ درست و سر وقت منتشر شود وقتی میتواند كلی حاشیه داشته باشد و دل از كف هواداران ببرد؟ به هر حال خواسته یا ناخواسته این بار هم آلبوم چاوشی با تاخیر منتشر میشود؛ پس از چند ماه كش و قوس خبر آمد كه 5 آذر آلبوم «بینام» منتشر خواهد شد. این تاریخ به خاطر قطعی اینترنت به تعویق افتاد و اعلام بعدی هم كه مربوط به انتشار آلبوم در 26 آذر بود چنین سرنوشتی پیدا كرد تا برای دومین بار در ماه جاری انتشار دهمین آلبوم رسمی محسن چاوشی با تعویق روبهرو شود. این بار دوستان نگفتند قرار بعدی كی است اما سهشنبه عجالتا یك قطعه از آلبوم را منتشر كردند تا كمی از هواداران خواننده محبوب دلجویی كنند.
چهره اول هفته: كاظم دارابی
پسر پرشر و شور كازرون
یك پسر پر شر و شور از جنوب ایران، شهرستان كازرون. گذرش میخورد به آلمان و سكونت و ازدواج و اهل و عیال. عدل وسط آن همه درگیریهای ایران و اروپاییها در دهه 70 شمسی، تعدادی از عوامل اپوزیسیون در رستورانی در آلمان تیر تو پر میشوند. نیروهای امنیتی كه حسابی قضیه برایشان ناموسی شده در نهایت پسر پر شر و شور داستان ما را میگیرند كه تو با تروریستها همكار بودهای و از اینجاست كه داستان 15 سال حبس و در نهایت هم اخراج كاظم دارابی از آلمان رقم میخورد. كاظمخان راوی همین كتابی است كه هفته قبل جایزه صدمیلیونی بخش مستندنگاری جایزه جلال را به جیب زد. او این روزها ساكن لبنان است.
چهره دوم هفته: مسعود فراستی
ماقبل شكایت!
یك حقوقدان كه گویا اهل رسانه هم هست به نام مفتخری مظاهری از مسعود فراستی برای حرفهایی كه درباره مخاطب فیلم مطرب در برنامه هفت زده، به دادسرای عمومی و انقلاب تهران رفته و از فراستی شكایت كرده است. ماجرا از این قرار است كه فراستی مخاطبان فیلم مطرب را لمپن دانسته بود و آقای حقوقدان هم به استناد معنی این كلمه در فرهنگ لغات كه شامل لات، پست، باجگیر، خبرچین، پا انداز به مفهوم قواد و دلال محبت میشود، از فراستی به جرم تهمت و توهین بر اساس ماده 608 قانون مدنی ایران شكایت كرده است. فراستی كه بخشی از فیلمهای سینمای ایران از جمله مطرب را ماقبل فیلم یا حتی ماقبل بد میداند، خودش ماقبل این شكایت، گفته است: مخاطب فیلم مطرب كاملا از نظر فرهنگی لمپن است؛ لمپنهایی كه ویژگیهای لمپن به معنای كثیف را ندارند، لمپن طبقه متوسط هستند كه از لمپن طبقه بورژوازی ارتزاق فرهنگی میكنند و مدینه آنها آشغالی است مثل فیلم مطرب!
چه خبرتونه؟ چه خَــــــــــــــبَرِتونه؟!
تیتر تایملاین این هفته یعنی همین «چه خبرتونه؟ چه خَــــبَرِتونه؟!» را درباره رویدادی انتخاب كردهایم كه چیزی دربارهاش نخواهیم نوشت! خب این دیگر چطور تیتری است؟! همین را پرسیدید؟ پس بگذارید سربسته بگوییم كه این، واكنشی است به حواشی حرفهای زهرا امیرابراهیمی درباره چگونگی انتشار فیلم خصوصیاش در دهه گذشته و آنقدر واكنش و جار و جنجال كه پیرامونش شكل گرفت؛ واقعا چه خبرتونه؟ بگذریم.
چهارشنبه 27 آذر
بازگشت فریدون
ما كه خیلی دوستش داریم؛ علاوه بر كارگردانی، او را به عنوان روزنامهنگاری پیگیر و خلاق هم میشناسیم و حالا خوشحالیم در هفتهای كه گذشت فریدون جیرانی پس از یك دوره استراحت به دلیل بیماری، هم گفتوگوهایش با سینماگران را در یكی از تلویزیونهای اینترنتی آغاز كرد و هم تازهترین فیلمش یعنی «آشفتگی» را در حالی كه به نظر میرسید حاشیههای مهناز افشار اكران آن را دچار دردسر كند، به پرده سینماها برساند. البته در پوستر فیلم خبری از تصویر افشار نیست.
سهشنبه 26 آذر
نه نمیریم اونجا!
سرآخر شد آنچه اغلب ناشران میخواستند و قادر آشنا كه مدیر عامل موسسه نمایشگاههای فرهنگی است خبر داد اعضای شورای سیاستگذاری نمایشگاه كتاب تصمیم گرفتهاند نمایشگاه در مصلا بماند و سیوسومین دورهاش هم همانجا برگزار شود.
دوشنبه 25 آذر
چاوشی باز هم با تاخیر
یک ماه پیش که خبر آمد آلبوم «بینام» محسن چاوشی بالاخره پس از ماه ها انتظار و رفت وآمد در راهروهای دفتر موسیقی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی منتشر خواهد شد و برای این انتشار موعد 5 آذر اعلام شد، راستش را بخواهید ما که باور نکردیم، چون که عادت کرده بودیم از این زمان ها چند باری اعلام و سپس خبر تعویق مخابره شود. پس از آن هم خبر آمد 26 آذر آلبوم به بازار موسیقی خواهد آمد که باز هم به تعویق افتاد. ماجرا از چه قرار بود؟
یكشنبه 24 آذر
خبر تكراری؛ تاپتِنهای
سینمای جهان و عباس كیارستمی
تا زنده بود مدام از این خبرها میشنیدیم و حالا هم كه سه سالی است در میان ما نیست باز هم خبر تكراری درباره عباس كیارستمی، خبر موفقیت فیلمهایش در فهرستهای مختلف بهترین فیلمهاست. این بار آسوشیتدپرس فیلم «كپی برابر اصل» او را به عنوان یكی از ده فیلم برتر یك دهه گذشته سینمای جهان انتخاب كرد.
شنبه 23 آذر
درباره میكونوس چه میدانید؟
اول هفته مصادف بود با اعلام برگزیدگان دوازدهمین دوره یك جایزه ادبی همیشه پرسروصدا یعنی جایزه ادبی «جلال آل احمد». ما یكی از چهرههای هفتهمان را از بین برگزیدگان این جایزه انتخاب كردهایم؛ البته او نه نویسنده است، نه شاعر و نه به هنر و ادبیات و نوشتن ربطی دارد.
تصویر هفته: اصلانی، مدسن و علیمردانی
روزی روزگاری اصلانی
وقتی ریك دالتون (لئوناردو دی كاپریو) در سریال «قانون پاداش» در روزی روزگاری هالیوودِ تارانتینو (فیلم در فیلم) در نقش جایزهبگیری سوار بر اسب و با یك جنازه به شهر میآید، كلانتری گران وزن (همان تپل مپل و بامزه درواقع) مقابلش ظاهر میشود. او انگشتری عقیق به دست راستش دارد و كت و شلوار راهراه و پیراهنی آبی هم به تن كرده كه یقهاش را دیپلماتیك و ایرانیطور بسته است! جایزه بگیر میگوید جسد، یارویی به نام جودی جنیس است كه 425 دلار برای زنده یا مردهاش تعیین كردهاند. كلانتر كه نقشش را فرهاد اصلانی خودمان بازی میكند، با اخم رو به دیكاپریو میگوید: «كی به شما اجازه داده بابت عقدههای بچگیت، یه ملتی رو بدبخت كنی؟!» بله، راست میگویید، یكی دو جای این روایت میلنگد و آنهایی كه فیلم را دیدهاند، حق دارند بگویند كه این دیالوگ آخری كه اصلا مال فیلم تارانتینو نیست و یكراست از متری شیش و نیم و خیلی بیربط سروكلهاش در این شرح دروغكی پیدا شده، تازه محقترند كه بگویند با چه رویی در روز روشن، فرهاد اصلانی را با مایكل مدسن- پای ثابت فیلمهای تارانتینو- تاخت میزنید! اما اجازه دهید كه از رو نرویم و حتی اصلانی جانمان را با همین هیبت بامزه فعلی در سگهای انباری، بیل را بكشها! و هشت نفرت انگیز و از قضا به جای مدسن تصور كنیم. مالیات كه ندارد این خیالبافی.
از آنطرف هم بدك نیست مایكل مدسن را در نقش شكور در مغزهای كوچك زنگزده -كه اتفاقا راست كار دیوانه بازیهای خودش در سینمای تارانتینو هم هست- بابك ترسو و دست و پاچلفتی در عصر یخبندان و حاج مهدی كوچه بینام فرض كنیم. ببینید، بازیهای ذهنی و بدون خرج سینمایی آدم را به كجاها میكشاند؛ گفتیم كوچه بینام. این فیلم را چه كسی ساخته؟ هاتف علیمردانی. كارگردانی كه همین لحظهای كه دارید این خوشمزگیهای نوشتاریمان را تحمل میكنید، دارد در آمریكا فیلمی به نام «ستارهبازی» میسازد كه اتفاقا نقشهای اصلی آن را مایكل مدسن آنها و فرهاد اصلانی ما بازی میكنند. تركیب عجیبی كه به كژخیالیها و تصورات فانتزی درباره حضورشان در فیلمها و نقشهای همدیگر پایان میدهد و ما را كنجكاو تماشای یك همكاری بامزه ایرانی- آمریكایی میكند. میبینید چه دنیای كوچكی است؛ چه كسی فكر میكرد آن جوان عاشق بازیگری (هاتف علیمردانی) كه در صحنه كوتاهی در «سلام سینما» تست بازیگری داده بود و «آی بری باخ بری باخ» خوانده بود، سالها بعد برای فیلمسازی گذرش به سرزمین گاوچرانها بیفتد؛ همان كشوری كه دو تا از جوانهای همراهش در تست با شور و حال خارجكی از آهنگهای آنجا خوانده بودند.
تهیهکننده هفته؛ بهرام رادان
كریم به خدا تو مسلمونی
گربه سیاه اسم فیلمی است كه كریم امینی آن را كارگردانی میكند و بهرام رادان تهیهكنندهاش است. این را هم اضافه كنیم كه ترلان پروانه در این فیلم بازی میكند و از هشتگهای اكران 99 باید گفت در جشنواره منتظر فیلم نباشید. ماجرای فیلم كه آن را به حضور در این صفحه مفتخر كرده، دل و قلوههای اینستاگرامی سازندگان فیلم است و قلبهای آبی كه برای هم كامنت میگذارند و البته این جمله بهرام رادان: بارها كریم سرش رو از دست تصمیمات من خاروند و بارها من سرم رو از دست كاراش به دیوار كوبیدم.
امیدوارم زحماتمون به نتیجه برسه و تماشاگران «گربه سیاه» رو با حال خوب در سالنهای سینما بدرقه كنیم.
عدد هفته؛ پابلو پیکاسو
۱۰۰
با صد یورو چه میتوانید بخرید؟ مظنه بازار یورو الان 14هزار و 200تومان اگر باشد به قراری صد یورو میشود یك میلیون و 420هزار تومان. شاید باورتان نشود، اما ممكن است بتوانید تابلویی بخرید از پابلو پیكاسو كه بیش از یك میلیون دلار ارزش دارد با خرید یک بلیت صد یورویی و شرکت در یک قرعهکشی خیریه.
تیتر خبرها
-
این عزیز دوست داشتنی
-
هوادارهای ایران در روزهای بیهوایی
-
شگفتانه 25متر مربعی!
-
پشت پرده های فوتبال برتر
-
سرداران سازندگی
-
تا مسؤولان هستند سوژه کم نمیآوریم!
-
کمیته بیاضطرار آلودگی هوای تهران
-
این باران 50 سال است میبارد
-
تایید 13800 نفری!
-
قتل با چکش
-
ما عاشقان کوچک بیداستانیم...
-
«مرهم» بر لبهای کودکان
-
بازگشت چاوشی، حراج پیکاسو
-
ضرورت اصلاح قوانین انتخاباتی در چند بخش
-
کمیته بیاضطرار آلودگی هوای تهران
-
ما عاشقان کوچک بیداستانیم...